Get Mystery Box with random crypto!

یادداشت‌های محسن کاظم‌پور

لوگوی کانال تلگرام sepideheshab — یادداشت‌های محسن کاظم‌پور ی
لوگوی کانال تلگرام sepideheshab — یادداشت‌های محسن کاظم‌پور
آدرس کانال: @sepideheshab
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 730
توضیحات از کانال

نویسنده کانال: @Mohsenkazempoor

Ratings & Reviews

4.00

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

1

4 stars

0

3 stars

1

2 stars

0

1 stars

0


آخرین پیام ها

2022-07-31 14:11:23 آیا محمد وجود خارجی داشت؟

تا زمان عبدالملک بن مروان هیچگاه نام محمد بر روی سنگ‌نوشته‌ها، سکه‌ها و پاپیروس‌ها نیامده‌است. نام خلفا و صحابه آمده است ولی در کمال تعجب نام محمد به کلی غایب است. آیا محمد در واقعیت وجود داشته یا یک شخصیت تخیلی است که مسلمانان آفریدند؟

قبل از اینکه بپرسیم فلان شخص واقعی است یا تخیلی؟ باید این را بپرسیم که تفاوت واقعی و تخیلی چیست؟

الان تفاوت آن‌ها برای ما بدیهی به نظر می‌رسد اما گذشتگان تمایز واقعیت و تخیل را مثل ما درک نمی‌کردند. تقریبا هر کتابی که بیش از پانصد سال از نوشته شدن آن می‌گذرد معجونی از واقعیت و تخیل است. کتاب‌هایی که به اسم تاریخ نوشته شدند اما مملو از وقایعی هستند که امروزه برای هیچکس باورکردنی به نظر نمی‌رسد.

الان وقتی مطلبی را می‌خوانیم یا می‌شنویم اول می‌خواهیم بدانیم که آیا این روایت واقعی بوده یا تخیلی؟ اما برای گذشتگان گویا این مساله چندان اهمیت نداشته است. کسی به فردوسی اعتراض نمی‌کرد که چرا سیمرغ و درخت سخنگو را با تاریخ ایران قاطی کردی؟ ما چطور بفهمیم کجای شاهنامه داستان است و کجایش واقعیت؟

لوکیانوس سامساتی در قرن دوم میلادی از اولین کسانی بود که سعی کرد مرزی بین واقعیت و تخیل بکشد. داستانی نوشت به نام «یک داستان واقعی» داستانی سراسر تخیلی در مورد سفر به ماه و جنگ‌های بین ستارگان و گیاهان انسان‌نما. او در مقدمه داستانش نوشت:

«من هیچ ماجراجویی قابل توجهی نداشتم و هیچ چیز واقعی برای گفتن ندارم. پس به سراغ دروغ رفته‌ام. اما دروغ‌های من بسیار صادقانه‌تر از بقیه است چون من هیچ چیز واقعی نمی‌گویم و بنابراین در بیان اینکه من یک دروغگو هستم صداقت دارم. من می‌توانم با اعتراف به اینکه یک کلمه واقعی هم نمی‌گویم از سرزنش عالمیان بگریزم».

لوکیانوس از آشوری‌تبارهای تبعه امپراتوری روم بود که در کردستان ترکیه کنونی به دنیا آمد و به یونانی می‌نوشت. تلاش او برای تفکیک واقعیت و تخیل چندان مورد استقبال قرار نگرفت. از او بیش از هشتاد اثر باقی مانده اما حتی یک اثر او هم به فارسی ترجمه نشده‌است.

محمد واقعی بود یا تخیلی؟
اکنون از مرز بین واقعیت و تخیل مثل مرز میان کشورها با دیوار و سیم خاردار و سربازان مسلح محافظت می‌شود. گاهی اختلافات مرزی پیش می‌آید اما به آسانی از آن گذشته نمی‌شود. اگر کسی وجود یک پیامبر را زیر سوال ببرد با اعلام ارتداد به او واکنش نشان داده می‌شود.

اما برای گذشتگان این مرز چندان رسوخ‌ناپذیر نبود. مرز دنیای واقعیت و تخیل مثل مرز آب شور و شیرین در دلتای رودخانه‌ها بود. دیواری که دنیای مردگان را از زندگان جدا می‌کند و دیواری که اجنه و پریان را از دنیای انسان‌ها جدا نگه می‌دارد در آن دوران مثل دوران ما حفاظت نمی‌شد.

