Get Mystery Box with random crypto!

دیدنے هاے جذاب

Logo of telegram channel didanihae — دیدنے هاے جذاب د
Logo of telegram channel didanihae — دیدنے هاے جذاب
Channel address: @didanihae
Categories: Uncategorized
Language: English
Subscribers: 140
Description from channel

https://telegram.me/joinchat/BWYzGDviJ5bDkhrI9BT0TA کانال
دیدنی ها
http://instagram.com/Jaleh_malaky اینستا

Ratings & Reviews

1.50

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

0

3 stars

0

2 stars

1

1 stars

1


The latest Messages

2021-02-19 21:48:34 رشته ی تسبیح اگر بگسست معذورم بدار





دستم اَندر ساعدِساقی سیمین ساق بود

#حافظ
63 views18:48
Open / Comment
2021-02-19 21:48:10 در دیاری که تویی، بودنم آن‌جا کافی‌ست





آرزوهای دگر، غایتِ بی‌انصافی‌ست

#وقوعی_تبریزی
64 views18:48
Open / Comment
2021-02-16 21:25:17 DJ Nabi & DJ Hamid Khareji

Love PodcasT 57

#Podcast
55 views18:25
Open / Comment
2020-10-13 13:46:34 برای حذف ادم های سمی از زندگیتان هیچ گاه احساس گناه و خجالت و پشیمانی نكنید...
فرقی نمیكند،از بستگانتان باشد یا عشقتان یا یك اشنای تازه...
مجبور نیستید برای كسی كه باعث رنج و احساس حقارت در شما میشود جایی باز كنید...
جدایی ها تلخند و ازار دهنده!
اما از دست دادن كسی كه قدر شما را نمیداند و به شما احترام نمیگذارد
در حقیقت منفعت است نه خسارت...
هرگز سعی نكنید كسی را متوجه ارزشتان كنید...
اگر فردی قدر شما را نمیداند این یعنی لیاقت شما را ندارد
به خودتان احترام بگذارید و با كسانی باشید كه واقعا برای شما ارزش قائلند...
54 views10:46
Open / Comment
2020-10-13 13:46:26 بیا دست به آسمان ببریم و کمی دعا کنیم ؛
برای آرزوهایی که داریم ، برای حالِ خوبی که آرزو داریم و برای دردهایی که برای کشیدنشان طاقتی نداریم !
بیا دعا کنیم که آسمانِ دلِ این مردم ، میزبانِ رنگین کمانِ همدلی شود و لب هایشان همیشه بخندد ، پروانه های اعتماد ، روی گلهای دوستی بنشینند و درختانِ تحول ، جوانه بزنند .
دعا کنیم که بعد از این ، اشک ها و مشکلات را اختلاس کنند ؛ نه عدالت را ،
و به روز بودن ؛ در مسیرِ انسانیت باشد و آدم ها برای جا نماندن از قافله ، هر روز مهربان تر شوند ، نه بی انصاف تر !
دعا کنیم که پیامبری از راه برسد و عدالت و مهربانی و انصاف را مُد کند ،
در دوره ای که موضوعاتِ اشتباه را مُدِ روز کرده اند و آدم ها را از اصالت و انسانیتشان به دور ،
در دوره ای که هیچ چیز و هیچکس ، همان جایی که باید ، نیست !
بیا برای حالِ خوبِ جهانمان کمی دعا کنیم که خدا آماده است برای شنیدن ،
جهان آماده است برای تغییر و انرژی های خوب ، آماده اند برای معجزه ...
41 views10:46
Open / Comment
2020-10-13 13:46:26 همین که به چیزهایی که دوست داریم فکر کنیم ،
.
همین که برای خودمان دلخوشی های کوچک دست
.
و پا کنیم ،
.
همین که یادمان نرود روزهای سخت تراز امروز را
.
هم پشت سر گذاشته ایم،
.
همین ک خودمان را از ته دل دوست داشته باشیم ،
.
یعنی خوشبخت تراز خیلی ها هستیم....
.
پس بیایید ،
.
خودمان خودمان را خوشبخت کنیم !
.
هدف اصلی آن است که در زندگی
.
احساس عشق و آرامش
.
و لذت کنی...
.
هر آنچه را
.
که به تو احساس عشق
.
و لذت می بخشد، دنبال کن...
.
#آرامش #انگیزه #خوشبختی
.
#احساس_خوب #شادی
.
#لذت_بردن #قانون_جذب
.
#ارتعاش_مثبت #فرکانس
.
#افکار_مثبت #انرژی_مثبت
.
#طبیعت #طبیعت_زیبا
.
#شگفتیهای_طبیعت
.
#مکان_تصویر: طبیعت زیبای، چین
31 views10:46
Open / Comment
2020-10-13 13:46:26 خدايا هرگز نگويم دستم بگير
 
