Get Mystery Box with random crypto!

تحلیل اجتماعی

Logo of telegram channel tahlyleejtemaaey — تحلیل اجتماعی ت
Logo of telegram channel tahlyleejtemaaey — تحلیل اجتماعی
Channel address: @tahlyleejtemaaey
Categories: Uncategorized
Language: English
Subscribers: 9.26K
Description from channel

http://telegram.me/tahlyleejtemaaey

Ratings & Reviews

3.00

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

1

3 stars

1

2 stars

1

1 stars

0


The latest Messages

2022-01-24 08:47:57 ایران بر لبه تیغ

به افتخار محمد فاضلی


محسن رنانی

پدربزرگم می‌گفت در روستایی نزدیک زادگاهش، مردی حکیم بود که با طبابت، اخلاق نکو و زبان بی‌پروایش در دل اهالی جایی باز کرده بود. کدخدای روستا از قدیم با او مشکل داشت و رفتار نیکو و احترام مردم به او را خوش نمی‌داشت؛ گویی گمان می‌کرد هرچه مردم به حکیم احترام بگذارند از قدرت او کم می‌شود. کدخدا دلش‌ می‌خواست محبوبیت و احترام فقط مختص خودش باشد؛ مردم، فقط از او بترسند و فقط به او امید داشته‌ باشند.

روزی حکیم در کوچه، متوجه سرفه های خشک کدخدا شد؛ به او گفت کدخدا نوکرت را بفرست تا برای سینه‌ات دوا بدهم؛ کدخدا با خشم به او نگریست و رد شد.
فردا حکیم همسر کدخدا را دید و به او گفت بهتر است هرچه زودتر سرفه‌های کدخدا را درمان کنید. همسر کدخدا با بی‌محلی، هیچ‌ نگفت، راهش را کج کرد و رفت. روزی دیگر حکیم، نوکر کدخدا را دید، او را صدا زد، به طبابت‌خانه برد و بسته‌‌ای دارو به او داد و گفت: این‌ها را بده کدخدا بخورد و اگر تا یک هفته دیگر سرفه‌هایش خوب نشد به من خبر بده.

ساعتی بعد پسر کوچک کدخدا آمد و با تندی به حکیم گفت که دیگر حق ندارد بگوید کدخدا بیمار است و باید درمان شود. چند هفته گذشت و باز روزی حکیم در گذرِ محله متوجه شد که کدخدا همان سرفه‌ها را دارد. به برادر کدخدا که در گذر، مغازه داشت گفت برادرت را بیاور تا من معاینه کنم و دارو بدهم، اگر با داروی من خوب نشود، احتمالا مشکل جدی است و باید او را برای درمان به شهر ببرید. عصر که شد پسر بزرگ کدخدا به طبابت‌خانه حکیم رفت و با لگد میز حکیم را وارونه کرد و با فریاد گفت یک‌بار دیگر بگویی پدر من بیمار است، جایت در این روستا نخواهد بود.

در ماههای بعد سرفه‌های کدخدا شدیدتر ادامه یافت و حکیم هر آدم موثری را در روستا می‌دید، می‌گفت از من نشنیده بگیرید، اما بروید این کدخدا را برای درمان به شهر ببرید؛ این سرفه‌ها نشانه خوبی نیست. ولی کسی جرأت نمی‌کرد مساله را به طور جدی دنبال کند. تا این که چند ماه بعد، شبی از شب‌های سرد و برفی زمستان، کدخدا به سرفه‌ افتاد و ساعت‌به‌ساعت سرفه‌هایش شدیدتر شد و بعد در اواخر شب بود که خون بالا آورد و به حالت نزاری در بستر افتاد. فردا پسرانش تصمیم گرفتند او را برای درمان به شهر ببرند، اما برف و بوران تمام راهها را بسته بود. یکی دو روز بعد، با هر سختی بود او را به شهر بردند اما پزشکان گفتند دیر شده است، کاری نمی‌شود کرد. کدخدا چند روزی در بیمارستان بستری بود تا درگذشت.

