Get Mystery Box with random crypto!

چکامه های نامیرا(شعرها و دست نوشته های علی گودرزیان ع پایدار)

لوگوی کانال تلگرام goodarziyan96 — چکامه های نامیرا(شعرها و دست نوشته های علی گودرزیان ع پایدار) چ
لوگوی کانال تلگرام goodarziyan96 — چکامه های نامیرا(شعرها و دست نوشته های علی گودرزیان ع پایدار)
آدرس کانال: @goodarziyan96
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 481
توضیحات از کانال

https://telegram.me/goodarziyan96

Ratings & Reviews

3.00

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

1

4 stars

0

3 stars

0

2 stars

0

1 stars

1


آخرین پیام ها

2022-08-02 15:03:21 مستندنگاری ماجراهای من و سیاست (بخش شانزدهم و هفدهم)


علی گودرزیان


دبیر ادبیات هفت‌چشمه‌ی کاکاوند پس از فارغ‌التحصیلی از مرکز تربیت معلم بی‌درنگ در دانشگاه اصفهان پذیرفته شدم اما به دلیل نیاز استان، مأمور به تحصیل نشدم، در نتیجه، یک سال از دانشگاه مرخصی گرفتم و با این که استخدامی خرم‌آباد بودم به نورآباد رفتم و از طرف حاج آذری پیشنهاد کارگزین اداره به من داده شد؛ اما چون من برای یک سال آمده بودم، نپذیرفتم و به بخش کاکاوند رفتم. در آن سال‌ها یعنی سال ۱۳۶۹ نورآباد به شدت کمبود معلم داشت. هر معلم تازه استخدامی اگر به شهرستان دلفان می‌آمد، دست‌کم ۵ سال باید در دلفان خدمت می‌کرد.

برخی از معلمان که از شهرستان‌های دیگری به نورآباد می‌آمدند در همین شهرستان ازدواج کرده، تشکیل خانواده می‌دادند و مقیم می‌شدند یکی از آن‌ها آقای دالوند بود که از دهستان هفت‌چشمه همسر انتخاب کرده بود و برای همیشه ساکن آن‌جا شده بود.


دالوند آدم سالمی بود، دیپلم بود. قامتی بلند و لاغر و تاخورده داشت. همه‌ی دنیای او در هفت‌چشمه خلاصه شده بود. یعنی انگار متولد شده بود تا بزرگ شود و در هفت‌چشمه همسر انتخاب کند و به تکامل برسد.


دالوند، مدیر مدرسه‌ی راهنمایی و ابتدایی هفت‌چشمه بود، معلم کهنه‌کاری که همه‌ی اهالی کاکاوند را می‌شناخت و همه هم، او را می‌شناختند.


دالوند تلاش زیادی کرده بود، از مدت‌ها پیش مدیر بود، آن زمان که ما خدمت ایشان رسیدیم حدود پانزده سال در آن دهستان سابقه داشت. تجربه‌ی آموزشی زیادی داشت؛ اما آموزش کاکاوند را به روزمرگی کشانده بود. او هرچه داشت در طبق اخلاص گذاشته بود و بیش‌تر از این چیزی تازه‌ای برای عرضه نداشت!


متن کامل این یادداشت را در تارنمای #سیمره بخوانید: https://seymare.com/?p=14144


همواره‌ی روزگار با #سیمره جاری باشید! https://t.me/seymareweekly
44 viewsعلی گودرزیان ع-پایدار, 12:03
باز کردن / نظر دهید
2022-08-01 19:00:13 امین قاسمی، میراث داری امین و مدیری خدمتگزار
علی گودرزیان ع پایدار

رویه ی خوبی نیست این که ما بد بدرقه و خوش استقبال باشیم و یاد و نام کسی که در حق این آب و خاک دَینی ادا کرده است نیکو نگه نداشته باشیم.

محض آگاهی مردم، اینجانب در این مدت که جناب مهندس قاسمی متولی میراث، گردشگری و صنایع دستی لرستان بوده است، نه طرح گردشگری و صنایع دستی ای داشته ام! نه دنبال وامی بوده ام! نه روزنامه ای داشته و رپرتاژی گرفته ام!
نه این که این کارها، دون شان است! نه! نه! اشتباه برداشت نشود، بلکه من برایم فرصت این کارها پیش نیامده است تا برحَسَبِ اتفاق حالا بتوانم بدون لکنت زبان در منقبت مهندس قاسمی سخن بگویم.

باور دارم یک مدیر فرصت های زیادی دارد، اصلا خود مدیر، می تواند فرصت باشد برای ویرانی یا برای آبادانی!
کمترین تلاش یک مدیر این است که تعصب سازمانش را بکشد. اگر پولی برای کار کردن ندارد، دست کم می تواند از دستگاه و سرمایه های مردم و امانات، نگهداری کند. این که می تواند دزد نباشد! خائن به آن دستگاه نباشد! این که می تواند کارمندان را امیدوار نگه دارد! می تواند اعتماد، صداقت و پاکدستی را به عنوان شاخص های مهم بین همکاران خود نهادینه کند، این ها همه نکات مثبتی است!

سید امین قاسمی، دارای مدرک مهندسی عمران و فوق لیسانس مدیریت اجرایی است. پیش از این معاون میراث فرهنگی کهکیلویه و بویراحمد بوده و همچنین مدیریت میراث فرهنگی و گردشگری و صنایع دستیِ پایتخت فرهنگی ایران(شهر شیراز) با آن همه آثار تاریخی و فرهنگی و حجم گردشگری را در کارنامه ی کاری خود داشته است.

