2019-12-31 10:22:16
یا اینکه ایدهی فریاد خشمِ «عقل و خرد» در یک شعر اجتماعی و اعتراضی، فوقالعاده میشد و یکجورهایی این بلیط سوخت!
و از همه مهمتر اصرار او به خواندن ترکهای به قول خودش «طربانگیز» را درک نمیکنم. شاید بگویید چاوشی به فکر ارتقای سطح سلیقهی مردم از اشعار سخیف به اشعار بزرگان توسّط موزیک شاد، و آشتی نسل جدید با شعر کهن است. امّا باید بگویم نتیجه این است که نسل جدید حالا به جای خواندن «بیا بیا قرش بده»ی ساسی با «قند منی لایق دندان من» قر میدهند!! نه اینکه واقعا اشعار مولانا را درک کنند و دوست بدارند. پس بهتر است با اصطلاح جدیدی چون «طربانگیز» خودمان را گول نزنیم. ما حالا دیگر به ارتقای سطح سلیقهی مردم نیاز نداریم، بلکه ارتقای سطح اندیشه لازم است. او با تنظیم «قوم به حج رفته» و «باز آمدم» نشان داد میشود شاد و طربانگیز نخواند اما فضای حزنآلود آلبوم را تلطیف کرد.
امّا از سویی دیگر خون تازهای توسّط سازهای زنده به کار او تزریق شده است. عنصری که جایخالیاش در «سیزده» حس میشد. «تنبور»، سلطانِ سازهای مقامی و عرفانی، روح آلبوم را جلا داده است. «نیانبان» محسن شریفیان هم به مذاق خیلیها خوش آمده است. حتّی «گیتار الکتریک» عادل هم در این آلبوم روحنوازتر است.
و صد البتّه که یکی از برگهای برندهی آلبوم، «محمد جاسمی» ست. مردی هنرمند و بیریا که بیشک همهی هواداران متّفقالقولاند صدای او از اشرفزاده و سرلک، هم حزنآلودتر و هم نزدیکتر به تن صدای چاوشیست. او هنرمندانه هم آواز میخواند و هم ساز مینوازد. و چاوشی با ظرافت خاصّی، صدای او را لابلای سازها و سمپلها جای میدهد و جزوی از موسیقیاش میکند. اینگونه به آن حالتی ملکوتی هم میدهد.
هرچند به نظرم در استفاده از سمپلهای آوایی کمی زیادهروی شده و از مزّهی آن در قطعاتی که لازماند کم کرده است. اینگونه خلّاقیتها با تکرار برای گوشها، عادّی میشوند و دیگر طعم نوبرانه ندارند. میشود گفت موسیقی آلبوم کافیست امّا به نظر میرسد باز هم جای کار داشت، حدّاقل در استفاده از سازهای زنده میشد دستو دلبازتر بود. ایکاش اطرافیانش کنارِ قربانصدقه، این نکتهها را هم به او میگفتند...
البتّه از نظر من نقطهضعف آلبوم، ملودیهای آن است. ملودیهایی نیمهجان و گاه تکراری! نمونهاش ترک «چنگ» که همان ریتم «ملکا» را دارد. حس میکنم چاوشی بعد از پانزدهسال آهنگسازی، به استراحت ذهناش در این مورد احتیاج دارد. و بد نیست و حتّی لازم است به آهنگسازی دیگر رجوع کند. نباید نقش ملودی را در یک قطعهی موسیقی دستکم گرفت. وگرنه خواننده را در چنین دامی که او افتاده، گرفتار میکند. شعر کلاسیک خودش ریتم دارد و اگر نتوانی ملودی خودت را روی آن سوار کنی، تبدیل به شعرخوانی و مدیحهسرایی میشود. چیزی که ما در بخشی از آلبوم، شاهد آن هستیم. البتّه او در نقش آهنگساز مجموعاً موفّق بوده و نمرهی قبولی میگیرد امّا در قسمتهایی از آلبوم کمبود موسیقی حس میشود.
یک دورهای موزیکْ خوب بود و وکال خوب نبود، حالا که وکال انقدر قویست چرا نباید موزیک همپای آن باشد؟ به شما خواهم گفت: زیرا او میخواهد با دو دستش که خیلی هم قویست، چندین هندوانه را باهم بردارد. که نشأت گرفته از وسواس و حسّ مسئولیتش است. امّا این نشدنیست. نه اینکه تواناییاش را نداشته باشد، او اینگونه خودش را از تک و تا میاندازد. یکبار امتحان کند، موسیقی را به طور کل به دیگری بسپارد. یا اینکه ریتم و ملودی بخواهد. لااقل یکی از هندوانهها را زمین بگذارد. مطمئنّاً در پایان، بارِ اوست که سالم به مقصد خواهد رسید.
البتّه فکر نمیکنم ذکر این نکته لازم باشد که نقد ما هواداران به او در مقایسه با خودش است. میان این همه ابتذال و بیمحتوایی که در موسیقی کشور به گوش میرسد، کار او همچون درّ شهوار است و غنیمت! و ما شنوندگانش یک تشکّر جانانه به او بدهکاریم. به او که از همان روزهای نخستِ فعّالیتش، برای شعر و کلام ارزش فوقالعادهای قائل بوده. به خصوص که در سالهای اخیر سراغ بزرگان ادبیات رفته و پیوندی نو میان مردم و شعر کهن ایجاد کرده است. هرچند که این اتّفاق پیشتر توسّط خوانندگان دیگر افتاده بود، امّا باید قبول کرد چنین موجی را در دریای موسیقی و ادبیات ایران، به راه نیانداخته بود.
البتّه شاید لازم باشد او موقّتاً دست از چنین اشعاری بشوید و بگذارد مزّهی آن زیر زبانها بماند.
234 views07:22