Get Mystery Box with random crypto!

علویون

Logo of telegram channel alavioun — علویون ع
Logo of telegram channel alavioun — علویون
Channel address: @alavioun
Categories: Uncategorized
Language: English
Subscribers: 8
Description from channel

You can view and join @Alavioun right away.

Ratings & Reviews

4.00

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

1

4 stars

1

3 stars

1

2 stars

0

1 stars

0


The latest Messages

2016-02-22 20:15:58 رساله ذهبیّه
شخصی به نام محمد بن جمهور، که پیوسته از مدینه تا خراسان و شهر طوس ملازم حضرت امام رضا علیه السّلام بود، نقل کرده است که: مأمون خلیفه عباسی در شهر مرو در حضور بزرگان پزشکان دربار خود مانند: یوحنّا بن ماسویه و جبرئیل بختیشوع و صالح بن مهله هندی، از امام رضا علیه السّلام خواهش کرد که درباره مزاج و حفظ صحت جسم و تدبیر اغذیه و اشربه مطالبی بفرمایند.
حضرت در پاسخ او فرمودند: «از آن چه خود تجربه کرده ام و به مرور ایام آن را یافتم و از ائمه قبل از خودم به من رسیده است، آن را می نویسم و به شما عطا می کنم.»
پس از آن که مأمون به شهر بلخ روانه شد، حضرت آن رساله را نگاشت و به شهر بلخ فرستاد. مأمون پس از مطالعه رساله، از امام علیه السّلام بسیار سپاسگزاری کرد و دستور داد آن را با آب طلا بنویسند. از این جهت آن رساله را «ذهبیّه طیّبه» نام نهادند.
این رساله که به فارسی هم بسیار ترجمه شده است، درباره صحّت و سلامتی جسم، نافع و عمل به آن در تعدیل مزاج مؤثر خواهد بود. (طب الکبیر، ص 346)
313 views17:15
Open / Comment
2016-02-22 20:15:58 قصه ی کوچه ی باریک، سرش معلوم است
حرف کوچه که بیاید، خطرش معلوم است

خوب پیداست زمین خورده کسی در کوچه
جای زانو زدن رهگذرش معلوم است

این زمین خورده زنی بوده جوان، تقریبا
رد پای پسری دور و برش معلوم است

یک نفر مرد، نه، نامرد از اینجا رفته
این مغیره که برایم هنرش معلوم است

خبرآمد که به یک ضربه زمین افتاده
فاطمه رفتنی است، از خبرش معلوم است

جای سیلی دو سه روزی به سر و رو باقی است
گاه حتی دو سه هفته اثرش معلوم است

هرچه هم روی بگیرد ز علی می فهمد
قصه از حال و هوای پسرش معلوم است

عاقبت منتقم خون شما می آید
صبح وعده شده کم کم سحرش معلوم است
316 views17:15
Open / Comment
2016-02-22 00:26:19
210 views21:26
Open / Comment
2016-02-22 00:26:06
205 views21:26
Open / Comment
2016-02-22 00:26:00 در دل تنهای باران، من صدایت می کنم
بر عبور دیدگانت، جان فدایت می کنم

پاکی دریای دل، سهم من از یاد تو است
چتر دل را سایه بان غصه هایت می کنم

گر چه سهمم از تو اینک یک نگاه ساده است
در دلم با یک نظر، من، صد دعایت می کنم

شعرهای آشنایی، چون رسد بر چشم دل
با غزلهای دلم، من با صفایت می کنم

حس باران میشوم چون بگذری از کوچه ام
من قرار دیدگانم را رهایت می کنم

بغض باران خورده ام را مینهم بر شانه ات
بال پرواز دلم را، در هوایت می کنم...

اللهُـــمَّ عَجِّــــــلْ لِوَلِیِّکَــــــ الْفَــــــــرَج
253 views21:26
Open / Comment
2016-02-22 00:26:00 گره به کار فتاده ، گره گشاى همه
صدات می زنم اى " اسمه دوا " ى همه

اگر غلام تو هستند من غلام همه
اگر گداى تو هستند من گداى همه

قسم به کعبه تعجّب نمی کند کعبه
اگر مراد تو باشى ز ربّناى همه

رسول گفت که : یک هشتم عدس کافى ست
محبّت اسداللّه ، على ، براى همه

قبول کردن و رد کردنش به دست علی ست
نخست سمت نجف می رود دعاى همه

سر مرا به دو تا تکه سنگ بند نکن
نجف براى من و کعبه هم براى همه

شریک کرد خدا شیعه ى تو را با تو
نوشته اند ثواب تو را به پاى همه

على پرستى ما بندگان اگر کفر است
چرا مشاهده شد در على خداى همه

خدا نیاز ندارد عبادت ما را
نماز خوانده على یک تنه به جاى همه
199 views21:26
Open / Comment
2016-02-22 00:24:12 ﺍﺳﺘﺨﻮﺍﻥ ﺑﺸﮑﺴﺘﻪ ﺭﺍ ﺳﯿﻠﯽ ﺯﺩﻥ ﺩﯾﮕﺮ ﭼﺮﺍ؟
ﺍﯾﻦ ﭼﻨﯿﻦ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﺑﺎ ﻣﺎﺩﺭ ﺑﺮِ ﺩﺧﺘﺮ ﭼﺮﺍ؟