مهندس امین قاسمی وقتی به استان لرستان آمد که دستگاه میراث فرهنگی و گردشگری لرستان شالوده ی خود را از دست داده بود. کارمندان بی انگیزه شده بودند و کارها رها شده بود. در یک کلام دستگاه میراث فرهنگی و گردشگری و صنایع دستی استان لرستان براساس” شاخص ارزیابی عملکرد کل کشور” که سازمان امور اداری و استخدامی آن را تایید می کند استان بیست و هشتم(۲۸) کشور بود! این رتبه خود گویای همه چیز است و لازم به گفتن نیست!

قاسمی آمد و در نخستین اقدام مطالبات حقوقی عقب افتاده ی پرسنل میراث را تامین و از فرصت و ظرفیت استاندار لرستان استفاده کرد و بیش از ۲۲ نشست ملی با وزیر و معاونان وزیر و رییس برنامه و بودجه ی کشور و رییس کمیسیون بودجه مجلس شورای اسلامی برگزار نمود.

ایشان توانست با کمک تیم خود و کمک نماینده قدرتمند زاگرس دکتر تاجگردون، برای قلعه ی فلک و الافلاک به عنوان یک پروژه،” پیوست قانون ردیف مستقل بودجه” بگیرد و در همین مدت هشتاد میلیارد و هفتصد میلیون تومان به سپاه پاسداران لرستان بپردازد و سند پادگان امام حسین را به نام میراث فرهنگی بزند.
چهارده میلیارد تومان (۱۴) به ارتش بدهد و سند مهمانسرای ارتش را به نام میراث بگیرد و همچنین نود درصد مغازه های اطراف قلعه را به تملک میراث دربیاورد.
بیش از دویست میلیارد هزینه مرمت آثار تاریخی بکند. هفت هزار و پانصد هنرمند صنایع دستی را آموزش بدهد و به تعدادی از آن ها وام پرداخت کند.

مدیریت مهندس قاسمی بر میراث در یک دوره ی چهارساله و اقدامات مثبت آن توانست بر اساس “شاخص های ارزیابی عملکرد کشوری” جایگاه دستگاه میراث لرستان از رتبه ۲۸ به رتبه ۶ برسد، این موارد مستند و منتشر شده است و اسناد آن موجود است.

نگارنده خود کاندیدای این منصب بوده ام و مطالعاتی در این حوزه داشته و دارم. می دانم غنی ترین گنجینه ی غرب کشور در لرستان است و این گنجینه در معرض خطر است.

مهندس قاسمی این تهدید را احساس کرده و “طرح بهسازی سیستم الکتریکال و پایش تصویری قلعه” را با تایید اداره کل موزه های کشور اجرا کرد و لازم بود برای حفاظت فیزیکی از سیستم، برخی از کابل ها قابل دسترس نباشند، تا فرداها هرکسی با یک انبردست سیم ها را قطع نکند و گنجینه را دود هوا کند! یک آجر ۲۰ سانتی برای عبور کابل ها در حضور ناظران وزارتخانه برداشته شد و باز مرمت شد.

اما برخی نا پارسایان متاسفانه عکس هایی از فرآیند کار را منتشر کردند تا جنجال رسانه ای ایجاد کنند و اینقدر هم شجاعت نداشتند عکس های بعد از تکمیل پروژه را هم منتشر کنند! از یاد نبریم این اقدامات و این اعتبارات در دولت هایی صورت گرفته و جذب شده که با تحریم شدید “ترامپی” مواجهه شدند!

ما آدم ها وظیفه داریم از خوبی ها سخن بگوئیم! گوش بدهیم بهترین ها را انتخاب کنیم! منصف باشیم! تحت تاثیر جنجال قرار نگیریم! من می نویسم هم برای تاریخ، هم برای امیدواری مدیران و کسانی که مخلصانه در این استان برای مردم کار می کنند!

امین قاسمی در سیل ۹۸ لرستان بی صدا و دور از چشم رسانه ها به سیل زدگان هم کمک کرد. شک ندارم جریان رسانه ای لرستان کم کم حقیقت را برای مردم تیتر می کنند که: امین قاسمی، میراث داری امین و مدیری خدمتگزار بود.


https://telegram.me/goodarziyan96
74 viewsعلی گودرزیان ع-پایدار, 16:00
باز کردن / نظر دهید
2022-08-01 17:10:17 مستندنگاری
ماجراهای من و سیاست
علی گودرزیان ع پایدار
بخش ۴۶ انتخابات مجلس پنجم سلسله و دلفان(۳)

اگرچه در کارزار انتخابات مجلس پنجم ،چندین کاندیدا حضور داشتند که هرکدام خودرا برنده ی میدان می دانستند اما درحقیقت رقابت بین یک کاندیدای اهل سلسله و سه کاندیدای اهل دلفان بود.

آذری در الشتر با آن که در حوزه ی اجرایی کارنامه روشن و قابل قبولی داشت اما درحوزه ی وکالت مردم توان اجماع سازی نداشت و برای مردم سلسله نتوانست مشروعیتی منطبق بر مقبولیت عام داشته باشد.
"حکمت محض است اگر لطف خداوندگار خاص کند بنده ای مصلحت عام را" نمایندگی مردم یک موهبت است. جاذبیت خاصی می خواهد که در باور محلی ما به آن"مهره مار"می گوییم. در فرهنگ ایرانی این مهره ی مار به داشتن "فره ایزدی" تعبیر می شود، فره ایزدی یک نیرویی است که هرگاه به درون شخصی ورود پیداکند خود به خود آن شخص محبوب مردم می شود و کشش خاصی در شخص ایجاد می شود که هرکس دوست دارد خود را به وی نزدیک کند و امروز در اصطلاح علمی چنان شخصی را "کاریزما" می گویند.
شاخص "کاریزمایی" برای کاندیداتوری نیاز مبرم است و ممکن است کسی در صحنه ی اجرایی یک مدیر توانمند باشد؛ اما چهره ی کاریزمایی نباشد.