لوکیانوس در مقدمه کتابش بعد از اعتراض به افرادی که خودشان را مورخ و دانشمند می‌دانند اما روایات تخیلی می‌نویسند می‌گوید: «برای من جالب است که آن‌ها فکر می‌کنند می‌توانند مطالب غیرواقعی بنویسند و خودشان درگیر آن نشوند».

دغدغه اصلی لوکیانوس این نبود که آیا فلان اژدها در جزایر اقیانوس هند وجود دارد یا نه. نگرانی او از گرفتار شدن در دنیای غیرواقعی بود. در فیلم «جادوگر شهر اوز» دوروتی در طوفان بیهوش می‌شود و به دنیای جادوگرها می‌رود. اما در پایان به هوش می‌آید و درمی‌یابد شخصیت‌های رویاهایش نماد چه کسانی بودند. نگرانی لوکیانوس این بود که دوروتی بعد از بیدار شدن نتواند رویاهایش را از واقعیت تشخیص دهد. او نگران بود که آلیس به چاله خرگوش بیفتد و تا ابد در آنجا سرگردان بماند.

نگرانی لوکیانوس را دن کیشوت برطرف کرد. یک پهلوان سرگردان که تا قله‌های جنون سفر کرد. چند سال پیش بنیادی که جایزه نوبل ادبیات را می‌دهد تصمیم گرفت بهترین اثر ادبی تاریخ را با نظرخواهی از رمان‌نویسان و استادان ادبیات انتخاب کند. نتیجه عجیب بود. دن کیشوت با اختلاف خیلی زیاد در رتبه اول قرار گرفته بود هیچ کتابی نمی‌توانست با دن کیشوت رقابت کند. دن کیشوت نحوه ادراک ما را تغییر داد و دیواری میان واقعیت و تخیل بنا کرد.

@sepideheshab
281 views11:11
باز کردن / نظر دهید
2022-07-28 13:27:29 وقتی لسان‌الغیب می‌گفت: «ز کوی میکده دوشش به دوش می‌بردند / امام شهر که سجاده می‌کشید به دوش» صرفا یک کنایه تخیلی و دور از ذهن را به زبان نمی‌آورد. او در حال پیشگویی بود. پیشگویی امامت فقیهی که در حمایت از شرابخواری رساله می‌نویسد.

در دوران صفویان شیخ‌الاسلام بالاترین مقام مذهبی هر شهر بود. قاضی کاشف‌الدین بن محمد یکی از افرادی بود که به منصب شیخ‌الاسلامی اصفهان پایتخت امپراتوری صفویه رسید و بالاترین مقام مذهبی کشور شد.

کاشف‌الدین یک کتاب جالب دارد به نام جام جهان‌نمای عباسی در مورد منافع مصرف مشروبات الکلی و توضیح انواع شراب و شیوه‌های تولید آن و آداب میگساری.

کتابخانه دانشکده ادبیات دانشگاه فردوسی مشهد یک نسخه خطی جام جهان نمای عباسی را منتشر کرده است.

کاشف‌الدین در مقدمه کتاب این رباعی را می‌نویسد:

از کعبه رهیست تا به مقصد پیوست
وز جانب میخانه رهی دیگر هست
اما ره میخانه ز آبادانی
راهیست که کاسه می‌رود دست بدست

@sepideheshab

http://manuscript.um.ac.ir/moreinfo.php?b=4023&pg=1
354 viewsedited  10:27
باز کردن / نظر دهید
2022-07-21 13:29:48
"چون میوه را خوردند پلکهایشان سنگین شدند. در خوابی عمیق غرق شدند و کابوسی وحشت‌انگیزناک دیدند. خدا آمد و آن‌ها را از بهشت بیرون کرد. در خواب صاحب فرزند شدند. به جای فرزندانشان زندگی کردند و در دنیا پراکنده شدند."

استاد در حال خواندن آیات کتاب مقدس بود. از او پرسیدم:

"آدم و حوا کی از خواب بیدار می‌شوند؟"

استاد گفت: "ترس از مجازات خدا بر پلکهای آن‌ها قفل زده. تا این ترس هست چشمهای آن‌ها بسته می‌ماند و در این کابوس عذاب می‌کشند."

آسمان را نگاه کردم. در کرانه‌های کیهان نبض مویرگهای پشت پلک او با وحشت می‌تپید.