پسران کدخدا پیش از آن که جنازه پدر را برای خاکسپاری به روستا ببرند، اول به خانه حکیم رفتند و او را به باد کتک گرفتند؛ آنقدر زدند که حکیم دیگر نای راه رفتن نداشت؛ سپس تمام لوازم او را به کوچه ریختند و او را از روستا بیرون کردند و تهدید کردند که اگر دیگر به روستا بازگردد خونش را خواهند ریخت. حکیم همچنان که لنگان از روستا دور می‌شد، زیر لب زمزمه می‌کرد:
وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم / که در طریقت ما کافری است رنجیدن.

و چنین شد که تا سالهای سال دیگر هیچ حکیمی جرأت نکرد برای طبابت به آن روستا برود و روزگار درازی بیماری دمار از روزگار آن روستا برآورد.

خبر کوتاه بود: دکتر محمد فاضلی،‌ از دانشگاه اخراج شد. وقتی خبر را خواندم یاد داستان پدربزرگم افتادم. فاضلی جرمش آن بود که اسرار هویدا می‌کرد. او خودش را در محدوده تنگ دانشگاه اسیر نکرد؛ فکر و قلم و جوانی و نیرویش را به هر سویی که تخصص‌اش اجازه می‌داد کشید تا به سهم خود برای بهبود حال ایران تلاش کند. کتاب «ایران بر لبه تیغ» آخرین اثر دکتر محمد فاضلی و حاصل تأملات او درباره ایران است. شاید این کتاب هم یکی از سندهای جرم او برای اخراجش بوده باشد. دعوت می‌کنم همگی این کتاب را بخوانیم و به دیگران توصیه کنیم که بخوانند تا با یکی از جرائم محمد فاضلی، جامعه‌شناس دانشمند و دغدغه‌مند آشنا شویم. او در این کتاب تلاش ارزشمندی کرده است برای شناسایی دردهای ایران و ارایه‌ نسخه‌هایی برای درمان آن. همه‌مان باید دردهای ایران را دقیق‌تر بشناسیم و راه درمان آن را بدانیم تا دیگر فریب‌مان ندهند. توصیه می‌کنم این کتاب را بخوانید و نوروز امسال نیز آن را به دیگران هدیه دهید.

۳ بهمن ۱۴۰۰
(برگ فته از کانال نویسنده)
#تحلیل_اجتماعی
https://t.me/tahlyleejtemaaey/22552
12.1K viewsedited  05:47
Open / Comment
2022-01-24 08:05:25 غرور بر باد رفته ما ایرانیان

محسن ماندگاری

حالا که آقای رئیسی از سفر مسکو بازگشته، راحت تر می توان این چند نکته را نوشت:
1. روسیه حاضر به دعوت از آقای رئیسی برای "سفر رسمی" به مسکو نبوده و صرفا ایشان را برای "سفر کاری" دعوت کرده است. در عرف دیپلماتیک، دیدارهای خارجی رهبران کشورها به ترتیب اهمیت، دیدار دولتی (state visit)، دیدار رسمی (official visit)، دیدار رسمی کاری (official working visit) دیدار کاری (work visit) است.
آنطور که سفیر ایران در روسیه گفته سفر آقای رئیسی "سفر کاری" بوده.
خب در سفر کاری که پروتکل های تشریفاتی کاهش می یابد خبری از مراسم استقبال رسمی نیست، نه در ورود به کرملین و نه خروج. پس انتظار اینکه پوتین تا پله های کاخ پایین بیاید و به رسم استقبال از دیگر همتایان خارجی خود از میهمانش استقبال کند انتظار بجایی نیست چون مسکو قبلا به سفیر ما اعلام کرده که حداکثر در حد «سفر کاری» میزبان آقای رئیسی خواهد بود. اما آقای پوتین حاضر نشده حتی یک عکس یادگاری هم بگیرد، چیزی که در سفرهای کاری و حتی غیررسمی هم متداول است. حتی از خبرنگاران هم برای پوشش دیدار دعوت نکرده اند. تصاویر دیدار دو رئیس جمهور هم فقط دو قطعه عکس از میز کنفرانسی است که دو طرف با فاصله از هم نشسته اند و یک ویدئوی بخشی از مذاکرات که در سایت کرملین منتشر شده. پس از پایان دیدار بیانیه مشترکی صادر نشده و روسای جمهور دو کشور کنفرانس مطبوعاتی هم نداشته اند که البته در دیدارهای کاری، الزامی در برگزاری آن نیست. بدتر آنکه از فرودگاه تا اتاق ملاقات هم هیچ کجا اثری از پرچم ج.ا.ا ایران دیده نمی شود.