سال ها پیش یکی از وابستگانِ من، کاندیدای مجلس شد از باب دلسوزی گفتم:" فلانی شما ممکن است با حکم رییس جمهور وزیر هم بشوی اما هرگز وکیل نمی شوید! چون وکالت راستین این مردم شدن، شخصیت کاریزمایی می خواهد..."

در نور آباد هواداران آشیخ محمدی که همیشه اکثریت آنان پای کارند این بار، دو شقه شدند بسیاری از آنان پشت سر سید یداله منصوری افتادند و از این بابت ترمز آشیخ محمدی کشیده شد واگرنه در همان دور نخست به مجلس می رفت.

آل کاظمی هم به مدد الشتری ها چشم داشت و می دانست مردم الشتر به دنبال شکست محمدی هستند و آنان رقیب اصلی محمدی را آل کاظمی می دانند. برخی از مردم الشتر هم خود را مدیون کمک آل کاظمی در چهارسال گذشته به مصطفی اکبری می دانستند.
البته این تفکر که آذری نمی تواند محمدی را شکست بدهد، ترفندی بود که باعث شد برخی از آذری رویگردان شوند و به کاظمی بپیوندند!

به هر روی انتخابات برگزار شد و هیچکدام از کاندیداها موفق به کسب یک سوم جمع آرا نشدند و آشیخ محمدمحمدی و علی آل کاظمی برای رقابت با هم به دور دوم افتادند.
محمدی سه هزار رای بیشتر از آل کاظمی کسب کرده بود و آل کاظمی با حدود ۱۷ هزار رای فاصله ی کمی با آرا محمدقلی آذری داشت و سید یداله منصوری با حدود ۱۴ هزار رای نفر چهارم انتخابات شد.
باقی کاندیداها از جمله عبدالهی و گوهری و حسنوند و امیری بین ۱۰۰۰ تا ۳۰۰۰ رای کسب کردند.

تبلیغات انتخابات مرحله ی دوم با رقابت تن به تن کاظمی و محمدی آغاز شد دو قطبی محمدی و کاظمی در نور آباد برای نخستین بار به شکل راستینی نمود پیدا کرده بود، شیخین تاکنون چنین دوئل نداشته بودند!
این دو قطبی در تمام مناطق حوزه ی انتخابات سلسله و دلفان مشهود و ملموس بود که دو قطبی چپ و راست هم بود. همه ی نیروهای خط امامی از آل کاظمی و تمام نیروهای فکری راست سنتی از آشیخ محمدی حمایت کردند!

اگرچه مردم سلسله در انتخابات مرحله ی دوم انگیزه ی مشارکت سیاسی را از دست داده بودند و بخش بزرگی از آنان با شکست آذری سرخورده شده و پی کار و بار خود گرفتند؛ اما جریان فکری از پای ننشست و برای علی آل کاظمی سنگ تمام گذاشت و مردم را از میان مزارع و کشت و کار به پای صندوق ها کشاندند به شکلی که رای آنان به کاظمی لنگه ی ترازو را به نفع او سنگین کرد.

حساسیت ها چنان بالا رفت که مسئولین اجرایی این بار برای صیانت از آرا دست به اقدامات پیشگیرانه زدند.
دولت در دست جناح راست و محمدی زاده استاندار بود؛ اما "کارگزاران" دست بالایی در قدرت داشتند و کارگزاران از کاندیداتوری آل کاظمی دفاع کردند.

به دلیل اعتراض مردم و بالارفتن حساسیت کار و انتشار شایعات، فرماندار دلفان جناب "مختاری" با این که از نیروهای محمدی بود در یک اقدام شجاعانه تمام عوامل اجرایی را تغییر داد و از عوامل اجرایی شهرستان بروجرد کمک گرفت تا سَرِ آخر در بحبوحه ی تهمت و بدبینی و افترا خوشبختانه انتخابات خوب و سالمی برگزار شد.

در رقابتی تنگاتنگ و شانه به شانه و نفسگیر، انتخابات مرحله ی دوم هم برگزار شد و آشیخ آل کاظمی این بار با دوپینگ رای ۱۰هزار نفری سلسله و هواداران سید یداله منصوری که به سمت ایشان گرایش پیدا کردند با اختلاف ۳ هزار رای تمام، بر آشیخ محمدی فائق آمد و پیروز انتخابات و برای چهارسال، نماینده ی سلسله و دلفان شد.

آنان که با آل کاظمی میانه ای داشتند از کمالات ایشان سخن های بسیار در دل و زبان دارند عمده ترین ویژگی های شخصیت ایشان را پارسایی و مهمانوازی می دانند.
آن عالم پارسا امروز دستش از دنیا کوتاه شده است و نام و یاد او جاوید باد!

ادامه دارد..