ﺩﺳﺖ ﺑﺎﻧﻮﯾﯽ ﮐﻪ ﻋﺎﺩﺕ ﺑﻬﺮ ﺍﺣﺴﺎﻥ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ
ﺑﺎ ﻏﻼﻑ ﮐﯿﻦ ﺷﮑﺴﺘﻦ ﺩﺭ ﺑﺮ ﻫﻤﺴﺮ ﭼﺮﺍ؟

ﺁﻥ که ﺷﻤﺸﯿﺮﺵ ﺍﻣﺎﻥ ﺍﺯ ﺩﺷﻤﻦ ﮐﺎﻓﺮ ﮔﺮﻓﺖ
ﮔﺮﯾﺪ ﺍﮐﻨﻮﻥ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﻗﺒﺮ ﭘﯿﻐﻤﺒﺮ ﭼﺮﺍ؟

ﮐﺎﺵ ﻣﯽ ﺷﺪ ﻗﺴﻤﺖ ﻣﺤﺴﻦ ﮐﻪ ﻟﺐ ﺭﺍ ﻭﺍ ﮐﻨﺪ
ﺗﺎ ﺑﮕﻮﯾﺪ ﻟﻄﻤﻪ ﺑﺮ ﯾﮏ ﻏﻨﭽﻪ ﭘﺮ ﭘﺮ ﭼﺮﺍ؟

ﺁﻧﮑﻪ ﺩﺭﻣﺎﻥ ﺗﻤﺎﻡ ﺩﺭﺩﻫﺎ ﻧﺎﻣﺶ ﺑﻮﺩ
ﭘﯿﺶ ﭼﺸﻢ ﮐﻮﺩﮐﺎﻥ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﺩﺭ ﺑﺴﺘﺮ ﭼﺮﺍ؟

ﺁﻥ ﺭﺷﯿﺪﻩ ﺑﺎﻧﻮﯾﯽ ﮐﻪ ﻗﺎﻣﺖ ﻣﺮﺩﺍﻧﻪ ﺩﺍﺷﺖ
ﻫﻤﭽﻮ ﻧﺨﻞ ﺧﺸﮏ ﺑﺎﺷﺪ ﺑﺮ ﺯﻣﯿﻦ ﻣﻀﻄﺮ ﭼﺮﺍ؟

ﺷﺐ ﺑﻪ ﺷﺐ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺮﺍﯾﺶ ﻓﻀﻪ ﺁﺭﺩ ﭘﯿﺮﻫﻦ
ﺍﯼ ﺧﺪﺍ ﺧﻮﻥ ﻣﯽ ﭼﮑﺪ ﺍﺯ ﭘﻬﻠﻮﯼ ﮐﻮﺛﺮ ﭼﺮﺍ؟
184 views21:24
Open / Comment
2016-02-22 00:23:36 صـدا صـدای دَر و مـادری که پشـتِ دَر است
صدا صدای شکستن ، دَری که شعله ور است

حــرامــزاده چـنــان با لـگـــد به دَر کوبـیــد ،
که بارِ شیشه شکست و دو دست ، روی سَر است

شکـسـت بـالِ کـبـوتــر ، بـیـا بـرس فـضّــه ،
بیا که سهمِ تو این خرده های بال و پَر است

هدف علی ست ، و زهرا سِپَر برای علی
تـمـامِ نقـشـه ی آنهـا برای یک نـفـر است

رسیـد وقـتِ جـدالـی کـه نـابـرابـر بـود ،
رسید وقتِ همان لحظه ای که پُر خطر است

طناب ، دستِ علی بود و فاطمه بی حال
به هوش آمده زهرا ، ز قصّه بی خبر است

کجاست حیدرِ من؟ فضّه مرتضایم کو؟
دَوید با نفسِ خسته ای که پُر شَرَر است

گرفت شـالِ علی را و سَـدِّ راهـش شد
توانِ فاطمـه در این میانه بیشـتـر است

غلافِ خنـجـرِ قُنفُذ نبـود ، می دیــدنـد...
مقابلِ یَلِ حیـدر ، تلاش ، بی ثمـر است

یکی دو ضربـه به بـازو ، امـامِ او را بُـرد
نگاهِ خستـه ی زهـرا ، شبیهِ مُحتَضَر است

نَبَـر علیِ مــرا ، او تـمــامِ جـانِ مـن است
صدا صدای ضعیف و صدای مختصر است
179 views21:23
Open / Comment
2016-02-22 00:23:08
152 views21:23
Open / Comment
2016-02-22 00:23:08
149 views21:23
Open / Comment