Get Mystery Box with random crypto!

👌سپهر عسگری👌

Logo of telegram channel sepehrasgari968 — 👌سپهر عسگری👌 س
Logo of telegram channel sepehrasgari968 — 👌سپهر عسگری👌
Channel address: @sepehrasgari968
Categories: Uncategorized
Language: English
Subscribers: 2
Description from channel

شعر و نثر
دکلمه و کلیپ
نقد شعر و فیلم
شب شعر و نقد محتوایی

Ratings & Reviews

4.67

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

2

4 stars

1

3 stars

0

2 stars

0

1 stars

0


The latest Messages

2021-10-02 01:04:30 قصه براین شد که زین پس،
نماز جماعت را با تیمم و بر خاک گور تقدریمان بخوانیم..
ستون، محکوم به زندانی شد در تن فقرات.
پارچه ی سفید شد نذر لباس داماد قبرستان.
و امان از بیچارگی ها ، که عروسک خیمه شب بازی این تقدیرهاست .
شکاف اختلاف بین دیوار شد مرثیه حضور بیچارگی ها
به انضمام گریه های بی التیام کودکی،
ضمیمه می کنم یتیم ماندن پدران و پستانک جامانده از جهاز مادران کوکی .
ضمیمه کن هق هق زمین را در مقراض آیه های شوم....
می نویسم از مردمی که خوشبختی را روزه گرفتند
تا افطار کنند ، تیتر یک زنگ های انشاٌ را..
علم بهتر است یا ثروت؟
من فهمیدن را به فهمیده شدن ترجیح می دهم.
من تنهایی را به جمع های پر تشویش ترجیح می دهم .
انزوا را انتخاب می کنم ، تا از تکثیر سوال های بی جواب جلوگیری کنم .
توبه می کنم از حقیقتی که لب تابم بران بسته می ماند .
توبه می کنم از هفت پشت باور چرک نیاکانم ، توبه از این همه اعتقادات ویلچر نشین .
از زخم هایی که دست به دامن التماس می شوند ، در در آغوش خطاکارم بمانند
در آستانه بلوغ : آی کودکان آبستن در رحم حوادث ، اتفاق در آن پستوی خیانت بار جاذبه ، افتــاد...لعنت به افتادنی ها....لعنت به جاذبــــه...!!!
10 views22:04
Open / Comment
2019-10-14 02:37:46 یک سبد فریاد منزوی, یک دفتر سرریز از واژه های سقط شده...!!سرزمینی معروف به قبرستان شعر و سنگسار زبان دراز های قلم به دست, به جرم تجاوز به معصومیت واژه ها....!!!! بیایید برای زخم های سیاه و سفید, فاتحه ای بخوانیم و
برای مرگ واژه های پوچ در آخرین سکانس این تـــراژدی سکوت کنیم....!!!
برای آرزوهایی که در بیداری جولان می دهند و مثل کابوس به خواب هایمان ضمیمه می شوند سکوت کنیم...!!
بیایید تا براعت بجوییم از فریاد....!!!!
بیایید سکوت ڪنیم تا چشم هایمان داد بزنند....!!!
سکوت کنیم تا اشک را فریاد ڪـننـد...!!!! تا پلک هـا خون آبه جارو کنند....
بگذارید به پهنای زخم زبان آدم ها, گریه کنیم ....!!!
تاوان این ضجه های بی صـدا, همین چروک های پیشانی است که با
طعم سقــوط آمیخته شده....!!!
بـگذارید سقوط را مشــق کنیم....!!!
بنویسیم که از سیــنه های پر درد, جز بی کرانه ی لاطایلات چیزی نصیـبمان نشد....!!!
بـنویسیم از سرزمینی پر از زخم های سیاه و سفید.....!!!


#سپهر_عسگری


@sepehrasgari968
845 views23:37
Open / Comment
2019-07-31 00:08:04 من فهمیدن را به فهمیده شدن ترجیح میدهم...!!!
من تنهایی را از بودن با آدمها ترجیح میدهم..!!!!
تاازتکثیرسوال های نامشروع جلو گیری کنم...؛


