Get Mystery Box with random crypto!

پستچی 💯

لوگوی کانال تلگرام postchii — پستچی 💯 پ
لوگوی کانال تلگرام postchii — پستچی 💯
آدرس کانال: @postchii
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 21.36K
توضیحات از کانال


خاص ترین کانال تلگرام
اینستاگرام پستچی👇👇
http://instagram.com/_u/postchii

Ratings & Reviews

3.67

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

1

4 stars

1

3 stars

0

2 stars

1

1 stars

0


آخرین پیام ها

2022-04-28 16:39:57
داستان مار و خارپشت

داستان های مارا در پیج اینستاگرام نیز دنبال کنید


@postchii

http://instagram.com/_u/postchii
4.8K viewsedited  13:39
باز کردن / نظر دهید
2022-02-02 16:22:12 @postchii

ملانصرالدین داشت از راهی رد میشد دید ۳نفر دارن دعوا میکنن
پرسید چی شده؟؟؟
گفتن ۷ تا گردو داریم میخوایم
بین هم تقسیم کنیم؛
خلاصه
ملا رو بین خودشون قاضی کردن ...
ملا گفت:
خدایی تقسیم کنم یا انسانی ؟؟؟
گفتن خوب معلومه خدایی تقسیم کن!!!

ملا به اولی ۵ تا گردو داد
به دومی ۲ تا
و یه پسگردنی هم زد به سومی
گفتن: این دیگه چه جور تقسیم کردنی بود؟؟
ملا گفت: اگه به دقت نگاه کنین
خداوند نعمتهاشو همینجوری بین
بندگانش تقسیم کرده ...

حکایت ما

@postchii
3.1K viewsedited  13:22
باز کردن / نظر دهید
2022-01-08 23:30:12

خوردن قرص نعناع به همراه نوشابه باعث انفجار در معده میشود!


@postchii
919 viewsedited  20:30
باز کردن / نظر دهید
2022-01-01 17:33:46 @postchii

میگویند اسکندر قبل از حمله به ایران درمانده و مستأصل بود. از خود میپرسید که چگونه باید بر مردمی که از مردم من بیشتر میفهمند حکومت کنم؟

یکی از مشاوران میگوید: کتابهایشان را بسوزان. بزرگان و خردمندانشان را بکش
اما ظاهراً یکی دیگر از مشاوران (به قول برخی، ارسطو) پاسخ میدهد:
«نیازی به چنین کاری نیست. از میان مردم آن سرزمین، آنها را که نمیفهمند و کم سوادند، به کارهای بزرگ بگمار. آنها که میفهمند و باسوادند، به کارهای کوچک و پست بگمار.

بی سوادها و نفهم ها همیشه شکرگزار تو خواهند بود و
هیچگاه توانایی طغیان نخواهند داشت.
فهمیده ها و با سوادها هم یا به سرزمینهای دیگر کوچ میکنند
یا خسته و سرخورده، عمر خود را تا لحظه مرگ، در گوشه ای از آن سرزمین در انزوا سپری خواهند کرد

@postchii
1.9K views14:33
باز کردن / نظر دهید
2021-12-31 00:21:18 @postchii

تو هوای سرد زمستون از حموم عمومی در اومدیم و نم نم بارون میزد، خانومی جوون و محجبه بساط لیف و جوراب و ... جلوش پهن بود، تختی رفت جلو و آروم سلام کرد و نصفه بیشتره لیف و جوراباشو خرید! تعجب کردم و پرسیدم: داداش واسه کی میخری؟

ما که تازه از حموم در اومدی، اونم اینهمه! گفت تو این سرما از سر غیرتشه که با دستفروشی خرجشو در میاره، وگرنه میتونست الآن تو یه بغل نرم و یه جا گرم تن فروشی و فاحشگی کنه !!!

پس بخر و بخریم تا شرف و ناموس مملکتمون حفظ شه ، برگشت تو حموم و صدا زد: نصرت اینارو بزار دم دست مردم و بگو صلواتیه ...

خاطره‌ای از شادروان عباس زندی

@postchii
858 views21:21
باز کردن / نظر دهید
2021-12-23 13:52:07 @postchii

می‌گویند روزی برای سلطان محمود غزنوی كبكی را آوردند كه لنگ بود. فروشنده برای فروشش قیمت زياد می‌خواست. سلطان محمود حكمت قيمت
زياد كبک لنگ را جويا شد.
فروشنده گفت: «وقتی دام پهن می‌كنيم برای كبک‌ها، اين كبک را نزديک دام‌ها رها می‌كنم. آواز خوش سر می‌دهد و كبک‌های ديگر به سراغش می‌آيند
و در اين وقت در دام گرفتار می‌شوند. هر بار كه كبک را برای شكار ببريم، حتما تعدادی زياد كبک گرفتار دام می‌شوند.»

