Get Mystery Box with random crypto!

حرف اضافه

لوگوی کانال تلگرام harfehezafeh — حرف اضافه ح
لوگوی کانال تلگرام harfehezafeh — حرف اضافه
آدرس کانال: @harfehezafeh
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 258
توضیحات از کانال

نوشته‌های زینب خزایی

Ratings & Reviews

4.00

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

2

3 stars

0

2 stars

0

1 stars

0


آخرین پیام ها

2022-08-01 21:43:43 در سرگشتگی این‌ روزهایم همین بس که از اذان مغرب، کته گذاشته‌ام که تا نماز می‌خوانم آبش برود و بگذارم زودتر دم بکشد. و‌ نشان‌ به آن نشان که دو ساعت بعد وقتی یادم می‌آید که برنج برشته شده. مثل حال خودم.
62 views18:43
باز کردن / نظر دهید
2022-07-30 19:09:11 یکی از جاهایی که غلبهٔ حاشیه بر متن آزارم می‌دهد همین روضه‌های خانگی است. من روضهٔ ساده و بی طمطراق را دوست دارم و گریزانم از روضه‌هایی که نمی‌دانی چشمت به لباس و آرایش مو و زیورآلات صاحبخانه و فامیل‌هایش باشد، یا پذیرایی‌های رنگ وارنگ و خانهٔ پر زرق و برقش. تعیین کنندهٔ اجر و ثوابش هم من نیستم البته. فقط می‌گویم طبعم چنین مجالسی را نمی‌پسندد.
از دیروز که اطلاعیهٔ روضهٔ همسایه را دیدم یک دلم می‌گفت حالا که دسترسی دیگری به مجالس عزا نداری همین روضهٔ خانگی خودش فرصت است و یک دلم یاد آن تصور سالهای دور از روضهٔ خانگی قمی‌ها می‌افتاد و مانع رفتنم می‌شد.
ساعت پنج گذشته بود که دل یک‌دله کردم و رفتم. بی تجربه نمی‌شد چنین فرصتی را از دست داد. خوشبختانه همه چیز موافق طبع بود. الهی که خانه و صاحب‌خانه و منِ کوچک، همگی باب دل صاحب روضه باشیم.
83 views16:09
باز کردن / نظر دهید
2022-07-30 08:55:55 تازگی‌ها با رییس جدیدم رفته بودیم مراسمی در استانداری. سازمان خودمان میزبان بود و مجریان هم مشخص و همه چیز برنامه‌ریزی شده. مرکز ما تقریباً هیچ کاره بود و فقط دعوت شده بودیم تا چند و چون ماجرا را ببینیم. اما جناب رییس مثل صاحب‌خانه‌ها از اول تا آخر، گوشهٔ…
94 viewsedited  05:55
باز کردن / نظر دهید
2022-07-29 13:07:03 تازگی‌ها با رییس جدیدم رفته بودیم مراسمی در استانداری. سازمان خودمان میزبان بود و مجریان هم مشخص و همه چیز برنامه‌ریزی شده. مرکز ما تقریباً هیچ کاره بود و فقط دعوت شده بودیم تا چند و چون ماجرا را ببینیم. اما جناب رییس مثل صاحب‌خانه‌ها از اول تا آخر، گوشهٔ سالن کنار مجریان ایستاد و رفت و آمد و خودش را توی عکس یادگاری پایان مراسم هم جا داد. گمانم این‌که خودت را توی چنین عکس‌هایی جا بدهی یک آپشن است برای گرفتن پست‌های مدیریتی بالاتر. مثل همین کاری که بعضی آقایان با پاچه‌های گلی در سیل یکی دو روز اخیر می‌کنند. یکی در توییتر نوشته بود: «خدایا شکرت که مسیر زندگیمونو طوری قرار ندادی که برا نون خوردن مجبور باشیم با کت شلوار و کفش مهمونی پشت سر رئیسمون بریم تو گل وایسیم عکس بگیریم».
112 views10:07
باز کردن / نظر دهید
2022-07-29 11:06:48 یکی از دوستان اینستاگرامی باردار است و از سختی‌های این دوران نوشته. که حالت تهوع شدیدی دارد و‌ مدام بالا می‌آورد. وضو گرفتن و نماز خواندن برایش سخت است و اصلاً حال معنوی ندارد. نمی‌تواند‌ بخندد و تفریح برود و کلاً تبدیل به آدمی شده بر عکس خودش و این برایش رنج است. بعد این وسط یکی به شوخی برایش کامنت گذاشته: «فاطمه جان خبریه؟ زود نبود؟ پسرتم کوچیکه. شهر غریب. حتما‌ً ناخواسته بوده.»