@goodarziyan96
983 viewsعلی گودرزیان ع-پایدار, edited  14:10
باز کردن / نظر دهید
2022-07-31 07:27:46 وقتی دل‌ها می‌میرند
وقتی زندانی بیگناهان عادی می‌شود
یعنی جنگ است
فقط اعلامیه‌اش صادر نشده!
ما از جنگ بیزاریم.
هر جنگ صدها سال آثار شومش می‌ماند.
دروغ گفتند جنگ هشت ساله تمام شد.
دروغ می‌گویند ما امروز جنگ نداریم.
مردم تنها منتظر شنیدن یک‌ کلمه‌اند
"جنگ‌ها تمام شدند"
"جنگ‌بس!
@ghomeishi3

https://t.me/ghomeishi3/2013
92 viewsعلی گودرزیان ع-پایدار, 04:27
باز کردن / نظر دهید
2022-07-31 07:27:46 بخوانید و ببینید با ما چه کردند

و چه میکنند این روس ها

جنگ‌بس!
رحیم قمیشی
در طوایف جنوب رسمی است برای جلوگیری از نزاع و خونریزی، به آن می‌گویند؛ خون‌بس.
به خوب و بد بودن آن رسم نمی‌خواهم بپردازم و از ظلمی که به دختران می‌شود، اما اساس آن رسم اینست که خون نباید حتما با خون پاک شود.
دختری می‌دهند، دختری می‌گیرند و خون‌ریزی را خاتمه می‌دهند.
می‌دانند جنگ‌ها اگر مهار نشوند نسلی از بشر باقی نخواهد ماند.
و ما چیزی به نام جنگِ خوب نداریم!
گفتند در جنگ هشت ساله دویست هزار شهید دادیم، نیم میلیون جانباز و پنجاه هزار اسیر، و جنگ تمام شد.
اما دروغ گفتند!
گفتند سی و پنج سال است دیگر شرایط جنگی نداریم.
اما دروغ گفتند.
دوستی شمالی داشتم نوجوان بود که اسیر شده بود، چقدر خوش‌رو، چقدر زیبا، چقدر دوست داشتنی، پانزده سال پس از آزادی برای دیدن دوستان آزاده عازم دیارشان شدم. پیرمردی خمیده را نشانم دادند؛ "این علیرضا است!"
با دندان‌هایی افتاده، با صورتی چروکیده، با چشم‌هایی بی رمق.
نمی‌توانستم باور کنم که خودش است.
او معتاد شده و رسیده بود به مواد کشنده صنعتی.
به همسر خسته‌اش گفتم علیرضا از زیباروترین و خوش‌اخلاق‌ترین بچه‌های اردوگاه بود.
صورتش را برگرداند و آهی کشید.
و علیرضا که شارژ شده بود با صدای کشدارش:
- خانوم ببین آغا رحیم چی میگه!
و قطره اشکی که از چشمش افتاد.
دلم آتش گرفته بود، چه کار می‌توانستم برایش بکنم؟
شماره تلفنم را گرفت.
تلفنم فقط یک بار چند ماه بعد با اسم او زنگ خورد، همسرش بود که می‌گفت؛
"علی مُرد. تنهایی"
علیرضا جزو آمار تلفات جنگ نبود، او معتاد بوده، او وفتی برگشته بود کسی نگفته بود چطور باید کمکش کرد.
دروغ گفتند دویست هزار تلفات جنگ بوده.
دوستم ش. م. که شهید شد پدرش هیچوقت با شهید شدن او کنار نیامد، از بس او نازنین بود، از بس برای پدرش یک دانه بود، از بس دلسوز خانواده بود. راستش من هم تا ماه‌ها شهادتش را نمی‌توانستم باور کنم. از بس دوستش داشتم.
پدرش پس از شهادت او، دیگر خودش نبود، زمزمه‌هایی می‌کرد، نمی‌شنید اطرافیانش چه می‌گویند.
یک روز که از پل سفید اهواز رد می‌شد، ناگهان رفت روی نرده‌ها و خودش را پرت کرد وسط آب.
هیچکس نفهمید تصویر پسرش را در اب دیده بوده، هیچکس نفهمید دیشب خواب پسرش را دیده دست در گردنش؟
فقط دو روز بعد پیکر بی‌جانش را در کناره کارون یافتند.
او هم جزو تلفات جنگ نبود!
"مهندس" که از اسارت برگشت همسرش ازدواج کرده بود، ۴ سال مفقود بود و قرار نبوده برگردد!
سخت نگرفت، اما قلبش نکشید. چند سال بیشتر نماند و رفت.
او هم جزو تلفات جنگ نبود!
محمدعلی که برگشت چند ماه نگذشته بود پیامی داد برای مراسم ختم همسرش برویم، همسرش خودکشی کرده بود. هیچوقت دلم نیامد از او بپرسم چرا او خودش را کشت.
او دیگر مُرده بود و جنگ هم تمام شده بود.
چند سال بعد هم که خبر فوت محمدعلی آمد تعجب نکردم.
محمدعلی اهل هنر بود و‌مگر قلب یک هنرمند چقدر جا دارد!
به دروغ گفته بودند جنگ هشت ساله تمام شد.
ولی مگر جنگ تمام می‌شود؟
با سوختن تنها یک نسل؟
نسل قبل را هم می‌سوزاند. نسل بعد را هم، و بیشتر!
عده‌ای که جنگیدن را افتخار خود می‌دانند چه می‌دانند جنگ چطور نابود می‌کند زندگی‌ها را.
چه می‌دانند جنگ با اعلامیه تمام نمی‌شود همانطور که با اطلاعیه شروع نمی‌شود.
امروز هم که به دروغ می‌گویند جنگ نیست!
جنگ مگر چه شکلی است؟!
وقتی کشتی‌های انباشته از نفت ما را مصادره می‌کنند و ما هیچ کاری نمی‌توانیم بکنیم.
وقتی سرمایه‌های همه ما در بورس ناگهان دود می‌شود و هیچکس نمی‌گوید چه شد.
وقتی یک خارجی می‌گوید ما نفت مجانی ایران را داریم، و هیچکس تکذیبش نمی‌کند.
وقتی مردم ندارند با تورم صد در صدی کنار بیایند.
وقتی وعده می‌دهند بقیه گرانی‌ها ماند برای سال بعد!
وقتی سفیر کشور بیگانه با وقاحت می‌گوید پایگاه هوایی ایران ماه‌ها در اختیارمان بوده.
وقتی داروهایمان ناگهان دو برابر می‌شوند.
وقتی مایحتاج‌مان ناگهان چند برابر می‌شوند.
آنکه بگوید جنگ نیست، دیوانه است!
زندگی زیر سایه جنگ چند سال ممکن است؟
شنیدن مداوم کلمات دشمن و جنگ چقدر ممکن است؟
بعضی از جنگ خوش‌شان می‌آید.
بعضی از دیدن خون حال‌شان بد نمی‌شود.
بعضی از دیدن فقر مردم قلب‌شان درد نمی‌گیرد.
بعضی جنگ را تکذیب می‌کنند!
مگر بحران بورس جنگ نیست؟
بحران اخلاق نشانه جنگ نیست؟
بحران فقر و بیکاری نشانه جنگ نیست؟
بحران مهاجرت علامت جنگ نیست؟
وقتی دنیا را دشمن می‌پنداریم
وقتی دست خونریزان را می‌فشاریم
نشانه‌های جنگ نیستند!؟
وقتی "دوستت دارم" ها کم می‌شوند
150 viewsعلی گودرزیان ع-پایدار, 04:27
باز کردن / نظر دهید
2022-07-30 18:05:32 مستندنگاری
ماجراهای من و سیاست
علی گودرزیان ع پایدار
بخش ۴۵ مجلس پنجم سلسله و دلفان(۲)