@sepideheshab
532 views10:29
باز کردن / نظر دهید
2022-07-18 12:42:18 چرا علی جانشین محمد نشد؟

جامعه عرب قبل از اسلام جامعه‌ای به شدت طایفه‌ای بود. دولتی وجود نداشت و روسای قبایل نقش حکومت را بازی می‌کردند و هر کدام از نظر قدرت و ثروت و اعتبار شرایط کاملا متفاوتی داشتند.

کنفدراسیون قریش معتبرترین و ثروتمندترین طوایف حجاز را در بر می‌گرفت. در داخل قریش هم شاخه بنی عبدمناف (که به دو شاخه اصلی بنی هاشم و بنی امیه تقسیم می‌شد) موقعیت برتر پیدا کرده بود و چندین نسل پیاپی پرده‌داری کعبه و فرماندهی سپاه مکه را در اختیار داشت.

محمد خودش از بنی عبدمناف بود اما کمترین استقبال و بیشترین دشمنی با او از خویشاوندان خودش بود. به جز چند استثنا مثل پدرخوانده‌اش ابوطالب، پسرخوانده‌اش علی، حمزه و عثمان تا آخرین سال‌های قبل از فتح مکه هیچکس از این قبیله بزرگ به او نپیوست.

انگیزه دشمنی اکثر بنی عبدمناف با اسلام کاملا واضح بود. پیام اسلام علیه پیوندهای نژادی و در حمایت از برابری انسان‌ها بود. این تغییر به ضرر نیرومندترین گروه‌ها و به نفع گروه‌های ضعیفتر بود.

ورود مسلمانان از مکه به مدینه هرچند تنش‌های قومی به همراه داشت اما فرصتی فراهم کرد تا کاهش پیوندهای قبیله‌ای را تمرین کنند. افرادی که به اسلام آورده بودند در واقع متوجه شدند که قبیله‌گرایی افراطی چه تبعات منفی دارد. کافی بود یک شخص خطایی کند تا همه هم‌قبیله‌ای‌هایش مسئول خطای او تلقی شوند. در برخی موارد حتی دیه قتل باید توسط خویشاوندان پرداخت می‌شد (رسوباتی از این قاعده عجیب هنوز در قانون مجازات اسلامی ایران به جایی مانده). قطعا بسیاری از افراد هم از این وضعیت ناراضی بودند و غیرمنطقی می‌دانستند که مثلا کسی بخاطر خطای یک فامیل دور مسئول شناخته شود.

اما فرهنگ هیچگاه یکباره تغییر نمی‌کند.‌ آن‌ها نمی‌خواستند و نمی‌توانستند ساختار فرهنگی خود را یکباره ویران کنند و چیز دیگری بسازند. فقط می‌خواستند قسمت‌های افراطی‌تر و غیرمعقول‌تر آن را حذف کنند.
بعد از فتح مکه یک نگرانی بزرگ در جامعه ایجاد شد. بنی عبدمناف اسلام آوردند و بخشیده شدند. سن محمد افزایش پیدا کرده بود و نگرانی در مورد جانشینی او شروع شد.

محمد خود را یک شخص فراگروهی نشان داده بود و حکومت او را به حکومت قریش یا بنی هاشم تعبیر نمی‌کرندد. اما آیا می‌شد جانشینی برای او با همین خصوصیات پیدا کرد؟

احتمالا عده‌ای علی را گزینه مناسبی می‌دانستند. او از بچگی با محمد بزرگ شده بود و زندگی در جامعه قبل از اسلام را تجربه نکرده بود.

اما علی پسرعموی محمد بود. برای برخی دیگر خلافت او می‌توانست به معنای ادامه حکومت قبیله‌ای باشد. بنی عبدمناف خواهند گفت هم محمد و هم جانشین او از قبیله ما بودند و دوباره همان بساط قبل از اسلام باز خواهد گشت.

معروف است که عباس بزرگ بنی هاشم و ابوسفیان بزرگ بنی امیه بلافاصله بعد از فوت پیامبر نزد علی می‌آیند و از اعلام خلافت او حمایت می‌کنند. عباس و ابوسفیان بخاطر علاقه به علی این حرف را نمی‌زدند آن‌ها حکومت خویشاوند خودشان را می‌خواستند.