2. متاسفانه تحمیل پروتکل های تشریفاتی طرف روسی به جمهوری اسلامی ایران در سالهای اخیر تازگی ندارد. قبلا نیز پوتین در سفر به تهران برای شرکت در اجلاس سران گازی، پروتکل های خودش را به ایران تحمیل کرده و تابع برنامه های تنظیم شده میزبان نبود!

3. فیلم کوتاه دیدار رئیسی و‌ پوتین نشان می دهد رفتار پوتین اگرچه بجز آدامس جویدنش، چندان خارج از عرف دیپلماتیک نیست اما از موضع بالا با آقای رئیسی گفتگو می کند. گویی آقای رئیسی به مسکو فراخوانده شده تا پوتین نکاتی را به ایشان تذکر دهد.

4. آنطور که از اخبار رسمی دفاتر دو رئیس جمهور مشخص است، این سفر هیچ دستاورد مشخصی نداشته و هیچ توافقنامه و قراردادی هم امضا نشده. بیانیه مشترکی هم منتشر نشده. وزیران اقتصاد، نفت و خارجه هم که به مسکو رفته اند صرفا گفتگوهایی کرده اند و توافق های شفاهی. همین.

5. اگر "عزت" یکی از سه رکن سیاست خارجی ایران است، مقامات وزارت خارجه باید توضیح دهند چرا حاضر به انجام این سفر شده اند در حالی که طرف روس اعلام کرده بوده از آقای رئیسی برای سفر رسمی دعوت نمی کند و ایشان صرفا برای یک سفر کاری می تواند به مسکو برود. بگذریم از اینکه از نگاه برخی دیپلمات‌ها در مسکو، هدف پوتین از ملاقات با آقای رئیسی چیز دیگری بوده که اگر صحت داشته باشد، بیان آن در این مطلب، بجز لطمه به غرور ملی ایرانیان ثمر دیگری ندارد.

(برگرفته از صفحهٔ شخصی نویسنده)
#تحلیل_اجتماعی
https://t.me/tahlyleejtemaaey/22551
8.9K viewsedited  05:05
Open / Comment
2022-01-23 23:25:59 بخش پایان مصاحبهٔ محمود دولت آبادی

-ما در آثار کلاسیک و کهن فارسی چه چیزهایی می‌توانیم بگیریم برای توشه راه‌مان در زندگی، در خلق آثار خلاقه یا چراغ راهی برای آزادی و دموکراسی؟