عظیم حسنوند دیگر کاندیدای سلسله بود او کارمند اداره ی طُرُق یا اداره ی راه بود از آغاز انتخابات مجلس بعد از انقلاب "عظیم حسنوند" بدون هیچ شاخص "استاد"، "دکتر"، "مهندس"، "وکیل"، "قاضی" و... فقط با نام نامی "عظیم حسنوند" و عکسی که موهای پیشانی او کم پشت می نمود همیشه یک پای انتخابات در سلسله و دلفان بود که همواره با چند هزار رای( از سه تا هشت هزار رای) با رنگ و بوی طایفه ای در همان مرحله ی نخست انتخابات از دور خارج می شد.

ضمن این که پشتکار و سماجت حسنوند قابل تقدیر است اما خیلی دوست دارم اگر بزنگاهی و رخصتی بیابم عمری باقی باشد از انگیزه ی ایشان و چندین تن از دوستان دیگر که در حوزه های انتخابات لرستان و شاید مناطق دیگر کشور که مدام کاندیدا می شدند و می شوند و هربار رای کمتری از سال های پیش دارند آگاهی یابم.
هرچه باشد این پرسش در ذهن نگارنده تا کنون پاسخ درستی نیافته است. ممکن است انگیزه های خاصی پشت این تکرارهای مکرر نهفته باشد که گاهی اوقات معادلات انتخابات یک منطقه را به هم ریخته و می ریزد...الخ

یکی دیگر از کاندیداهای سلسله زنده یاد "آشیخ زین العابدین گوهری" معروف به "شیخ زینل" از اهالی روستای سراب شیخ عالی الشتر بود.
ایشان از تبار زنده یاد آشیخ محمدرحیم زینعلی از مورخان و تحلیلگران تاریخ اسلام بود که حوادث تاریخ را بدون لکنت زبان با یادآوری جزئیات نقل می کرد و همه، کم و بیش، با نام او آشنا هستیم.
آشیخ گوهری مراوداتش بیشتر با مردم خاوه بود چند بار در حوزه ی سلسله و دلفان کاندیدا شد از جمله در مجلس چهارم و پنجم و ششم که سخت تا آخر ماند.
شیخ گوهری بعدها به دلیل بیماری کلیه که کار او به دیالیز هم رسیده بود دارفانی را وداع گفت. خدایش بیامرزاد!

کاندیدای مهمان سلسله در مجلس پنجم هم این بار به صف مدعیان پیوسته بود. حجت الاسلام آشیخ احمدخان امیری در اصل ساکن روستای کوشگران بروجرد بود که با روستای امیر الشتر فامیلی سببی داشت. او هم مثل خیلی ها این دوره، نمی دانم براساس کدام تحلیل داو، طلبیده بود. کسی از انگیزه ی دقیق ایشان آگاهی نداشت اما با این که می دانست در این میدان رای نمی آورد تا پایان ماراتن اولی ماند. گفته می شد ایشان "کاندیدای پوششی" است ولیکن ایستادگی او تا پایان راه، این فرضیه را دود هوا کرد؛ اما در "کاندیدای رای شکن" بودن او هنوز حرف و حدیث هست گویی او ماموریت داشت تا بخشی از آرا مردم فهیم امیر الشتر در سبد خط امامی ها حرام نشود!

در دلفان هم طبق معمول شیخین نام نویسی کردند. آشیخ محمد محمدی و آشیخ علی آل کاظمی، سید یداله منصوری، شهمراد عبدالهی و چند تن دیگر به میدان آمدند.

آشیخ محمدی نماینده دوره ی چهارم مجلس بود. براساس یک رویه ی سیاسی که هواداران او بارها به آن اعتراف کردند این بار نوبت آشیخ محمدی نبود که به مجلس برود!
هواداران محمدی به تجربه باور دارند که یک دوره آشیخ محمدی باید به مجلس برود یک دوره هم دیگران و این دوره نوبت دیگران بود و همین باور، پای ارادت برخی از آرا خاکستری ایشان را در انتخابات مجلس پنجم سست کرده بود.