عمريست گرفته‌اي
 
رهايش مكن
28 views10:46
Open / Comment
2020-10-13 13:46:25 سال هاست كه روياهايم را سوار قايقي كرده ام كه
ناخدايش كسي ست كه مسيرش را خوب مي داند ...
او قادر مطلق است . او كه سميع است و بصير ...
ناخداي روياهايم آنقدر مهربان است كه نمي توان وصفش كرد .
او كه راحم المساكين است ...
اين نامش را خيلي دوست دارم .
او كه هر وقت از ته دل صدايش كرده ام . بي جواب رهايم نكرده
او كه وسعت رحمتش را مي توان به راحتي رصد كرد ...
راستي ناخداي قايق كوچك من .
اين روزها خسته ام و دل تنگ
خودت كه مي داني ناخداي مهربانم
حرف هاي زيادي براي گفتن دارم
اما
دوست دارم چشم هايم را ببندم و صورتم را به سوي آسمانت بلند كنم
و همچنان كه باران رحمتت صورتم را نوازش مي كند
از تو بخواهم هر آنچه را كه تو برايم مي خواهي ...
29 views10:46
Open / Comment
2020-10-05 13:47:20 "استخدام برای شغل مدیریتی"

یک شخص جوان با تحصیلات عالی برای شغل مدیریتی در یک شرکت بزرگ درخواست داد، در اولین مصاحبه پذیرفته شد و می‌بایست رئیس شرکت آخرین مصاحبه را انجام دهد.

رئیس شرکت از شرح سوابق متوجه شد که پیشرفت‌های تحصیلی جوان از دبیرستان تا پژوهش‌های پس از لیسانس تماماً بسیار خوب بوده است، و هرگز سالی نبوده که نمره نگرفته باشد.

رئیس پرسید: «آیا هیچ‌گونه بورس آموزشی در مدرسه کسب کردید؟»

جوان پاسخ داد: «هیچ»

رئیس پرسید: «آیا پدرتان بود که شهریه‌های مدرسه شما را پرداخت کرد؟»

جوان پاسخ داد: «پدرم فوت کرد زمانی که یک سال داشتم، مادرم بود که شهریه‌های مدرسه ام را پرداخت می‌کرد.»

رئیس پرسید: «مادرتان کجا کار می کرد؟»
جوان پاسخ داد: «مادرم بعنوان کارگر رختشوی خانه کار می‌کرد.»

رئیس از جوان درخواست کرد تا دستهایش را نشان دهد، جوان دو تا دست خود را که نرم و سالم بود نشان داد.

رئیس پرسید: «آیا قبلاً هیچ وقت در شستن رخت ها به مادرتان کمک کرده‌اید؟»

جوان پاسخ داد: «هرگز، مادرم همیشه از من خواسته که درس بخوانم و کتابهای بیشتری مطالعه کنم، بعلاوه مادرم می‌تواند سریع تر از من رخت بشوید.»

