Get Mystery Box with random crypto!

Roman

لوگوی کانال تلگرام aytakahmadi72 — Roman R
لوگوی کانال تلگرام aytakahmadi72 — Roman
آدرس کانال: @aytakahmadi72
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 3
توضیحات از کانال

سلام؛
دوستان خواهشا توجه کنید :
این کانال بیشتر جنبه ی سرگرمی و تبلیغاتی داره پس...
خوش باشین

Ratings & Reviews

1.67

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

0

3 stars

1

2 stars

0

1 stars

2


آخرین پیام ها

2018-11-05 22:48:52 دوست داشتن را
در چشمی بجوی
که حتی وقتی بسته است
رویای تو را ببیند...

#کافکا


@zanemah
8 views19:48
باز کردن / نظر دهید
2018-10-17 12:57:53 اگر تو بازنگردی
امید آمدنت را به گور خواهم برد

و کس نمی‌داند
که در فراق تو دیگر
چگونه خواهم زیست
چگونه خواهم مرد

#حمید_مصدق

@zanemah |
8 views09:57
باز کردن / نظر دهید
2018-07-20 13:12:31
بیاد خواننده مردمی که یادش همواره با آمنه اش در یادهاست.

نِعمت‌الله آزموده با نام هنری آغاسی (۲۹ تیر ۱۳۱۸–۱۴ آبان ۱۳۸۴)


─┅─═ ═─┅─
https://t.me/joinchat/AAAAAEKvCygswclsh45D5A
7 views10:12
باز کردن / نظر دهید
2018-07-15 22:53:08 #پیام_شب

ميگويی باران را دوست دارم
اما وقتی باران ميبارد چتر به دست ميگيری
ميگويی آفتاب را دوست دارم
اما زير نور خورشيد به دنبال سايه ميگردی
ميگویی باد را دوست دارم
اما وقتی باد ميوزد پنجره را ميبندی
حالا درياب وحشت مرا
وقتی ميگويی دوستت دارم...


باب مارلی
#تکه_کتاب

@zanemah
6 views19:53
باز کردن / نظر دهید
2018-07-05 22:42:58 راستی دوستان!
روز قلم مبارک..!


@zanemah
6 views19:42
باز کردن / نظر دهید
2018-06-16 23:44:28 امروز كه از خواب پاشدم يه سر رفتم تو سايت فيفا كه ببينم هنوز سه امتيازمون سر جاش هست يا نه؟؟
بالاخره اينجا ايرانه ، عجيب نيست اگه دو امتيازشو بِدن به لبنان

@zanemah
5 views20:44
باز کردن / نظر دهید
2018-06-14 15:35:27 دیگران را عید اگر فرداست ما را این دم است
روزه‌داران ماه نو بینند و ما ابروی دوست

#سعدی
#عید_فطر
#پيشاپيش


@zanemah
5 views12:35
باز کردن / نظر دهید
2018-06-11 13:47:55 رمان #رنج_و_عشق
نویسنده #آی_تک_احمدی

پارت 18

برزو که با چشمانی از کاسه بیرون زده منو نگاه می کرد گفت :
این چیه؟!؟
دستش رو دراز کرد که آهنگ رو عوض کنه روی دستش زدم :
منتظر باش نوبتت بشه یکی من... یکی تو
برزو با حرص دست به سینه نشست و منتظر شد تا آهنگ تموم بشه منم در عین کیف با آهنگ هم خوانی می کردم :
دیگه دلواپست بودن واسم بسه
دیگه بیهوده پیمودن واسم بسه
زیادیم کرده پژمردن
زیادیم کرده غم خوردن
توی بیداد تنهایی
در عین زندگی مردن...