در چنین فضایی قبایل قریشی غیر بنی عبدمناف با سایر قبایل ائتلاف می‌کنند. معروف است که ابوبکر و عمر و ابوعبید جراح قرار گذاشته بودند تا خلافت را به یکدیگر واگذار کنند. سه نفر از سه قبیله کوچک قریش. ضعیف بودن قبایل در اینجا امتیازی برای آن‌ها محسوب می‌شد چون جلب اعتماد بقیه را آسانتر می‌کرد. قبایل مدینه جمعیت زیادی در پایتخت داشتند. قبیله قریشی قدرتمندی مثل بنی مخزوم هم منبع خطر و سوء ظن محسوب می‌شدند. اما بنی تیم و بنی عدی و بنی حریث در موقعیتی نبودند که خود را در موقعیت برتر نسبت به بقیه قرار دهند.

مساله جانشینی عمر دوباره مشکل‌ساز شد. ابوعبیده در جنگ با شامیان از طاعون کشته شده بود. عمر متوجه شد کسی در خارج از بنی عبدمناف وجود ندارد که اعتبار و توان لازم برای خلافت را داشته باشد. تعیین شورا برای انتخاب خلیفه بعدی راهکار جالبی بود که او برای توجیه این انتقال قدرت اندیشید. مشخص بود که این شورا علی یا عثمان را برمی‌گزیند اما چهار نفر دیگر از سه قبیله متفاوت بنی تیم، بنی اسد و بنی زهره بودند و عملا آنها خلیفه جدید را انتخاب می‌کردند. عمر در واقع مسئولیت انتخاب خلیفه را به طوایف دیگر قریش سپرد.

مسیر دوری از قبیله‌گرایی و تعصبات نژادی به یک شکل دیگری از قبیله‌گرایی منجر شد. حکومت شورایی و ائتلافی قبایل برای جلوگیری از تسلط یک قبیله. راهکاری که در عمل نتوانست موفق باشد. این ائتلافها باعث سهم‌خواهی همیشگی می‌شد و بنی امیه توانست از همین ساختار ائتلافی بهره ببرد و با سهم‌دهی دقیق به حکومت برسد و آنقدر قدرت کسب کند که وقتی حکومت را موروثی می‌کند مخالفانش توان مقابله با او را نداشته باشند.

@sepideheshab
738 viewsedited  09:42
باز کردن / نظر دهید
2022-07-11 11:30:02 یکی از ویژگی‌های زبان فارسی وجود واژگان و اصطلاحات متنوع برای تملق و چاپلوسی است. به جز این دو کلمه اصطلاحاتی چون خایه‌مالی، پاچه‌خاری، بادمجان دور قاب چینی، کاسه‌لیسی، استخوان‌لیسی، کس‌لیسی، جان‌نثاری و خودشیرینی، موزه‌پاکی (در فارسی افغانستان) در زبان عامه مردم استفاده می‌شوند. هر یک از آن‌ها به نوع خاصی از تملق اشاره داشته و وجه تسمیه خاص خود را دارند.

همانگونه که عرب‌ها واژه‌ها زیادی برای شتر دارند و اسکیموها واژه‌های زیادی برای برف، فارسی‌زبانان نیز اصطلاحات متعددی برای تملق ساخته‌اند:

خایه‌مالی: گفته می‌شود شاه سلیمان صفوی زمانی به عارضه خارش مزمن خایه مبتلا شده بود. خارش مکرر موجب زخم شدن بیضه‌های مبارک گشته و اطبا استفاده از دستمال ابریشمی را تجویز کرده بودند.
با توجه به اینکه شاه کارهای مهمتری از خاراندن خایه خود داشت چند نفر وظیفه مالیدن خایه‌های ایشان را عهده دار شده بودند و در شیفت‌های معین انجام وظیفه می‌کردند. این افراد بسیار مورد اعتماد شاه بودند و انتخاب هر یک از خدمتگزاران و وزیران دربار برای انجام این کار نشانه اوج اعتماد پادشاه به ایشان بود.

پاچه‌خاری: این اصطلاح از ابداعات سریال پاورچین مهران مدیری است و صحیح آن نیز پاچه‌خاری به معنی خاراندن پاچه است نه پاچه‌خواری (خوردن پاچه). مهراب قاسم‌خانی گفته که او این برگ زرین را به دفتر ادبیات پارسی افزوده و در مطلبی نوشته:

«پیمان [قاسم‌خانی] می‌گفت کاش می‌شد یه ترکیب هم‌وزن [خایه‌مالی] پیدا کنیم که هم حس درستش رو برسونه، هم اشکال پخش نداشته باشه. منم همونطور که مشغول کار خودم بودم درجا گفتم پاچه‌خاری. پیمان یه کم فکر کرد و گفت خوبه.»

