Get Mystery Box with random crypto!

محمدرضا طاهری

لوگوی کانال تلگرام mohammadrezataheri — محمدرضا طاهری م
لوگوی کانال تلگرام mohammadrezataheri — محمدرضا طاهری
آدرس کانال: @mohammadrezataheri
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 2.88K
توضیحات از کانال

شاعر

Ratings & Reviews

4.50

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

1

4 stars

1

3 stars

0

2 stars

0

1 stars

0


آخرین پیام ها

2022-08-22 13:04:29 تا به گوش جهانیان برسم
کاش می‌شد صدای من باشی
شاملوی غزل منم به یقین
تو اگر آیدای من باشی

وحشی و خشمگین و عصیانگر
چون هرازم به راهِ وصلِ خزر
بوسه‌ای بر لبت اگر بزنم
رام خواهم شد اندر آن بستر

در میان قمارخانه چه غم
اگر از لات‌ها کتک خوردم
هستی‌ام را وسط گذاشتم و
خویش را باختم، تو را بُردم

بوسه بر ریشه‌هات خواهم زد
سروِ من باش و سرفرازی کن
در امانِ منی! نترس... بیا...
با دُم شیر عشقبازی کن!
.
.
.
#محمدرضا_طاهری
@mohammadrezataheri
986 views10:04
باز کردن / نظر دهید
2022-08-19 20:27:35 شبی نماز می‌کرد
آوازی شنید که:
هان! بولحسنو! خواهی که آنچه از تو می‌دانم با خلق بگویم تا سنگسارت کنند؟

شیخ گفت:
ای بار خدایا، خواهی تا آنچ از رحمت تو می‌دانم و از کرم تو می‌بینم با خلق بگویم تا هیچ کست سجود نکند؟

آوازی شنید که:
نه از تو و نه از من!
.
.
.
ذکر ابوالحسن خرقانی
@mohammadrezataheri
1.6K views17:27
باز کردن / نظر دهید
2022-08-11 15:56:57 به یاد استاد سایه
به احترام یک قرن فراق

مروری مختصر بر گوشه‌ای از اشعار هوشنگ ابتهاج و برخی از ساخته‌های موسیقایی روی آثار او...

با آثاری از:
محمدرضا شجریان، حسین قوامی، محمدرضا لطفی، حسین علیزاده، کیهان کلهر و...

انتخاب و خوانش اشعار:
#محمدرضا_طاهری
@mohammadrezataheri
1.8K views12:56
باز کردن / نظر دهید
2022-08-10 10:33:33 من گاهی به دیوان سیاه‌مشق سایه فال می‌زنم. حال خوشی دارد. بازتابی معاصر از شعر حافظ است. امروز صبح هم فال زدم درحالی که هنوز برای رفتنش گریه نکرده بودم.
این شعر آمد:
چشم بستندم که دنیا را مبین
دل ز دنیا کنده‌ام من پیش از این
.
و بغضم ترکید... او حقیقتاً دل کنده بود از دنیا. پس از آنکه دوستانش را یک یک وداع کرده بود... و پس از آنکه همین آخری‌ها همسر وفادارش را... زندگی سایه را اگر در دو سه کلمه خلاصه کنیم‌ باید بگوییم "یک قرن فراق". از همان سال‌های جوانی عزیزانش یکی یکی رفته‌اند تا همین دیشب که خودش نیز بار سفر بست و پای به آن سوی پرده نهاد... باشد اندر پرده بازی‌های پنهان غم مخور... غم مخور سایه جان! یقین دارم حالا که از این سرای بی‌کسی به دنیای دوستان و کسانت پا گذاشته‌ای شادمان‌تری...
.
چه بگویم از سایه برایتان؟ لحظه لحظه‌ی این یک قرن فراق، آغشته به غم‌های اصیل بود. غم‌هایی که روز به روز عشق به انسان را در جان و جهان او می‌پروراند. ما سایه را در روزگار پیری‌اش یافتیم. جوانی‌اش را ندیده‌ایم اما پُر پیداست که آنچه در حرکات و سخنانش هست ادامه‌ی غم‌های روزگار جوانی اوست که تا کهنسالی آمده و عشق به انسان را و درد بشریت را روز به روز در جان او تناور تر کرده... عشق و درد..‌. وقتی درباره سایه حرف می‌زنیم این‌ها فقط کلمه نیستند. عشق و درد تمام وجود این مرد را پر کرده بود. این دو معنا از تک تک کلماتش و از لرزش پرصلابت صدایش و بغض‌های وقت و بی‌وقتش می‌بارید. آرمان‌های سیاسی سایه نیز هرچه بود بی واسطه متصل بود به همین احوال که او عاشق انسان بود و دلش برای دردهای انسانی می‌تپید...
او که آخرین نفر از نسل بزرگان بود رفت و ما ماندیم و این زمانه‌ی خالی...
فقدان سایه را به خودمان و به تمام عاشقان شعر و موسیقی و به خصوص به یلدا خانم، دختر بزرگوارش تسلیت عرض می‌کنم.
.
.
.
با اندوه
۱۹ مرداد ماه ۱۴۰۱
#محمدرضا_طاهری
@mohammadrezataheri
2.0K views07:33
باز کردن / نظر دهید
2022-08-09 19:24:00 غزل تازه