سلطان محمود امر به خريدن كرد و خواستار كبک شد.چون قیمت به فروشنده دادند و كبک به سلطان، سلطان تيغی بر گردن كبک لنگ زد و سرش را جدا كرد.
فروشنده كه ناباوارنه سر قطع شده و تن بی‌جان كبک را می‌ديد، گفت اين كبک را چرا سر بريديد؟

سلطان محمود گفت: هر كس ملت و قوم خود را بفروشد، بايد سرش جدا شود

@postchii
2.0K viewsedited  10:52
باز کردن / نظر دهید
2021-11-07 17:56:39
نصیحت های يك درخت:

استوار بايست. رويی يه پا هم برو بيرون. ريشه هات رو فراموش نكن. كلی آب بخور. از زيبايى طبيعى خودت راضى باش. از منظره لذت ببر...


@postchii
7.4K views14:56
باز کردن / نظر دهید
2021-09-26 14:08:44 ﭘﺎﺩﺷﺎﻫﯽ ﺩﺭﻭﯾﺸﯽ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺯﻧﺪﺍﻥ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ...
ﻧﯿﻤﻪ ﺷﺐ ﺧﻮﺍﺏ ﺩﯾﺪ ﮐﻪ ﺍﻭ ﺭﺍ ﮔﻨﺎﻫﯽ ﻧﯿﺴﺖ...
ﺳﭙﺲ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺁﺯﺍﺩ ﮐﺮﺩ.

ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﺑﻪ ﺩﺭﻭﯾﺶ ﮔﻔﺖ ﺣﺎﺟﺘﯽ ﺑﺨﻮﺍﻩ...
ﺩﺭﻭﯾﺶ ﮔﻔﺖ:
ﻭﻗﺘﯽ ﺧﺪﺍﯾﯽ ﺩﺍﺭﻡ ﮐﻪ ﻧﯿﻤﻪ ﺷﺐ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﻣﯽﮐﻨﺪ،
ﺗﺎ ﻣﺮﺍ ﺍﺯ ﺑﻨﺪ ﺭﻫﺎ ﮐﻨﯽ،
ﻧﺎﻣﺮﺩﯾﺴﺖ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺣﺎﺟﺖ
ﺑﻄﻠﺒﻢ...!

@postchii
48.8K views11:08
باز کردن / نظر دهید
2021-09-12 21:28:46
در رمان "بار هستی" اثر "میلان کوندرا" شخصیتی وجود دارد به نام "توما"، که نمی‌خواهد هیچ رابطه عاشقانه‌ی عمیقی را تجربه کند؛ او نمی‌خواهد شب‌ها در کنار کسی بخوابد و هر صبح صدای مسواک زدنش را بشنود، صبحانه‌ی دو نفره نیز برای او هیچ جذابیتی ندارد؛ اما اوضاع آنطور که می‌خواهد پیش نمی‌رود، با دیدن "ترزا" عطر خوشبختیِ ناشناخته‌ای را تجربه می‌کند، از خواب مشترک لذت میبرد و یک روز صبح متوجه می‌گردد که تمام شب دست در دست وی داشته‌ است. کار به جایی میرسد که بدون او چشم بر هم نمی‌گذارد و کنارش حتی در نهایت اضطراب، به خواب می‌رود.
مسئله و راه‌حل مشخص است، انسان وقتی کنار فردِ درستی قرار بگیرد، احساس سبکی خواهد کرد؛ یک آرامش ممتد که تجربه‌ کردنش از هر چیزی واجب‌تر است، حتی اگر این تجربه کوتاه باشد...

متن: مهدی رشیدی
منبع: سندرم نويسندگی

@postchii
19.4K views18:28
باز کردن / نظر دهید
2021-08-28 16:05:59 گروهی به ملاقات استادی رفتند.
استاد به آنها قهوه در فنجان های
متفاوت تعارف کرد.
استاد گفت:

اگر توجه کرده باشید تمام فنجان های
خوش قیافه و گران برداشته شدند
در حالیکه فنجان های معمولی جا ماندند.
هر کدامیک از شما بهترین فنجان ها را
خواستید و آن ریشه استرس و تنش شماست.

آنچه شما واقعا میخواستید قهوه
بود نه فنجان.
قهوه، همان زندگی ست
فنجان ها هم پول، موقعیت و
غيره هستند. فنجان ها وسیله هایی
هستند برای نگهداری آنها زندگی را
فقط در خود جای داده اند.

لطفاً نگذارید فنجان ها کنترل شما
را در دست گیرند. از قهوه تان لذت ببرید.

@postchii
19.3K views13:05
باز کردن / نظر دهید