در این سریال شعر معروفی از میرزاده عشقی تحریف شده و خایه‌مالی در آن با پاچه‌خاری جایگزین شده بود:
هر آن که بی‌خبر از فن خایه‌مالی شد
اسیر زندگی سخت و نان خالی شد

بادمجان دور قاب‌چینی: این اصطلاح در دوره ناصرالدین‌شاه قاجار ساخته شد. شاه شهید علاقه زیادی به بادمجان داشت و بخصوص علاقه داشت که بادمجان‌ها دور دیس غذا چیده شده باشد. به همین دلیل در جشن‌ها و مراسم‌ها همه آشپزها و خدمتکارها و وزرا سعی می‌کردند تا جلوی شاه به کار پوست کندن و پختن و چیدن بادمجان مشغول باشند. عبدالله مستوفی در این مورد می‌نویسد: «من خود عکسی از این آشپزان دیده‌ام که صدر اعظم مشغول پوست کردن بادنجان، و سایرین هریک به کاری مشغول بودند».

@sepideheshab
942 views08:30
باز کردن / نظر دهید
2022-07-06 17:30:58 بابانوئل لباس سفید و قرمز می‌پوشد مثل آمانیتا. در کریسمس درخت کاج را به خانه می‌آورند چون در این منطقه آمانیتا زیر درختان کاج می‌روید.

قارچ جادویی به شکل‌های مختلف خود را در زندگی ما وارد کرده است. بازی سوپرماریو را به یاد می‌آورید؟ ماریو با خوردن قارچ آمانیتا موسکاریا بزرگ می‌شد.

@sepideheshab
649 views14:30
باز کردن / نظر دهید
2022-07-06 17:30:58 جان آلگرو باستان‌شناس انگلیسی در سال ۱۹۷۰ کتابی نوشت به نام «قارچ مقدس و صلیب» که در آن ادعا کرده بود مسیحیت زاده تخیلات یک فرقه مذهبی تحت تاثیر قارچ‌های جادویی بوده و عیسی اسم رمز قارچ آمانیتا موسکاریا بوده است.

آلگرو باستان‌شناس معتبری بود. رمزگشایی طومارهای بحرالمیت را به او سپرده بودند. اما این کتاب از دید همقطارانش بیش از حد دری وری به نظر می‌رسید. شاید طومارهای بحرالمیت طلسم و جادویی داشتند که او را دچار جنون کردند. آلگرو از دانشگاه اخراج شد و ناشر کتاب از انتشار چنین اراجیفی عذرخواهی کرد.

آلگرو اولین کسی نبود که جایگاهی تا بدین حد مقدس به قارچ بخشیده بود. دو سال قبل گوردون واسون کتاب «سوما قارچ الهی جاودانگی» را نوشته بود. در کتاب او سوما گیاه مقدس شفابخش هندیان باستان، هومه گیاه مقدس ایران باستان و حتی میوه ممنوعه آدم و حوا قارچ جادویی معرفی شدند. واسون کسی بود که قارچ‌های سیلوسایبین بومیان مکزیک را به دنیا معرفی کرد اما ایرادهای جدی علمی و اخلاقی به کارهایش وارد شده. واسون از اعتماد شمنی که قارچ را به او معرفی کرده بود سو استفاده کرد و با تحریف متن‌های ودایی و اوستا سعی می‌کرد به هر شکل که شده قارچ از آن‌ها بیرون بکشد. همکاری با پروژه‌های کنترل ذهن سی‌آی‌ای نقطه ابهام دیگر زندگی اوست.

کلارک هاینریش در کتاب «قارچ جادویی در مذهب و کیمیا» می‌نویسد که «مرا متهم می‌کنند که در همه جا قارچ می‌بینم. من این اتهام را درک می‌کنم اما من جاهایی قارچ می‌بینم که دیگران نمی‌توانند آن را ببینند»

در بین این نوع افراد ترنس‌مک‌کنا والاترین جایگاه را دارد. او به واقع آسمان و ریسمان را به هم می‌بافت تا با آن قارچ سحرآمیزی بسازد که از ابرها بگذرد و به عرش برسد. او اولین کسی بود که توانست در خانه قارچ سیلوسایبین را پرورش بدهد. داستان پایان دنیا در سال ۲۰۱۲ یادتان هست؟ آن داستان محصول تخیلات قارچی ترنس مک‌کنا بود. در این توهمات راز پایان دنیا در سال ۲۰۱۲ را کشف کرده و دنیا را دچار بحران کرد.