اما اینکه می‌پرسید زبان و ادب قدیم ما چه کمکی به دموکراسی در این زمانه می‌تواند بکند، مشخصا در این باب فکری به ذهنم نمی‌رسد اِلا اینکه در تاریخ و ادب پارسی آنچه می‌توانیم فهم کنیم همانا مناسباتِ عمیقِ پیش از دوران جدید است که برای رفتن به‌سوی آنچه دموکراسی می‌نامید، فهمِ عمیقِ ضدِ آن در فرهنگ ایرانی کاملا ضروری است، زیرا تا ندانیم چرا در بافتِ اجزایِ زندگیِ ما آن فرهنگ کهن رخنه کرده و نهادی شده است، راهی برای تغییر آن هم نمی‌توان جست. پس پیشنهاد می‌کنم اصل را بر شناخت بگذاریم و تداوم منطقی ارزش‌هایی که هر ملتی خواه‌ناخواه متکی به آن ارزش‌هاست، و یکی از همین ارزش‌های بارز در اقلیم ما این زبان است و ادبیات و معانی نهفته در آن، که نظرگاه رسمی چنین بی‌مقدار و همچند نادانی خودش با آن برخورد کرده و همچنان به برخوردهای جاهلانه و ستیزه‌جویانه خودش با آن ادامه می‌دهد. مثالِ روشن برخورد سخیفی که شد با هنرمند شاعر و فیلمسازی به نامِ بکتاش آبتین! آیا به‌راستی چنان انسانی ممکن بود از بیمارستان بگریزد که پابند به پاهای او زده شده بود بسته به میله تخت بیمارستان؟ مگر یاغی دستگیر کرده بودند؟!!! به این ترتیب اجازه بدهید به‌جای لفظ‌های آزادی و دموکراسی که فرصتِ فهمِ آن به ما داده نشده، بگویم قانون، بله قانون آقا! قانون و رعایت قانون و موازین حقوق آدمیزاده در نسبت‌های قانونی. شخصا هنوز از آرمان‌های آن کتاب «یک کلمه» که حدود یکصدوبیست سال پیش نوشته شد و جانِ نویسنده‌اش را گرفت جلوتر نیامده‌ام مگر یک گام، و آن هم مطالبه اجرایی‌شدن قانون؛ حتی بدترین قانون. پس درکِ من از دموکراسی هم جز داشتنِ حقوقِ مساویِ آحاد جامعه در برابر قانون چیز دیگری نیست. شنیده‌ام بعد از فاجعه مرگ معصومانه بکتاش آبتین بخشنامه‌ای نوشته و ابلاغ شده به کارکنان مربوطه، انتظار این است که آن بخشنامه به مجلس برده شود و به تصویب مجلس برسد، چون بخشنامه ضامن مسؤلیت در مقابل امر واقع نمی‌شود و در حد یک اخطار به خطای چه‌وچه حل‌وفصل می‌شود، اما قانون طرفین دعوی را متعهد به رعایت موازین می‌داند و خلاف از قانون جرم محسوب می‌شود و تاوان و مابه‌ازا دارد.

-میلان کوندرا در رمان «کتاب خنده و فراموشی» می‌نویسد: «ملت‌ها این‌گونه نابود می‌شوند که نخست حافظه‌شان را از آنها می‌دزدند، کتاب‌هایشان را می‌سوزانند، دانش‌شان را نابود می‌کنند، و تاریخ‌شان را هم. و بعد کس دیگری می‌آید و کتاب‌های دیگری می‌نویسد، و دانش و آموزش دیگری به آنها می‌دهد، و تاریخ دیگری را جعل می‌کند.» ما همین «هشدار» را در داستان‌های حسنک وزیر و «عجوزک و عیاران» هم می‌بینیم؛ هشداری که پیش از این در رمانِ حماسی «کلیدر» داده بودید. نسبت به آینده ایران احساس خطر می‌کنید که مدام در نوشته‌هایتان به دستگاه قدرت هشدار می‌دهید؟

میلان کوندرا درنظر من یکی از بافهم‌ترین شخصیت‌هایی است که در نقد ادبی- اجتماعی می‌شناسم و نقطه‌نظرهای ایشان بسیار جالب بوده برای من همیشه، صرف‌نظر از اینکه سلیقه او را در رمان‌نویسی می‌پسندم یا نه. اما مقالات او همیشه برای من آموزنده و روشنگر بوده و مثلا کتاب «رمان چیست» او را بارها خوانده‌ام. درمورد دزدیده‌شدن تاریخِ ملت‌ها هم درست می‌گوید، چون برای او چنان تجربه‌ای پیشِ چشمش رخ داد متفاوت با ما که دزدیده‌شدن تاریخمان را به‌کرات در کتاب‌ها خوانده‌ایم. بنا بر این نقل‌قولی که از ایشان آوردید بسیار درست و بجاست و برای من همیشه دلنشین بوده، چون شخصا تمامِ عمرم صرفِ همین معنا شده است که از جوانی متوجه آن بوده‌ام و هنگامی که از آمیختگیِ انتقادیِ گذشته با زمان اکنون یاد می‌کنم ناظر به همین معناست، و این گرایش و باورمندی به حسنک، عجوزک و کلیدر ختم نمی‌شود؛ بلکه این گرایش به حفظ و پیوستاری و تداوم در همه آثاری که بجا گذاشته‌ام هست در معنای تداومِ زندگی و فرهنگ عمومی ما مردم که امیدوارم ضرورتا ادامه یابد، چون ملتی که از خودش تهی شود دیگر ارجی نخواهد داشت و بیش از آنکه تا اکنون لِه شده‌ایم لِه خواهیم شد. نگرانی‌ای که اشاره کردید نسبت به آینده مملکت از جانبِ من تازه نیست و بارها بیان شده، بله نگرانم و اصرارم بر ضرورتِ تداوم و توجه به خود در معنای عامِ آن به همین نگرانی مربوط می‌شود. بله من همیشه نگرانم، درست مثل دارنده یک دُرِ گرانبها که حراست از آن همیشه آمیخته با نگرانی است، و در نظر من، کشور ما «ایران» چنان دُری است که من قدر آن را به نسبت فهم خودم دریافته‌ام! اما شما آیا کتاب «مروارید» اثر جان اشتین‌بک را خوانده‌اید؟!
(منبع؛سازندگی شماره ۱۰۸۳،۲ بهمن ۱)