آشیخ آل کاظمی فقط در انتخابات میان دوره ی مجلس نخست، توانست به مجلس برود در مجلس دوم به دلیل توافقی که با محمدی داشت کاندیدا نشد و در مجلس سوم هم یکی از وابستگان او آشیخ کاظم کاظمی کاندیدا شد و در مجلس چهارم به میدان آمد و به مرحله دوم هم نرسید و انگار قسمت بود تا مردمِ سلسله طعمِ تلخِ ناکامیِ تاریخیِ سیاسیِ خود را تجربه کنند!
حالا اما انگار قرعه به نامش زده بودند و زمینه برای پیروزی ایشان مهیا شده بود. اگرچه منطقه سلسله خود کاندیدا داشت اما همان جوری که گفته شد مردم دل و دماغی برایشان نمانده بود تا بر کوس منطقه گرایی بِدمَند آنان فقط به یک چیز فکر می کردند و آن هم شکست آشیخ محمد محمدی بود چیزی که می توانست مرهمی بر زخم کهنه ی چهارساله ی آن ها باشد!

افزون براین گلادیاتورهای با سابقه سیدیداله منصوری فرزند سید حشمت منصوری هم به میدان آمده بود.
سید یداله منصوری داماد سید جواد موسوی از روحانیون پرنفوذ دلفان بود. زنده یاد حاج سیدجواد موسوی کاندیدای دوره نخست مجلس در حوزه ی انتخابات سلسله و دلفان بود که در مرحله ی دوم انتخابات با زنده یادحاج یعقوب حسنوند رقابت کرد؛ اما بعداز رای گیری، انتخابات باطل شد. سید جواد طیف قابل توجهی داشت که حالا از کاندیداتوری سید یدالله حمایت می کردند.

چهارمین کاندیدای دلفان شهمراد عبدالهی عضو سپاه پاسداران بود که بعدها یکی از فرمانداران غرب کشور شد. دور پیشین یعنی در انتخابات مجلس چهارم کاندیدا شد و حدود هشت هزار رای آورد و حالا دوباره قصد کرده بود که در این میدان شانس خود را بیازماید اما رای او چون هلال آخر ماه هربار رو به نقصان می نهاد.

ادامه دارد...
@goodarziyan96
971 viewsعلی گودرزیان ع-پایدار, edited  15:05
باز کردن / نظر دهید
2022-07-28 08:24:34
سیمره جاری شد...

سیمره 632 جاری شد


ششصد و سی‌ و دومین شماره‌ی هفته‌نامه‌ی منطقه‌ای سیمره روز پنج‌شنبه (6 اَمرداد 1401) چاپ شد و روی پیش‌خوان دکه‌های مطبوعاتی قرار گرفت.


این شماره در بردارنده‌ی مطالب و مقالات متنوعی است از جمله:
اگر دردم يکي بودي چه بودي/ تیتر یک/ صادق سیفی
قشـنِ قُــدو/ سرمقاله / ماشا اکبری
به کجا چنين مشوش!/ یادداشت/ مهرسا میردریک‌وند
خام‌ها و پخته‌ها / یادداشت/ حمزه فیضی‌پور
فرهنگ و ادبيات عامه‌ در معرض نابودي است/ یادداشت/ فرهنگ عامه/ فرامرز محمدی
نقش اساسي و کليدي گوگرد معدني در کشاورزي / یادداشت/ امیرعباس زارعی
رژيم غذايي براي چربي خون بالا/ یادداشت/ علمی/ عصرایران
روزهاي دوشنبه(نگاهي به «سفرنامه‌ي تاجيکستان») بخش سوم /یادداشت/ فرهنگی/ مرتضي ياوريان(بارمان)
ماجراهاي من و سياست(بخش شانزدهم و هفدهم)/ یادداشت/ علی گودرزیان
گذري بر شايسته‌سالاري و آسيب‌شناسي ناشايسته‌سالاري در سازمان‌ها / مقاله/ جامعه/ نادر آزادبخت و مهشید بهادری
کارتون: یاسر دلفان
و مطالب و اخبار خواندنی دیگر...

همواره‌ی روزگار با سیمره جاری باشید!
@seymareweekly
129 viewsعلی گودرزیان ع-پایدار, 05:24
باز کردن / نظر دهید
2022-07-25 20:31:49 مستندنگاری
ماجراهای من و سیاست
علی گودرزیان ع پایدار
بخش ۴۴ مجلس پنجم انتخابات سلسله و دلفان(کاندیداهای سلسله)



دوران نمایندگی چهارساله ی آشیخ محمد محمدی(۱۳۷۱-۱۳۷۴) که برای برخی از مردم، روزگاری تلختر از زهرِ مار بود، به هرشکلی، به نیمه های سال آخر رسید.
انگار همین دیروز بود که آتش به خرمن مردم سلسله افتاد و از هراس جان، همه آواره شدند!
چهارسال از این میان گذشته بود؛ اما هنوز دل و دماغی برای چپ های سلسله نمانده بود که دوباره کوره ی انتخابات را گرم کند.

راست ها، در سلسله و دلفان چهارسال"شپلی شپاو"شان۱ بود! رقیبانشان همه متهم بودند و فراری و به حالشان دل می سوزاندند و بیشتر قابل ترحم بودند تا این که بخواهند با آنان سرشاخ بشوند و از این بابت تا اندازه ای خیالشان راحت بود که این جماعت به این زودی کمر راست نخواهد کرد.

تحلیل راست ها در ظاهر درست بود اما آتش، زیر خاکستر، بی صدا آرمیده بود و نقشه ی شعله کشیدن داشت.
چپ های سلسله و دلفان که برای مصطفی اکبری در چهارسال گذشته عین سنگ چخماخ به هم نزدیک شده بودند، حالا پس از آن پیروزی محتوم به شکست، به نوعی همه سوگوار از دست رفتن آن همه رویای خوب بودند و در پی بزنگاهی می گشتند که دادِ دلِ خویش را از عاملان آن همه ناکامی بستانند! آنان بیش از آن که به منطقه گرایی فکر کنند در صدد شکست رقیب بودند!

