Get Mystery Box with random crypto!

مَگهِ میشهِ مآ بَد ...؟!

Logo of telegram channel magemishe_mabadbashim — مَگهِ میشهِ مآ بَد ...؟! م
Logo of telegram channel magemishe_mabadbashim — مَگهِ میشهِ مآ بَد ...؟!
Channel address: @magemishe_mabadbashim
Categories: Uncategorized
Language: English
Subscribers: 1
Description from channel

کانال رمان در حال تایپ:مگه میشه ما بد باشیم ...
به قلم(گروهی):بی نظیر هانی باران آیه
ژانر:عاشقانه❤😍کل کلی😎طنز😂غمگین😭هیجانی😱
❌کپی حرام و ممنوع می باشد .❌
✔️روز های قرار دادن پارت شنبه تا چهارشنبه روزی ۲پارت ✔️
کاربران عضو انجمن 4u
@Roman4u

Ratings & Reviews

2.33

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

0

3 stars

2

2 stars

0

1 stars

1


The latest Messages

2017-01-06 09:09:22 ‌یه چنل آوردم توووووپ معرکــــ ــه بیســــــ ــت اصن همتا نداره کانالش بی همتاس تو تلگرام نمونه س بری توش دیگه بیرون نمیای یک داستان کوتاه جذاب و دوست داشتی با قلم متفاوت و دارای مجوز نقد برای شخص شما بذار برات بگم چه خبره اینجا : یک…
886 viewsedited  06:09
Open / Comment
2017-01-06 09:08:59 ‌یه چنل آوردم توووووپ
معرکــــ ــه
بیســــــ ــت
اصن همتا نداره
کانالش بی همتاس
تو تلگرام نمونه س
بری توش دیگه بیرون نمیای

یک داستان کوتاه جذاب و دوست داشتی
با قلم متفاوت

و دارای مجوز نقد برای شخص شما

بذار برات بگم چه خبره اینجا :

یک دختر که متوجه میشه به یک بیماری مبتلا شده و هفته آینده قراره ازدواج کنه و ...

شاید اولش تحت تاثیر قرار بگیری و اشکت دربیاد ولیییییی
بعدش بلند میشی قر میدی از خوشحالی
باور نداری بیا ببین

داستان کوتاه (فعلا بی نام) بعد با کمک همدیگه اسمشو هم انتخاب میکنیم

کاربر عضو انجمن فوریو @roman4u

@dastan80
@dastan80
@dastan80
@dastan80
جوین اجباری
@dastan80
47 views06:08
Open / Comment
2016-10-30 17:25:34 سـلام دوستـان
خواهــشا پی وی نویـسنده ها نریـــن
رمـان میخواد افلایـن بشه
چونـ حـدود ده پارتــ رو میخوایم از اول بنویسـیمـ
پـس وقـت نداریــمـ
کـانال رو پاکـ نمی کنیـم، بعـد از فرمت شدن میزارمشــ
حالا اگر میخوایـن لفـت بدین یا نـه

ممنون که همراهمون بودین
روز خــوش
1.1K views14:25
Open / Comment
2016-10-20 00:19:33 پارت هشتادو هفت
دریا
بعد یک خدافظی ک خیلی سخت بودو فاصله فرودگاه تا خونه اخرش رسیدیم
وارد خونه شدیم خدایی من یکی اصلن جون نداشتم
باهمون لباسام رفتم رو مبل دراز کشیدم و مثل جنین خودمو جمع کردم دیگه نفهمیدم بقیه چیکار کردن و تا چشامو بستم رفتم دنیایه دیگه ای...
تو خواب بودم ک احساس کردم قطره های اب رو صورتمه
یهو چشامو باز کردم ک یک زبون دراز و نرم کوچولورو رو لپام حس کردمو و باتمام توان فقط جیغ کشیدم
و صدایه قهقهه رزاو دریا میومد
چشامو خوب باز کردم ودیدم یک چیز پشمالو سفید دسته رزاس

موهامو ازتو صورتم کنار زدم و با یک دستمال لیسی ک این پشمالو زده بودو پاک کردم
رفتم نزدیک تر تا اومدم نازش کنم پارس کرد ک از جا دومتر پریدم و دوباره اون دوتا چلغوز زدن زیر خنده