#زلف_سخن(#ادبیات_فرهنگ)
https://t.me/zolfesokhan2
5.4K views20:25
Open / Comment
2022-01-23 20:41:52
فیلمی از نحوهٔ دیدار پوتین و رئیسی؛ دیدار عجیب با میز عجیب و با پروتکل عجیب!

https://t.me/tahlyleejtemaaey/22549
4.6K viewsedited  17:41
Open / Comment
2022-01-23 16:04:54
گلستون خونه فقط بوی مادرو کم داشت...
قطعه ای از فیلم مادر
شاهکار بی تکرار زنده یاد
#علی_حاتمی
به یاد همه مادرانی که جاشون خالیه...

روز مادر مبارک

@tarabesstaan
به
#طربستان بپیوندید
4.3K viewsedited  13:04
Open / Comment
2022-01-23 07:30:29 مَردنگی مِسی

‎ دکتر محمد طبيبيان

چه چیزی مرا بیاد این مطلب انداخت؟برخی پیشنهاد های سیاست های اقتصادی اجتماعی که این روز ها از متفکرین رسمی ساطع می گردد.
اما ابتدا توضیح در مورد مردنگی. بسیاری از نسل جدید نمی دانند مردنگی چیست. آن ها هم که می دانند در قفسه های دکور و عتیقه مسن تر های فامیل دیده اند. تصور کنید یک لوله شیشه ای به طول مثلاً چهل سانتیمتر و قطر بیست سانتیمتر و با بر آمدگی وقطر بیشتر در میان قد. قبل از ظهور چراغ نفتی مردم متمول از شمع های موسوم به کافوری بلند قد، معمولاً وارداتی از روسیه یا اروپا، برای روشنایی در شب استفاده می کردند. برای جلو گیری از خاموش شدن شمع به دلیل باد و جریان هوا یک مردنگی شیشه ای روی آن قرار می دادند و شمعدان در وسط مردنگی ایمن از جریان باد بود.

مرحوم سلطان مغفور ناصرالدین شاه پیوسته برای تفرج به ییلاق های مختلف سفر می کرد و مطبخ و خوابگاه و خیمه و خرگاه و سایر اسباب با استر و شتر حمل می شد. در این سفر ها به ناچار تعدادی از مردنگی های شیشه ای گرانقیمت می شکست. یک دانشمند مقرب الدربار به فکر چاره افتاد که فن آوری ابتکاری و بومی به کار برد و مردنگی نشکن بسازد. تعدادی مردنگی مسی سفارش داد ساخته شدند. اما وقتی در حضور سلطان مرحله امتحان فرا رسید و مردنگی مسی را روی شمعدان قرار دادند، تازه معلوم شد که نور از مس عبور نمی کند و اطاق کماکان تاریک می ماند.

تصور نکنید که روزگار تغییر چندانی کرده از ابتکارات نبوغ آمیزی که کار نمی کند اینجانب به اقتصادی ها اکتفا می کنم. نمونه زیاد است و خودتان در نشریات می بینید مثل ایجاد شغل یک میلیون تومانی، ایجاد عدالت بانکی، تقویت اقتصاد با تحریم، رسیدن به سومین قدرت جهان با بچه دار شدن و چیز مبهمی به اسم فرهنگ سازی، تولید اتومبیل که بخش های حیاتی آن کار نمی کند، نگاه به شرق برای مقابله با غرب، افزایش زاد ولد با سهمیه اتومبیل و وام بانکی، ایجاد فراوانی از طریق قیمت گذاری… و برای یافتن موارد متعدد مردنگی مسی بعضاً اخبار را با کمی دقت پیگیری کنید.