اگرچه پیر... ولی جراتی جوان دارد
وجودِ بی‌رمقش ظلم را زیان دارد

هنوز زهرِ زبانش کُشنده است، ببین
که خواجه این همه تریاک در میان دارد

صداش نیست، ولیکن هنوز می‌لرزند
سکوت کرده ولی دشنه در دهان دارد

صداش آینه‌ی زخمی جوانی ماست
صداش خِس‌خِسی از آهِ مادران دارد

به طعنه گفت: ببین، خلوت است دور و برش!
به اخم گفتمش: از کربلا نشان دارد...

اگر به معجزه ایمان نیاوری، کوری
که کُشته‌اندش صدبار و باز جان دارد

دوباره سروِ بخارا قیام خواهد کرد
که ریشه در عطشِ جوی مولیان دارد...
.
.
.
#محمدرضا_طاهری
@mohammadrezataheri
1.6K views16:24
باز کردن / نظر دهید
2022-08-01 07:06:09
نخستین جلسه از کارگاه درک متون کهن
سه‌‌شنبه، ۱۱ مرداد، ساعت ۱۴

حضور برای همه آزاد و رایگان است
فرصتی است برای دیدار و دوستی عاشقان ادبیات.

برای هماهنگی از طریق شماره تلفن ۰۹۰۵۱۶۲۰۵۶۱ با آکادمی مولیان تماس بگیرید.
@mohammadrezataheri
1.2K views04:06
باز کردن / نظر دهید
2022-07-18 10:03:26 سعی کردند به جایت بنشانند بسی را
روی هر موج که آمد، یله کردند خسی را

تو ولی یک تنه بر قله‌ی تاریخ نشستی
کی عقابی به حساب آورد آنجا مگسی را؟

نعشِ بی‌جان عدالت، به خدا در همه تاریخ
جز تو با خویش ندیده‌ست مسیحا نفسی را

توده‌هایی که به جایی نرسیده‌ست صداشان
دل ندادند به جز تیغِ تو فریاد رسی را

یاعلی! جز تو برازنده‌ی کس نیست "ولایت"
نتوانند به جایت بنشانند کسی را...
.
.
.
#محمدرضا_طاهری
@mohammadrezataheri
2.0K views07:03
باز کردن / نظر دهید
2022-07-05 22:28:29
کارگاه درک متون کهن ۱
با تکیه بر آثار سعدی، حافظ و نظامی
مدرس: محمدرضا طاهری
۸ جلسه حضوری
سه‌شنبه‌ها ۱۶_۱۴
برای ثبت‌نام یا کسب اطلاعات بیشتر، لطفا با این شماره تماس بگیرید یا در واتس‌اپ ما پیام بگذارید:
۰۹۰۵۱۶۲۰۵۶۱
@moulianacademy
«خانه هنر مولیان»

نشانی: شهرآرا، پاتریس لومومبا، خ ملکوتی، خ امین شمالی. نبش شادی. روبروی ورزشگاه چمران. پ ۲۷.
#مولیان_آکادمی
#ادبیات #سعدی #حافظ #نظامی
4.4K views19:28
باز کردن / نظر دهید
2022-05-31 22:33:21 دیدار سعدی با آباقاخان


سعدی در روزگاری می‌زیست که مفاهیمی همچون "آزادی بیان" و "نقد قدرت" به معنای امروزین آن در مخیّله‌ی هیچ بنی بشری وجود نداشت. با این حال اما آثار سیاسی او سرشار از این معناست که تحمّل صدای مخالف یکی از عوامل سعادت حکومت‌هاست:

ز دشمن شنو سیرت خود، که دوست
هر آنچ از تو آید به چشمش نکوست
وبال است دادن به رنجور قند
که داروی تلخش بُوَد سودمند