هر چه به اسفند سال ۱۳۷۴ نزدیکتر می شدیم تب و تاب انتخابات مجلس پنجم سلسله و دلفان داغتر می شد و کاندیداها از پرده بُرون می افتادند.
ناکامی چپ ها در چهار سال گذشته چیز آسانی نبود که به سادگی از یاد آنان رفته باشد. تمام معادلات را از بَر داشتند هم رقیبان و دشمنان را می شناختند و هم دوستان و یاران روز تنگ خود را به یاد داشتند.

در این چهارسال دوران نمایندگی، دقیق مثل چهارسالی که حیدری مقدم برای رفتن به دلفان دلهره و اگر و مگر داشت، آشیخ محمدی هم برای حضور در سلسله کلی ملاحظات امنیتی را رصد می کرد.
می خواهم بگویم فضای سالم و پاکی در میان نبود. شکاف بین بیشتر مردم و نماینده یک چالش اساسی و امنیتی شده بود و این خود نه به سود مردم بود نه در مسیر برنامه های دولت پیش می رفت.

هنوز روحیه مطالبه گرانه در مردم ایجاد نشده بود، برای همین مردم بعد از رای دادن انگار به تکلیف خود عمل می کردند و صحبتی از مطالبه نبود و هر نماینده که چهارسالِ خود را پُر می کرد، بدون بیلان کار و گزارش عملکرد به مردم، دوباره خود را برای انتخابی دیگر آماده می ساخت.

در آستانه انتخابات مجلس پنجم در بخش سلسله، با تمام کسالتی که ریش مردم گرفته بود، چهار کاندیدا نام نویسی کردند: "محمدقلی آذری"، "عظیم حسنوند"، "آشیخ زین العابدین گوهری" معروف به شیخ زینل و "آشیخ احمدخان امیری" اهل روستای کوشگران بروجرد، پا به میدان انتخابات گذاشتند.

محمد قلی آذری، رییس معزول آموزش و پرورش دلفان بود، عملکرد او، نامش را سَرِ زبان مردم انداخته بود.
آذری در زمان خود، مدیرِ مقتدر و مناسبی برای منطقه ی محرومِ بدون جاده و آب و برق و مدرسه ی دلفان بود که در دوران مدیریت ۵ ساله ی او زیر ساختِ سخت افزاری آموزشی آن منطقه فراهم شد.

مدیریت آذری در نورآباد منحصر به فرد بود، ایشان بدون واسطه با وزیر آموزش و پرورش جناب نجفی در ارتباط بود و مستقیم از وزارت آموزش و پرورش برای شهرستان دلفان کمک می گرفت.
او نسبت به نقل و انتقال معلمان بسیار سختگیری می کرد و بارها تماس تلفنی مسئولین استانی برای جا به جایی برخی از معلمان را با قدرت بی پاسخ می گذاشت! مسئولین کلان او را به عنوان مدیری کاربلد و کارشناس در مدیریت آموزشی دلفان، می شناختند برای همین جواب های معمولن سربالا و قلدرمابانه ی ایشان را تحمل می کردند!

شاید این گونه انعطاف ناپذیری یک مدیر، امروز یکی از آسیب های مدیریت تلقی شود اما برای آن بازه ی زمانی که ایشان، به سختی معلمان سایر شهرستان ها را برای تکمیل کادر آموزشی شهرستان دلفان نگه میداشت تا چرخ آموزش آن منطقه کامل بچرخد، یک عامل مثبت و بالضرورت یک شگرد موفق مدیریتی بود.

محمدقلی آذری ۶۰ ماه پیشینه ی حضور در جبهه های جنگ داشت، عملیات ها را جنگیده و در زمین مدیریت اجرایی هم با روحیه ی بسیجی بازیگری کرده بود، ادبیاتش هنوز بوی نام شهیدان جنگ می داد، در جاده های "مالرو" در دلفان برای بازدید از مدارسی که برف سنگین ارتباطشان را با شهر قطع کرده بود، چکمه و لباس رزم می پوشید و ...

آذری حالا به پشتوانه ی عملکرد نسبتن موفق و پر سر و صدای خود در آموزش و پرورش دلفان و همچنین به پشتوانه ی جریان خط امامی که ایشان در آن زمان یکی از چهره های شاخص جریان بود و سَرِآخر به امید خالی بودن میدان در بخش سلسله و هماهنگ شدن مردم با او، پا به میدان انتخابات مجلس پنجم گذاشت.

۱-شادی و غوغا

ادامه دارد...

@goodarziyan96
1.2K viewsعلی گودرزیان ع-پایدار, edited  17:31
باز کردن / نظر دهید
2022-07-25 20:31:45
130 viewsعلی گودرزیان ع-پایدار, 17:31
باز کردن / نظر دهید
2022-07-20 16:20:30 مستندنگاری
ماجراهای من و سیاست
علی گودرزیان ع پایدار
بخش ۴۳ انتخابات مجلس پنجم کوهدشت


مجلس چهارم در کوهدشت با حضور دوگانه ی بازوند و دوستی از طیف چپ ها و حضور پرقدرت امامی راد برگزار شد و چپ به تفرقه باختند و راست ها به اتحاد بردند!