اما نکته جالب این است که نه سازنده آن مردنگی مسی و نه این ها از شکست و ضایعه سازی هیچ ابراز شرم و پشیمانی و تاسفی هم ندارند و موضوع هم به سادگی فراموش می شود تا اقدام بعدی.
#تحلیل_اجتماعی
https://t.me/tahlyleejtemaaey/22547
5.5K viewsedited  04:30
Open / Comment
2022-01-23 04:45:52
زوال سیاست

به دوره زوال حیات سیاسی جامعه ایران رسیده‌ایم.

دکتر جواد کاشی

آرمان‌های انقلابی در لحظه خود انقلاب، آن‌چنان با زندگی مردم درمی‌آمیزند که گویا بدون آن‌ها هیچ‌کس آینده‌ای برای خود متصور نیست. اما با گذشت زمان و فاصله‌گرفتن از لحظه پرمخاطره انقلاب، عده‌ای به‌نحوی در مقام دفاع از آرمان‌های انقلاب قرار می‌گیرند که دیگر نمی‌توانند با واقعیت سیال زندگی مردم بیامیزند و به‌تدریج از آن فاصله می‌گیرند. این فاصله، آرمان‌های انقلاب را از سرزندگی و حرارت تهی می‌کند. ازبین‌رفتن این سرزندگی، جامعه را از حیات سیاسی و اراده و امید به آینده بازمی‌دارد و جامعه را دچار نوعی فرومایگی و سرسپردگی به امر روزمره می‌کند. در این موقعیت، گویی هم گروه اول آرمان‌هایش را بربادرفته می‌بیند و هم گروه دوم عزمش را برای کار و تلاش و حل مشکلات اساسی از دست می‌دهد.

‌ دکتر کاشی در این گفتگو، زوال حیات سیاسی جامعه ایران را موجب تهی‌شدن آرمان‌های انقلاب و بی‌پشتوانه‌شدن دولت و ناتوانی آن برای تصمیمات بنیادین و حل مشکلات کشور می‌داند.
منبع
https://simafekr.com/video/26818/

#تحليل_اجتماعي
https://t.me/tahlyleejtemaaey/22545
4.1K viewsedited  01:45
Open / Comment
2022-01-22 20:02:48 ‌خلاف پروتکل

رضا اصلاحی
منشی رییس دولت اصلاحات

شخصاً به اخبار و شایعات مجازی ضد انقلاب و انقلابی طی این چند روز کاری ندارم. اما مسئولین مراسم و تشریفات ریاست جمهوری می گویند؛ کاری که روسیه انجام داد بر اساس پروتکل تشریفات روسیه بود و میان رئیس جمهور ما و روسای جمهور سایر کشورها تفاوتی قائل نشده اند. ما هم قبول کردیم و بس...!
اما به یاد خاطراتم از سفر های جناب خاتمی و مواجهه رسمی و مشتاقانه روسا و مسئولین ارشد کشورهای خارجی، با ایشان افتادم.
صدر اعظم آلمان، حافظ اسد، امیر قطر، نیویورک، یاسر عرفات، پاپ، نلسون ماندلا، رییس جمهور فرانسه و ایتالیا و...!