رزا_نترس کاریت نداره باو دختره ترسو
+رزا این چیه !؟از کجا اوردینش!؟
اهو_مگه کوری سگه دیگه
رزا_یک هدیه اس
+از طرف کی ناقلا!؟
_از طرف بابام منحرف خاکبرسر
اهو_خدا نصیب کنه از این باباها

رفتم جلو و اون سگه پشمالو سفید خوشگل و بغلم کردم
وایییی خدا چقدر نرم و عزیز بود این موجود
روشونم گرفتمش ک باز لپمو لیس زد
محکم ب خودم فشارش دادم ک فریاد رزا بلند شد
+پسرمو ول کن کشتیش
_وایییییییی پسره این!؟
+اره پسره مامانشه
اهو_اره پسره ننه چهلچراغشه
_چهلچراغ خودتی
+تویی

اووو بسه بچه ها بیاین بشینین یک فکر توپ ب ذهن خوشگل و توپولم رسید

رزا_چه فکری فندق کوچولو
+میگم بریم گشت و گذارو علافی
اهو_شماااااااااااااااااااااال
+هووووییی چرا جیغ میزنی
رزا_والا پسرم ترسید

اره بریم شمال نظرتون چیه!؟
رزا_ب نظر من خوبه یک تنوعی هم میشه تازه دریا ارامش داره یکم از حال و هوایه غم و غصه درمیایم
اهو_منکه با تمام وجودم و تکتک سلولام موافقم

ای جووون من بخورم شما دوتارو
پس فردا بریم خوبه!؟
ررا_اره عالیه
خیلی خب یکی پاشه چایی بریزه حالا
که مخ توپولوم خسته شد
اهو_بخورم خودتو و اون مختو
رزا_از این حرفا نزنین جلو پسرم بد اموزی داره
همه مون خندیدیم و رزا جونم رفت یک چایی خوشرنگه دختر ریز لب دوز لب سوز ریخت و سه تایی نوش جان کردیم...
1.1K views21:19
Open / Comment
2016-10-19 20:06:37 پارت اول آهو تو اتاقم داشتم اماده میشدم که صدای بچه ها بلند شد _آهوووو بدو دیگه چقدر لفتش میدی +خیلی خوب بابا اومدم کیفم رو از رو تختم ورداشتم و از پله ها اومدم پایین قیافه بچه ها دیدنی بود پقی زدم زیر خنده عین گوجه سرخ شده بودن با لحنی ک…
829 views17:06
Open / Comment
2016-10-19 13:17:58 ادمین ها حذف نکنید اینو
به دلیل معرفی شدن کانالمون توی سایت
741 views10:17
Open / Comment
2016-10-19 13:17:04
http://mychannels.ir
سایت مای چنلز
معرفی انواع کانال ها به صورت رایگان
699 views10:17
Open / Comment
2016-10-15 18:01:40 پارت هشتادو ششم
امیرسام
لحظه جدایی بود همه مون واقعا به یک استراحت خوب نیاز داریم تا فکرامون بیاد سرجاش و بتونیم کار کنیم و دنبال فرصت های جدید باشیم .
تو ماشین نشستیم ارشاوین پشت فرمون بودو ادرین کنارش .
عکسایی که این مدت تو رم گرفته بودیم نگاه میکردم ؛
به به این سه تا پسر خوشتیپ کین!؟چقدر بلا هستن،
همینجور داشتم از خودمون تعریف میکردم که رسیدم به عکس اهو
خیلی عکسه قشنگی بود ؛
وقتی اهو درحال خندیدن بود ازش یواشکی عکس گرفته بودم
محو خنده اش شده بودم که یادم اومد قراره چند وقت ازش دور باشم
ناخوداگاه دپرس شدم
چرا اخه!؟چرا به اون دختر که بلایه اسمونیه فکر میکنم!؟دیووونه شدم حالیم نیست .
نکنه حسی بهش دارم و نمیفهمم !!!
تو همین فکرا بودم که خبر ادرین گفت رسیدیم .
چمدونارو برداشتیم وارد خونه عزیزو دلبندمون شدیم
تا وارد خونه شدم یک حس ارامشی تمام وجودمو گرفت
البته ناگفته نماند که خونه اینقدر کثیف بود که حتی نمیتونستی راه بری؛ بویه خاک وحشتناکی هم میداد
ادرین:داداشا کی خونه رو تمیز میکه!؟
ارشاوین و منکه رومون و اونور کردیم و سوت زدیم
ادرین :خب خونه بیخیال کی ناهار درست میکنع!؟
منو ارشاوین باز بهم نگاه کردیم و یک صدا گفتیم(چه هوایه خوبیه)و سریع فرار کردیم تو اتاقامون
طفلی ادرین چمدونارم براش سوغاتی گذاشتیم
با خستگی خودمو پرت کردم رو تخت چشامو بهم فشردم و ده دقیقه ریلکس کردم
بعدم حموم و یک دوش جیگرو مامانی
حوله رو دوره خودم پیچیدم و تا درو باز کردم و سرمو اوردم بالا دیدم یک دختره تو اتاقمه
یکهو عین دخترا جیغ زدم اونم تا مونو دید جیغ زد
یکدفعه دراتاق باز شدو دوتا دختر تا منو دیدن جیغ زدن منم از تعجب حالیم نبود چیکار میکنم فقط تو جیغ زدن همراهیشون کردم .
ارشاوین و ادرین بدو بدو اومدن تو اتاقم و با دیدن این صحنه فرطی زدن زیرخنده نزدیک بود زمینو گاز بزنن
ارشاوین دخترارو بیرون کرد همینجور مات و مبهوت تو چارچوب دره حموم واستاده بودم و حوله دور کمرم و درحال نگاه کردن به اون تا بزکوهی
ارشاوین:امیر سام نکنه دختر بودی ما خبر نداشتیم
ادرین:خوب جیغا میکشیا ناقلا
ارشاوین:شماره بدم خدمتتون خانوم محترم!؟
بالشتو وارداشتم پرت کردم سمتشون دوتاشون قاه قاه میخندیدن
ادرین:ای جوووووون خانوم خوشگله عصبانی شد
ارشاوین :بدو فرار کن تا با کفشا پاشنه دارش نزده تو سرمون