چهارسال از این میانه گذشت و معلم ساده پوشی که هرگز در خیال کاندیدا شدن نبود و با انگشت اشاره ی آشیخ عباسی فرد، قرعه ی نمایندگی سیاسی ترین منطقه ی لرستان به نام او زده شد، حالا طعم صندلی سرخ مجلس را چشیده و در این چهار سال، زیر و بم امور دیده بود و اگر چه ساده پوشی را رها نکرد اما بدون شک یاد گرفته بود که "علی آقا، فقط کدخدای روستای خود است و کدخدای اروپا نیست!"(شریعتی)

در آستانه ی برگزاری انتخابات مجلس پنجم این بار، چپ ها در طرهان که هنوز غرورشان به کوه و کمر طعنه می زد و این چهارسال دوران نمایندگی"امامی راد" را به سنگینی چهل سال سپری کردند در صدد برآمدند تا تصمیمی متفاوت تر از گذشته بگیرند.

امامی راد تخصص خاصی نداشت او معلم آموزش و پرورش بود و تا جایی که توانست تمام مدیران و معاونین مدارس را از اهالی چپ پاکسازی(برکنار) کرد نه این که او بنای این رویه را گذاشته باشد؛ بلکه بنای این رویه را پیش از این طیف اسفندیارپور گذاشته و در حقیقت امامی راد انتقام گرفته بود.

مجموعه ی انتصابات دستگاه های اجرایی که در آن، به تغلب طیف راست ختم شده بود، چپ های تحقیر شده را در این میدان به مرحله ی عصیان کشانیده بود، به شکلی که دکتر "بنیاد شهمرادی" در گردهمایی چپ ها در منزل یکی از بزرگان کوهدشت، خطاب به سردمداران چپ هشدار داد: "دست از تفرقه بردارید و بیش از این جریان خط امامی را متضرر نسازید."

اگر چه طیف چپ با حضور جان محمد آزادبخت و اسماعیل دوستی دو کاندیدای شاخص در میدان داشتند اما همه ی جریان، برای انسجام همنظر شدند و در این میانه آزادبخت را متقاعد ساختند تا برای رسیدن به پیروزی که به باورشان در"اسماعیل دوستی" متبلور می شد از صحنه ی انتخابات کنار برود!

جان محمد-که خدایش بیامرزاد- از طیف اسفندیارپور بود، به توصیه ی دوستان خود در طرهان، از جمله علی محمد سوری و چپ های مرکز استان که حضوری از ایشان درخواست کناره گیری کردند، همان گونه که از شخصیت جریان محور ایشان انتظار می رفت، کنار کشید و با تمام وجود برای پیروزی اسماعیل دوستی تلاش کرد.

طیف راست اما این بار به توافق نرسیدند "امامی راد" دیگر آن معلم گذشته نبود، چهار سال نماینده ی تمام کسانی بود که به او رای داده بودند و بارها از طرف تمام مردم طرهان هم حرف زده بود، با بزرگان سیاسی نشست و برخاست داشته و بزرگتر شده و برجایگاه بزرگان نشسته و گنجایش پیدا کرده بود و رک و پوست کنده، حالا می دانست که آب این مملکت در چه کرتی است!

آشیخ علی قبادی که که در سالیان پیشین تا یک قدمی آن صندلی سرخ رفته بود و حتی روی آن نشسته بود و اما اعتبارنامه اش را رد کردند، آرزو داشت دوباره به آن بهشت سرخ برگردد، حالا فکر می کرد چون دیروز انگشت اشاره ی ایشان و فامیلِ قدرتمندش آشیخ عباسی فرد، امامی راد را از فرش به عرش رسانده بود، امروز، امامی راد هم به یک اشاره ی انگشت، کنار می کشد و نوبت را به ایشان واگذار می کند!

اما انگشت اشاره ی قبادی و عباسی فرد برای کناره گیری امامی راد معجزه نکرد؛ چرا که پیش از علی قبادی، امامی راد به میدانی آمده بود و بالضرورت این دو کدخدا در یک میدان ماندند و هم در برابر خودشان و هم در برابر رقیب قدرتمندشان اسماعیل دوستی به رقابت پرداختند.

کنشگران چپ که دور گذشته اسماعیل دوستی را در میدان تنها گذاشتند، جز احدی که به قبادی پیوست، حالا با تمام قدرت پشت سر اسماعیل دوستی صف کشیدند، آزادبخت از تمام ظرفیت خود استفاده کرد، اگرچه حاج اسفندیارپور عَلَم بر دوش نگرفت اما نگاه مثبت او کارساز بود. فرج مومنی از نزدیکان اسفندیارپور برای دوستی، خانه به خانه گشت و سر آخر این که همه ی سرکردگان جریان چپ برای پیروزی دوستی انگشتان یک پنجه ی دست شدند.

اگرچه در این انتخابات، دو قطبیِ"چپ" و "راست" در طرهان ملموس بود اما اردوگاه راست ها با یک دو قطبی "قبادی" و "امامی راد" هم مواجهه بودند!
شاید همین تفرقه در بین راست ها باعث شد که آرا زرد و سرگردانی که البته در طرهان درصد آن بسیار کم است، به سمت اسب برنده کوچانده شود به شکلی که سرجمع رای اسماعیل دوستی از سرجمع آرا قبادی و امامی راد هم گذشت!

انتخابات برگزار شد و چپ ها با برنده شدن اسماعیل دوستی، پیروز شدند.
همان گونه که در آینده مرور خواهیم کرد شاید این برای آخرین بار بود که کنشگران خط امامی کنار هم جمع شدند و طعم پیروزی و باهم بودن را چشیدند!

بسیار کسان بر اسماعیل دوستی نقد دارند اما بسیاری هم باورمندند که او یک واقعیت مثبت برای لرستان است و دراین باره در بزنگاهی ویژه خواهم نوشت...!

ادامه دارد
@goodarziyan96
1.0K viewsعلی گودرزیان ع-پایدار, edited  13:20
باز کردن / نظر دهید