تا آهنگ تموم شد برزو ذوق کرد چند آهنگ رد کرد تا رسید به آهنگ مورد علاقه اش و در عین شادی با بشکن شروع کرد به خوندن :
هانی عشق و عسلم
هانی شعر و غزلم
هانی دنیا مال ماس
همه عشقا مال ماس
واسه از عشق تو گفتن
من کدوم شعرو بخونم
کدوم آهنگو بسازم
کدوم آوازو بخونم...
این بار نوبت من بود که با حرص به جاده خیره شم.
هانی دنیا مال ماس
همه عشقا مال ماس
هانی دنیا مال ماس
همه عشقا مال ماس...
من با حرص :
آره همه عشقا مالته... صب کن حالتو می گیرم.
- چی؟ چیزی گفتی؟!؟
- نه به قر دادنت برس.
برزو خنده ی بلندی کرد و دوباره شروع کرد به هم خوانی.
وقتی آهنگ تموم شد با بدجنسی آهنگی رو انتخاب کردم که اعصاب برزو رو خرد می کرد :
تنم از حادثه خسته
دلم از غصه شکسته
یه مسافر غریبم
راهی یه راه دورم
ناجی شکسته بالم
که تو این تنها نشستی
ای که واسه خاطر من
دل مردمو شکستی
پر بغض و گریه بودم
تو رسیدی تا بخندم
واسه پیدا کردن تو
دل به جاده ها می بندم...

تمام مدتی که آهنگ می خوند به زور جلوی خنده ام رو گرفته بودم و ریز ریز می خندیدم و توی دلم عروسی بود. هر از گاهی هم نگاه بدجنسانه ای به برزو می انداختم. خدا می دونه چه قدر از حرص دادن برزو لذت بردم و تو دلم خندیدم. همین که آهنگ تموم شد برزو با حرص ضبط ماشین رو خاموش کرد.
من با تعجب :
عه... از خیر نوبتت گذشتی؟
- نمی خواد دیگه لال می ریم لال برمی گردیم.
دیگه نتونستم جلوی خندم رو بگیرم مثل بمب منفجر شدم. خنده ی بلندی کردم و با دست راستم به شانه برزو زدم :
خوش گذشت...

@AytakRoman
5 views10:47
باز کردن / نظر دهید
2018-06-11 13:47:49 رمان #رنج_و_عشق
نویسنده #آی_تک_احمدی

پارت 17

توی راه هم برزو فقط با موهایش ور می رفت. موهای برزو زرد و کمی بلند بود یه ته ریش هم داشت قسمتی از موهایش را به صورت دلبرانه روی صورتش ریخت :
ببین اینطوری خوبه؟!؟
بدون توجه رانندگی می کردم.
- کاش یه کم بیشتر به موهام می رسیدم. ببین چه قد به موهاش ژل زده...
- ...
- هوی با توام ها...
من خیلی جدی :
هوی باباته...
- بابای منم عموته...
نتوانستم جلوی خندم رو بگیرم با خنده گفتم :
دیگه حرف نزن حواسم پرت میشه ها...
انگار خودشم فهمید واسه چی این حرفو زدم و خواستم از سرم بازش کنم واسه همین با عشوه و با افاده گفت :
واه واه ... انگار داره سفینه میرونه... باشه فقط بهت گفته باشم اونجا هم بری مثل برج زهرمار بشینی نمیشه ها...
- نگفتم حرف نزن؟!؟
برزو عصبی شد :
باشه بیا من لال لااقل یه چیزی باز کن عزا هم اگه می خواستیم بریم لااقل نوحه گوش می دادیم...
برای اینکه برزو رو از سر خودم وا کنم بدون هیچ حرفی پخش ماشین رو روشن کردم :
تو را از بین صدها گل جدا کردم
تو سینه جشن عشقت رو به پا کردم
برای نقطه ی پایان تنهایی
تو تنها اسمی بودی که صدا کردم
شروع کردم با آهنگ خوندن :
عشق من... عشق من... عشق من... عشق من...
وقتی به این قسمت آهنگ می رسیدم یه احساس عجیبی توی دلم حس می کردم انگار نگین پیشم بود وقتی با آهنگ می گفتم عشق من زل می زد تو صورتم
بگو از پاکی چشمه منو لبریز خواستن کن
با دستات حلقه ای از گل بساز و گردن من کن...

@AytakRoman
4 views10:47
باز کردن / نظر دهید
2018-06-06 12:47:59
یک بار سخن از که کشتن است یکبار چه کشتن؟ اگر بگوییم علی را که کشت؟ البته عبدالرحمن ابن‌ملجم، و اگر بگوییم علی را چه کشت، باید بگوییم جمود و خشک‌مغزی و خشکه مقدسی》
شهید مطهری
@zanemah
3 views09:47
باز کردن / نظر دهید