«مساله ما پیدا کردن پاسخ نیست بلکه رویارویی با پاسخ است». مک‌کنا شاید پاسخ‌های اشتباهی می‌داد اما به دلیل داشتن جسارت رویارویی با هر پاسخی شایسته تحسین است. او پاسخی بی‌نظیر به یک سوال بنیادین بشر داد. انسان چگونه شکل گرفت؟ میمون‌ها قارچ خوردند و آدم شدند.

این پاسخ شگفت‌انگیز مک‌کنا هنوز حتی در محافل آکادمیک هم طرفدارانی دارد. قارچ‌های سیلوسایبین در محیطهای حاوی مدفوع گاوسانان رشد می‌کنند. انسان‌ها به دنبال گاوسانان می‌رفتند اول برای خوردن قارچ و بعد برای شکار آن‌ها.

می‌دانیم که قارچ‌های سیلوسایبین توان ادراک دیگران و متفاوت اندیشیدن را تقویت می‌کنند. مک‌کنا می‌گفت این ویژگی قارچ باعث تقویت ارتباطات می‌شود. قارچ توان حس‌آمیزی به انسان می‌دهد و این سرمنشا زبان یعنی ارتباط دادن اصوات و اشیا است.

توماس فالک استاد دانشگاه دیتون به این شکل از نظریه مک‌کنا دفاع می‌کند: انسان‌ها دنیاهایی را در ذهنشان می‌سازند و بعد آن را در محیط فیزیکی و اجتماعی بیرون بازآفرینی می‌کنند. گونه‌های دیگر انسان هم دنیا را تغییر می‌دهند اما به شکل منفعل.

یعنی قارچ یک طوفان خلاقیت را در مغز انسان کلید زد چون توان تجسم دنیایی متفاوت را به ذهن می‌داد.

دنیایی که لوئیس کارول آن را به تصویر کشید. آلیس در سرزمین عجایب از قارچ آمانیتا موسکاریا می‌خورد. با خوردن بخشی از قارچ کوچک و با خوردن قسمت دیگر بزرگ می‌شد. یکی از عوارض آمانیتا تغییر در ادراک اندازه‌هاست.

واسون از قارچ برای توضیح علت تقدس گاو در هند باستان استفاده کرده. قارچ‌های جادویی دو گونه شاخص دارند؛ آمانیتا موسکاریا همان قارچ معروف قرمز و سفید و سیلوسایب کیوبنسیس قارچی که قابلیت کشت خانگی دارد و در بازار قابل تهیه است.

آمانیتا سمی است و اثرات آن پیش‌بینی‌ناپذیرتر. اما سیلوسایب کیوبنسیس عوارض خطرناکی ندارد. آمانیتا فقط زیر درختها می‌روید اما کیوبنسیس معمولا در خاکهای آغشته به مدفوع گاو می‌روید. طبق این فرضیه وقتی آریایی‌ها به هند آمدند آمانیتا را دیگر پیدا نمی‌کردند. آنها به جای آن به سراغ قارچ‌های سیلوسایب رفتند و گاو برای آن‌ها حیوان مقدسی شد چون از مدفوع او این داروی شگفت‌انگیز می‌رویید.

دلایل خوبی وجود دارد که افسانه بابانوئل از طریق شمن‌هایی که در سیبری قارچ موسکاریا را مصرف می‌کردند وارد فرهنگ ما شده است. شمن‌ها از اواخر دسامبر (در آستانه‌ی کریسمس) یعنی زمانی‌که به دلیل بارش بالای برف، خانه‌ها تا سقف زیر برف مدفون می‌شدند، از روی پشت‌بام قارچ‌های جادویی را به‌عنوان هدایای مخصوص به ‌مردم می‌دادند. از همین‌جا می‌توانیم بفهمیم که ماجرای ورود بابانوئل از دودکش شومینه از کجا نشأت گرفته است. بابانوئل سوار بر ارابه‌ای از گوزن‌های پرنده پرواز می‌کند چون گوزن شمالی عاشق قارچ آمانیتا موسکاریا است.
780 viewsedited  14:30
باز کردن / نظر دهید
2022-06-29 18:25:52
‌این عکس رو الان در توییتر دیدم. توصیف این لحظات را قبلا در کتاب مردی که کنار صادق طباطبایی نشسته خوانده بودم. کتابی که عنوانش ترجمه آلمانی عبارت "ان الله مع الصابرین" است.