#سپهر_عسگری


@sepehrasgari968
279 viewsedited  21:08
Open / Comment
2019-07-28 18:36:46 ‎یک دیوان قرآن توبه سروده ام؛
توبه ای که کفر است شاید ؛
من از قرآن ، لحظه های ملکوتی انسان، حال خراب دل دردمندان حیران توبه کرده ام ؛
من از وحشــتی که پـــدر در نماز دارد ،
از غـم دست های مادر که ملتمسانه به سوی او بالاست توبه کرده ام ؛
من از آنکه آن بالاست و یا شاید گاهی اینجا توبه کرده ام ؛
توبه کرده ام از جماعت کرو لال که فقط تکبیر بلد بودند .
من از عدالتش ، با آن ترازوی شیب دارش توبه کرده ام...!!!
من از زندگی با ترس، امام بی نقص ،
بندگی آزمایشگاهی ،
از روز های خوش آینده
توبه کرده ام توبه کرده ام از اجبار ها ، از حقیقت آرامش ؛
مــن از خیمه شب بازی این تقدیر ها توبه کرده ام
مــن از بند بازی در انتهای دنیا توبه کرده ام
از فلسفه ای که با تمام موجودیتمان روزی تمام می شویم ، تــوبه کرده ام .
از کشیدن والضالینِ کشِ تـُـنبان این نمایش توبه کرده ام؛
از 40 سال روزه گرفتن و کفاره دادن گناهان ناکرده توبـه کرده ام؛
از هفت پشت باورچرک نیاکانمان توبه کرده ام؛
من زخم های که دست به دامنم میشوند تا در آغــوش خطا کارم بمانندتوبه کردم ؛
از حقیقتی که لبم بر آن بسته میماند توبه کرده ام ؛
از خودکار ها توبه کردم
از شعر های بی پدرومادر، از هر چیزی که داشتنش ساده تــر از آرزو
کـردنش بود، توبه کــرده از عشق که دروغ بــود،
من با وجدان خود بیعت
کرده ام که آزاد بمیرم
در اسـرع وقـت....!!!!


#سپهر_عسگری


@sepehrasgari968
543 views15:36
Open / Comment
2019-07-28 03:33:07 صدای تو ، شِکافِ میانِ دو دیوار را پر می کند ؛
تا دوستت دارم هایت را هیچ گوش نامحرمی نشنود....!!!!
در قهوه شک هایت شکر بریز ، تا شیرین شوم روی لب هایت ،
من در فَردیتّم ، در مهمانیِ هیچ عدالتی شرکت نمیکنم ،
تا از تو دور نباشم ، بمان تا دفتر شعرم قافیه گُم نکند . بمان تا افعالم در گذشته سیر نکند .
ماندن ، کِرخت شدن نیست ، ماندن و پیر شدن در مسیر چشم هایم بنده نوازی توست ؛
بمان و درد های تفکرات شبانه ام را بگیر و مادر تمام شعر هایم باش...!!!
بمان ، که ماندن در دنیایی شاعری جوان ، یعنی آغوش ورق های لورازپام برایش گشودی (لورازپام کنایه از آرامش)....!!!!!
بمان و برای دعای مادرم چادر حقیقت بکش ، بمان تا به پای هم پیر شویم .


#سپهر_عسگری

@sepehrasgari968
229 views00:33
Open / Comment
2019-07-28 03:32:21 آهای ، وجدان های ، بی خبر از تیزی تیغ ها، آسوده بخوابید ،
ای کودکان آبستن در شکم حوادث ، شیون کنید ، اتفاق در گذر کدام زمان می افتد ؟ که ناگوار میشود ، در کدام تاریخ بدنبال به وقوع پیوستن بود .