رئیس گفت: «درخواستی دارم، وقتی امروز برگشتید، بروید و دستهای مادرتان را تمیز کنید، و سپس فردا صبح پیش من بیایید.»

جوان احساس کرد که شانس او برای بدست آوردن شغل مدیریتی زیاد است.

وقتی که برگشت، با خوشحالی از مادرش درخواست کرد تا اجازه دهد دستهای او را تمیز کند، مادرش احساس عجیبی می‌کرد، شادی اما همراه با احساس خوب و بد، او دستهایش را به مرد جوان نشان داد، جوان دستهای مادرش را به آرامی تمیز کرد، همانطور که آن کار را انجام می‌داد اشکهایش سرازیر شد.

اولین بار بود که او متوجه شد که دستهای مادرش خیلی چروکیده شده، و اینکه کبودی‌های بسیار زیادی در پوست دستهایش است، بعضی کبودی‌ها خیلی دردناک بود که مادرش می‌لرزید وقتی که دستهایش با آب تمیز می‌شد.

این اولین بار بود که جوان فهمید که این دو تا دست هاست که هر روز رخت‌ها را می‌شوید تا او بتواند شهریه مدرسه را پرداخت کند، کبودی‌های دستهای مادرش قیمتی بود که مادر مجبور بود برای پایان تحصیلاتش، تعالی دانشگاهی و آینده‌اش پرداخت کند.

بعد از اتمام تمیز کردن دستهای مادرش، جوان همه رخت‌های باقیمانده را برای مادرش یواشکی شست، آن شب مادر و پسر مدت زمان طولانی گفتگو کردند، صبح روز بعد، جوان به دفتر رئیس شرکت رفت.

رئیس متوجه اشکهای توی چشم های جوان شد، پرسید: «آیا می‌توانید به من بگویید دیروز در خانه‌تان چه کاری انجام داده‌اید و چه چیزی یاد گرفتید؟»

جوان پاسخ داد: دستهای مادرم را تمیز کردم، و شستشوی همه باقیمانده رخت‌ها را نیز تمام کردم، رئیس پرسید: «لطفاً احساس‌تان را به من بگویید.»

جوان گفت: اکنون می‌دانم که قدردانی چیست، بدون مادرم من موفق امروز وجود نداشت، از طریق باهم کارکردن و کمک به مادرم، فقط اینک می‌فهمم که چقدر سخت و دشوار است برای اینکه یک چیزی انجام شود، به نتیجه رسیده‌ام که اهمیت و ارزش روابط خانوادگی را درک کنم.

رئیس شرکت گفت: این چیزیست که دنبالش می‌گشتم که مدیرم شود، می‌خواهم کسی را به کار بگیرم که بتواند قدر کمک دیگران را بداند، کسی که زحمات دیگران را برای انجام کارها بفهمد، و کسی که پول را بعنوان تنها هدفش در زندگی قرار ندهد، شما استخدام شدید.

بعدها، این شخص جوان خیلی سخت کار می‌کرد و احترام زیردستانش را بدست آورد، هر کارمندی با کوشش و بصورت گروهی کار می‌کرد، عملکرد شرکت به طور فوق‌العاده ای بهبود یافت.

کسی که حمایت شده و هر آنچه که خواسته است از روی عادت به او داده‌اند، «ذهنیت مقرری» را پرورش داده و همیشه خودش را مقدم می‌داند، او از زحمات والدین خود بی‌خبر است.

وقتی که کار را شروع می‌کند، می‌پندارد که هر کسی باید حرف او را گوش دهد، زمانی که مدیر می‌شود، هر گز زحمات کارمندانش را نمی‌فهمد و همیشه دیگران را سرزنش می‌کند، برای این جور شخصی، که ممکن است از نظر آموزشی خوب باشد، ممکن است یک مدتی موفق باشد، اما عاقبت احساس کامیابی نمی‌کند

─┅─═इई ईइ═─┅─
33 views10:47
Open / Comment