خودِ سعدی هم همیشه در مقابل حاکمان زبان تیز و بی‌پروایی داشت. در "تقریرات ثلاثه" شرحی از مواجهه‌ی او با آباقاخان، حاکم ایلخانی در تبریز آمده که خواندنی است:

راوی نقل می‌کند که شیخ سعدی گفت: در تبریز به دیدار دوستانم خواجه علاء‌الدّین و خواجه شمس‌الدینِ صاحبدیوان رفتم. ایشان را دیدم که در ملازمت پادشاهِ روی زمین (آباقا) سوار بر اسبند. موقعیت را نامناسب دیدم و خواستم که بازگردم اما "ایشان هر دو از اسب به زیر آمدند و روی به من نهادند. چون برسیدند بوسه بر دست و پای من دادند و... گفتند: این در حساب نیست که ما از رسیدن قدوم مبارکِ پدر و شیخ بزرگوار خبر نداشتیم. چون سلطان آباقا این حال را مشاهده کرد، گفت: چندین سال این شمس‌الدین پیش من می‌باشد و با وجود آنکه می‌داند که پادشاه روی زمین هستم، هرگز خدمتی و تلطّفی که این لحظه کرد به این مرد، با من نکرد!"

پس از بازگشتِ علاء‌الدین و شمس‌الدین، پادشاه از ایشان پرسید که آن مرد که بود؟ برایش گفتند که این همان سعدی شیرازی است که آوازه‌ی سخنش در جهان پیچیده است. گفت: "او را پیش من آورید. گفتند: سمعاً و طاعتاً".

راوی می‌نویسد: شمس‌الدین و علاء‌الدین چند روز به سعدی اصرار می‌کردند که به خاطر ما ساعتی قدم رنجه کن و به دیدن شاه بیا اما شیخ نمی‌پذیرفت. سرانجام اما راضی‌اش کردند.

"شیخ گفت: از بهر خاطر ایشان برفتم و به صحبت پادشاه رسیدم. در وقت بازگردیدن پادشاه فرمود که مرا پندی ده. گفتم: از دنیا به آخرت چیزی نمی‌توان برد مگر ثواب و عِقاب، اکنون تو مخیّری. آباقا فرمود: این معنی به شعر تقریر فرمای، شیخ در حال این قطعه بفرمود:

شهی که حفظ رعیّت نگاه می‌دارد
حلال باد خراجش که مُزدِ چوپانی‌ست
وگر نه راعی خلق است، زهر مارش باد
که هرچه می‌خورد او جزیت مسلمانی‌ست

آباقا بگریست و چند نوبت فرمود که من راعی‌ام یا نه؟ و هر نوبت شیخ جواب می‌فرمود: اگر راعی‌ای بیت اوّل تو را کفایت و الّا بیت آخر تمام".

در پایان حکایت، راوی جملاتی آورده که نشان می‌دهد حتی انسان آن روزگار نیز رابطه‌ی میان "زبان تیز داشتن در برابر حاکم" و "اصلاح جامعه" را درک کرده است:

"انصاف آن است که در این وقت که ماییم، علما و مشایخ روزگار چنین نصایح با بقّالی و قصّابی نتوانند گفت. لاجرم روزگار بدین نسق است که می‌بینی. والله اعلم".
.
.
.
#محمدرضا_طاهری
@mohammadrezataheri
@saadi_podcast
3.4K viewsedited  19:33
باز کردن / نظر دهید
2022-05-28 19:37:26 وقتی آن کبریت را بردی میان خرمنت
منتظر بودم که این آتش بیُفتد گردنت

خونِ ما آرام جاری بود در رگ‌هایمان
خواستی تا لکّه‌ای باشد به روی دامنت

ما دگر آن مردم آرام و یکدل نیستیم
فرق‌هامان برملا شد با فرودِ آهنت

دست‌های دوستانت زخم‌ها بر ما زدند
صد برابر بیشتر از دشنه‌های دشمنت

ما چرا اینقدر غمگینیم؟! وقتی گفته‌اند:
شادی ما بستگی دارد به لب تر کردنت!

قفل زندان‌‌های ما را بشکن و آسوده شو
شاکلیدش را خودت انداختی بر گردنت

الغرض؛ قربانی دعوای شاهان، مردم‌اند
بس کن این کبریت بازی را کنار خرمنت!
.
.
.
#محمدرضا_طاهری
@mohammadrezataheri
3.5K views16:37
باز کردن / نظر دهید