#سپهر_عسگری




@sepehrasgari968
205 viewsedited  00:32
Open / Comment
2019-07-06 18:20:39 ای فراموش کار به یاد ماندنی... کارد به استخوان رسید، جزومد تنهایی هردو کشنده است ...!! تنها که می شوم ،
با وجدان ترین قَفَسِه ها نیزجایی برای من و امثال من ندارند .... حتی قلم با کاغذ های کاهی دست به یکی کرده اند؛ تا ضمیمه شود برچسب انزا بروی سینه ام .
از سیگار و چای نیز کاری برنیامد..حتی ورق های پاره ی فلکستین و ترامادول تبانی کردند نگذاشتند به خیانت جاذبه شک کنم. اگر جاذبه ای نبود..اگر نبود... هیچ اتفاق تلخی دیگر نمی افتاد... لعنت به افتادنی ها...لعنت...لعنت... در حمام اشک های سرکش ام را الصاق میکنم به تلخترین لبخندها.. من که عشق را دریوزگی نکرده ام..من که عشق را گردن نزده ام... فقط روزهایی چمباتمه می زدم و خیره می شدم به قاب عکس خالی ..خیره می شدم به دستهای پدرکه سمباده شرم حضور داشت.. خیره می شدم به خطوط روی پیشانی مادر که خط روی پیشانی اش از هر
هر صراطی مستقیم تر است ،
تا خرتناق، بغض ها بد که می بلعیدم.. شاید گاهی بروی بوم نقاشی ..یک سیگار می کنیدم...!!! از روی شرم حضور در مسیر شمعدانی ها
تمام پنجره های نیمه باز را می بندم.. سجاده را مرخص میکنم..چراکه نماز عاشق را تا چهل روز قبول نمی کنند... من کافر نیستم.. وقتی موذن فریاد کشید (بشتاپید بسوی رستگاری) راه رستگاری را بلد نبودم و نیستم .
رمضان هایی که به میهمانی خدا میرفتم،او خود افطار دعوت داشت .بدنبالش دویدم اما در خرابه ها و بیغوله ها .کسی خدا را نمیشناخت.. سرزمین عاشقی، جایی برای پرسه های شبانه نیست... شاید تا فهمید پا ندارم برای همراهی، گفتی به پایت میایستم.. بیاد داری ؟؟لب هایم را گذاشتم به لب ــــه پرتگاه و در تو فر رفتم؛
من در تو آبستن شدم .طولی نکشید که یک دختر بنام ((حسرت)) و یا پسر نام ((انزا )) در زندگی مان نقش بست. آرام... آرام.. درد هایم را درآغوش گرفتم... من
من سالهاست دچار هبوطم.. سالهاست .می بینم اما نگاه نمیکنم.
سالهاس به انحنای هیچ کس نگاه نکره ام... سالهاست پارادوکس بغض و لبخند را تدریس میکنم.

#سپهر_عسگری



@sepehrasgari968
472 viewsedited  15:20
Open / Comment
2019-07-06 18:20:39 چند اکتاو بالاتر ببر مرا ،
من زجرِ سکوتِ ایمانِ توام به تمنا ،
رویِ نتِ نمایان ببر مرا ،
من بیراهه های مسیر زندگی ام به صراط مستقیم ،
من کشسانیِ طرحِ تحریمم به صبوری ،
من کلاوی های سیاه زندگی ام به سفیدی ،
من تعلیقِ سالها خفقـانم به زجـر ،
تو لطافت پــرهای شکسته ای از سقوط ،
تو لحظات پر التهاب یک بوسه ای ،
تو انزجار وابستگی در سلول های سنگی ،
تو ابتدایی ترین دوستت دارم ها ،
من تنهاترین مترسک جالیـز ،
تو پر از اصالت یک قبیله ،
من هزار هزار حس توبه نصوح ،
تو یک خلوت پر از شاملو و اخوان ،
من سراسر برهنگی در میان آغوش های نیمه کاره ،
تو پر از حس بودن و من حس جاماندگی از واژه ها ،
به این گره هایِ کورِ زندگی قسم ،
به خورد شدن قلب بعد از افتادن عشق قسم ،
از من صدایِ خردشدنِ ستون در مرجعیت فقرات ،
از من صدایِ له شدن احساس،
برخواهد خواست ؛ از دردِ دوری ات .

#سپهر_عسگری






@sepehrasgari968
462 views15:20
Open / Comment
2019-05-19 17:42:46 من زنم ؛
در قامت ستون تخت جمشید ،
و در هیبت کاخها ،
افکارم چنان پرواز عقاب بلند است ،
برای استحمار گرگ ها بره نیستم ،
برای استعمار گلوله ها سینه سپر می کنم ،
رویای هایم در چهار دیواری ها نمی گنجد ،
پرودگار مولداتم ،
اقیانوسی از احساس بدون هیچ ماهیگیر ،
دشت گندم زارم بدون هیچ مترسک ،
در زندان خویشتن حبس ابد نمی مانم ،
و گیسوانم در باد همچون موج پر تلاطم..!!!

از کتاب ، مـن ایران سی و پنج سال دارم

#سپهر_عسگری




@sepehrasgari968
439 views14:42
Open / Comment
2019-05-13 01:09:24 تا وقتی که در تفکرمان ،
برای مردی که درسجده خواب موعود میبیند ، نسبت به همسایه اش که موعد مرگش میشود از گرسنگی، ارزش بیشتری قائلیم ،
دیگر مهم نیست عدالت کجای قصه گم شده است ... !!!
مهم اینست که ما در این دادگاه قاضی رشوه بگیری بیش نیستیم .
عدالت وقتی گم شد که کودک گل فروشی دستش به یقه خدا نمی رسید..!!!

#سپهر_عسگری


@sepehrasgari968
420 views22:09
Open / Comment