او پیتر شوللاتور است‌ در هواپیمایی که آن روز قالیچه سلیمان لقب گرفته بود. انقلابیون دهها خبرنگار خارجی را وارد هواپیما کرده بودند تا ریسک حمله ارتش شاه را پایین بیاورند.

اینجا طبقه دوم بوئینگ۷۴۷ است. روی پتویی که قالی سلیمان شده تا بر تخت طاووس بنشیند. جلوی شوللاتور یک پوشه زرد می‌بینیم. خمینی این پوشه را به صادق داد و صادق هم پوشه را به پیتر داد و گفت اگر هنگام ورود به ایران دستگیر شدند پوشه را پیش خودش نگه دارد. او پوشه‌ اسرارآمیز را باز نکرد و در تهران به صادق برگرداند‌.

در ذهن پیتر یک صدا جریان دارد. مقدمه سمفونی چنین گفت زرتشت اشتراوس. شاید وقتی پایین را نگاه می‌کرد قالی سلیمان طناب بندبازی می‌شد. طنابی که دلقک روی آن جهید و به بندباز گفت:

ای چلاق جلو برو. ای تنبل جلو برو. ای فریبکار ای دروغ‌زن جلو برو. تا پاپوشم تو را غلغلک ندهد. تو را چه کار به میان این برج‌ها. تو راه کسی را که از تو برتر است بند آورده‌ای.

@sepideheshab
828 views15:25
باز کردن / نظر دهید
2022-06-10 07:55:29 روان‌شناس‌ها می‌گویند آدم‌ها گاهی شرایطی ایجاد می‌کنند که رنج‌های دوران کودکیشان تکرار شود. در ظاهر احمقانه به نظر می‌رسد. چرا آدم می‌خواهد درد و رنجی که قبلا تحمل کرده را دوباره تجربه کند؟

چون امید دارند که این بار موفق شوند. همان مسیری که قبلا ضربه خورده‌اند را می‌روند به این امید که این بار پیروز شوند. فکر می‌کنند فقط به این شکل از شر خاطرات بد ضربه قبلی رها می‌شوند.

بیست سال پیش پرونده هسته‌ای ایران به شورای حکام آژانس انرژی اتمی رفت. بعد به شورای امنیت ارسال شد و قطعنامه‌های فصل هفت و تحریم‌های بین‌المللی و ...

حالا دوباره همان مسیر شروع شده. چون فکر می‌کنند این بار شاید موفق شوند. این بار روسیه قطعنامه‌ها را وتو می‌کند، این بار غرب مجبور است امتیاز بدهد، این بار بمب اتمی را خواهیم ساخت و .... آنگاه بیست سال هزینه و خسارت جبران خواهد شد.

چرچیل می‌گفت: "موفقیت یعنی حرکت از شکستی به شکست دیگر بدون از دست دادن اشتیاق"
یک جوجه شاهین اولین باری که به سوی طعمه‌اش شیرجه می‌رود شکست می‌خورد. بارها ناکام می‌ماند و آسیب می‌بیند تا یا رمز و راز شکار را بیاموزد یا با شکم گرسنه و بال‌های شکسته سر بر بالش مرگ بگذارد.

@sepideheshab
727 views04:55
باز کردن / نظر دهید
2022-06-07 21:02:31
کاربرد صندوق امانت بانکها فقط حفظ طلا و جواهر و پول نیست. یک کاربرد حساستر آن مخفی کردن اسناد و مدارک فوق‌العاده مهم است. اسناد دارای ارزش امنیتی را می‌توان در جایی قرار داد که در صورت بازرسی یا سرقت از خانه قابل کشف نباشد.

حتی سازمانهای حکومتی هم ممکنست ساختمان خود را برای نگهداری بعضی از مدارک امن نبینند.

شعبه غارت شده بانک ملی اصلا صندوق امانت نداشته!

ممکن است معنایش این باشد که مشتریان خاص در این شعبه صندوق امانت داشتند و سطح حفاظتی بخش صندوق امانات این شعبه آنقدر بالا بوده که نمی‌خواستند هر کسی بتواند به این بخش دسترسی داشته باشد.

@sepideheshab
1.3K views18:02
باز کردن / نظر دهید