دوتاشون مسخره کنان رفتن و در اتاقو بهم زدن
یک نگاه به اتاق کردم به به چه تمیزو مرتب وای چقدر برق میزد
اون موقع فهمیدم اون دخترا نظافت چی بودن
لباسامو تنم کردم و از اتاق اومدم بیرون
همه یک جوری نگام میکردن از خجالت اب شدم
رفتم تو اشپزخونه دیدم به به ادرین غذا سفارش داده و عجب میزی چیده
امیرسام:میگم ادرین نکنه تو بچه بودی مامانت بهت کد بانویی یاد میداده خوب بلدی شیطون چیکارا کنی اگه میخای شوهر برات پیدا کنم همه ازخداشونه چنین خانوم کد بانویی!!!!
ادرین:تو فعلا دنبال شوهر واسه خودت باش جیغ جیغو خانوم

همینجور چرت و پرت میگفتیم که ارشاوین اومد
ارشاوین:خیلی حرف مفت نزنین
بیاین غذا بخوریم که معده هام همو خوردن

منو ادرین بهم نگاه کردیم و پقی میخاستیم بزنیم زیر خنده ک خندمو خوردم و خیلی ریلکس گفتم
امیر سام:ببخشید اقا ارشاوین میشه بدونم چندتا معده دارید!؟

ارشاوین:سوال کردن داره بی سواد خو معلومه دوو.....

هنوز میخاست ادامه حرفشو بزنه متوجه گندش شدو و دوتامونو فحش بارون کرد
همینطور که بحث میکردیم ناهار خوشمزمونم نوش جان کردیم و دخترا هم کاره خونه رو تموم کرده بودن در این فاصله
ارشاوین پولشونو پرداخت کردو رفتن .
ما سه تا هم از شدت خستگی توان بالارفتن از پله هارو نداشتیم و هرکدوم گوشه ای از خونه ولو شدیم
منکه نفهمیدم چطور خوابم برد ولی خواب اروم و با ارامشی داشتم....
677 views15:01
Open / Comment
2016-10-15 17:54:40 تا دقایقی دیگه پارت رو میزارم
549 views14:54
Open / Comment