راست می‌گوید مدل همدلی کردن خیلی‌هایمان این‌طوری است که باید حتما‌ً به طرفی که در رنج است احساس گناه بدهیم تا ثابت کنیم داریم با او همدردی می‌کنیم.
119 viewsedited  08:06
باز کردن / نظر دهید
2022-07-29 00:33:05 خواب بودم. در تراس بازه. از صدای بارون بیدار شدم. اسپلیت خرابه. هوا شرجی و خفه است. بارونی که این همه عاشقشم تبدیل به کابوس شده. می‌ترسم ازش و فقط از خدا می‌خوام رحم کنه و رحمت ببارونه برامون.
109 views21:33
باز کردن / نظر دهید
2022-07-27 17:06:09 ساعت بیولوژیک بدنم ... آمدم این‌جا چیزی را سرچ کنم دیدم این سه کلمه از جمعه تا حالا همین جا مانده‌اند. همین:)
118 views14:06
باز کردن / نظر دهید
2022-07-23 23:15:10 به جز در اربعین و بین زنان عراقی و بعضی زنان سالخوردهٔ ایرانی امروز برای اولین بار در قم خانم چادریِ سیگاری دیدم. جوان بود و چادر عربی داشت. انگار از مؤسسه‌ای آموزشی می‌آمد بیرون و کیف لپ‌تاپ دست چپش بود و سیگار دست راستش. قایمش کرده بود توی مشتش. یک لحظه که پک زد، قرمزی‌اش را در هوای تاریک دم مغرب دیدم. قبل از این‌که سیگار را عریان کند برگشت پشت سرش را نگاه کرد. شاید پی نبودن آشنایی می‌گشت. شاید شرم داشت. نمی‌دانم. زبان بدنش می‌گفت تازه کار است. آن لحظه اولین چیزی که به ذهنم آمد شدت وابستگی بود. و از خودم پرسیدم یعنی نتوانسته کمی صبر کند تا در شرایط بهتری این اتفاق را بدون خجالت برای خودش رقم بزند؟
بعد دیدم همین‌چندثانیه عبورم ورای نگاه جامعه شناسی، چه گفتمان روایی‌ای شد خودش. یاد کتاب سواد روایت افتادم و تفسیر و بیش‌خوانی در روایت.
179 views20:15
باز کردن / نظر دهید
2022-07-23 14:18:40 ما یک ضرب المثلی داریم که می‌گوید «شنبه کار، شنبه بار، شنبه عروس نارِه مال» یعنی شنبه روز کار و بار است نه وقت آوردن عروس به خانه. برای همین هم هیچ وقت شنبه عروسی نمی‌گیریم. بزرگترهایمان نمی‌گرفته‌اند یعنی.
حالا تصور کنید شنبه باشد، اول ماه هم باشد، چه شود! و عدل روز تولدت هم بیفتد توی چنین روزی. گمانم همین خودش نشانه‌ای است که امسالِ زندگی‌ام سال تلاش است و تلاش و تلاش. گرچه پارسالش هم فَاِذا فَرَغتَ فَانصَبی بود برای خودش. به اضافهٔ این‌که روزهای سختی را تنگ در آغوش غم بودم. چه گریه‌ها که نکردم. شانه‌هایم برای انجام بعضی کارها کوچک بود و هنوز هم هست اما زندگی دست به زانو گرفتن و بلند شدن می‌خواهد. و همهٔ این‌ها نمی‌شد مگر به مدد مهربانی‌های خداجان‌مان و آدم‌های عزیزی که سر راهم ‌گذاشت. این‌جا اسم نمی‌برم اما حتماً بهشان پیام می‌دهم به شکرانهٔ لحظاتی که در یکسال گذشته دستم را گرفتند.
پارسال نوشتم «حس و حال روز و شب تولد آدم هر سال یک جور است. غم، شادی، رنج، درد، دق کردن و در آسمان بودن. امسال هیچ‌کدام این‌ها نیست اما نگاه فرصت‌نگرانه و امیدوارنه فراوان هست». امسال با اطمینان می‌گویم: «لَا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا؛ اندوهگین مباش، خدا با ماست».
فقط و فقط از او ‌می‌خواهم دستم توی دست خودش باشد و مسیرم را روشن کند. مثل همان ظهر به دنیا آمدنم.
.
زیرنویس
صبح که بیدار شدم دیدم برگ انجیری‌مون برگ نو کرده و معلومه که گذاشتمش به حساب یه نشونه. اونایی که روز تولدشون دنبال نشونه‌اند دست به دست کنید همدیگه رو پیدا کنیم
146 views11:18
باز کردن / نظر دهید
2022-07-20 20:33:06 منیژه که پرستاره نوشته اسم یکی از بیماران اورژانس گل صورت بوده.

#اسم_فامیل_بازی
148 viewsedited  17:33
باز کردن / نظر دهید