‌اما عجیب ترینش، سفرمان به عربستان در سال 78 بود.
حدود ساعت 11 به وقت عربستان وارد جده شدیم. از پنجره هواپیما به بیرون نگاه کردم. پلکان به درب هواپیما چسبید و موتورها آرام گرفتند. در حاشیه باند سریعاً فرش قرمز پهن شد و نیروهای گارد ملکی سعودی به صف شدند.
امیر عبدالله ( ولیعهد عربستان ) به همراه یکی از افسران سعودی، فردی را با ویلچر به سمت پلکان می آوردند.
کمی دقت کردم، دیدم ملک فهد است...!
بلند شدم و به رییس جمهور و بقیه که در حال آماده شدن بودند اطلاع دادم؛ ملک فهد آمده اند پای هواپیما...!
خاتمی خودش را به سرعت به پنجره نزدیک کرد و با تعجب و ناراحتی از مسئول تشریفات پرسید؛ ملک فهد؟! چرا اینجا؟! مگر نگفته بودید حالشان مساعد نیست؟! و ...
درب جلو هواپیما باز شد و مرحوم فهد با اشاره دست دستور داد تا ویلچر را به پلکان بچسبانند
@tahlyleejtemaaey
به محض اینکه خاتمی پایش را روی پله اول گذاشت، خلاف پروتکلهای رسمی، موزیک رسمی ملی ایران فضا را پر کرد. خاتمی نرده کنار پلکان را گرفت و با عجله پایین رفت و خودش را به فهد رساند.
لبخندی عجیب بر لبان فهد نقش بست و دستانش را باز کرد و خاتمی را بغل گرفت و صورتش را برخلاف پروتکلهای رسمی، چند بار بوسه زد.
خاتمی خیلی هیجان زده شده بود و چند دفعه گفت؛ چرا شما با این حالتان تشریف آوردید فرودگاه...؟
به سرعت از پلکان پایین آمدم و خودم را کنارشان رساندم. فهد دست راست خاتمی را محکم گرفته بود و دست چپش را به دست امیر عبدالله داد و گفت؛ آرزویم این بود که اولین فردی در عربستان باشم که از شما استقبال می کنم، تو فرزند منی و امید آینده اسلام و ...!
نگاههای نجیبانه پادشاه عربستان، حس عجیبی داشت. من که فاصله کمی با آنها داشتم. شعار *تبت یدا ابی لهب، بریده باد دست فهد* از ذهنم گذشت. به یاد سال 65 افتادم که از دیوار سفارت عربستان بالا می رفتم و این شعار را با هیجان می دادم...!
شرمنده شدم و افسوس خوردم، از اینکه توطئه های متعدد بین المللی سالها بین دو کشور این همه فاصله انداخته بودند.
به یکباره یخ ها آب شده بود.
شعارهای قدیمی و حرفهای ملک فهد را با خودم مرور کردم؛
فرزند من ، امید آینده اسلام...
#تحلیل_اجتماعی
https://t.me/tahlyleejtemaaey/22544
5.6K viewsedited  17:02
Open / Comment
2022-01-22 19:27:43 روان‌پزشکی و روان‌طنزی

دكتر فربد فدائی

آن‎چه در این جا مورد بحث است، طنز به‎عنوان یك سازوكار دفاعی روانی است كه در آن واقعیتی چنان ناخوشایند كه به‌صورت مستقیم قابل بیان نیست، به شكلی ارائه می‌شود كه تبسمی هم بر لب مخاطب ظاهر گردد یا حتی باعث خنده شود.

برای نمونه به تقابل فقر و ثروت در طنز زیر توجه كنید:
«جوانی از اوناسیس میلیاردر معروف یونانی پرسید: برای رسیدن به رفاه و خوشبختی چه باید كنم؟ اوناسیس پاسخ داد: باید بیست سال مانند خر كار كنی و مثل سگ زندگی كنی! جوان پرسید: پس از آن میلیاردر می‌شوم؟ اوناسیس پاسخ داد: نه، اما به همان زندگی سگی عادت می‌كنی و احساس خوشبختی خواهی كرد!»

كانت و شوپنهاور نظریة ناهم‌خوانی را در مورد طنز بیان كرده‌اند. مصداق آن طنز زیر از نویسندة نكته‌سنج ایرلندی، «جرج برنارد شاو» است:
«بانوی زیبارویی در مجلسی به برنارد شاو می‌گوید: آقای شاو! اگر ما با یكدیگر ازدواج می‏كردیم و فرزند ما زیبایی را از من و هوش را از شما به ارث می‌برد، چه عالی می‌شد! برنارد شاو پاسخ می‌دهد: اما فكر كنید اگر هوش را از شما و زیبایی را از من به ارث می‌برد چه فاجعه‌ای می‌شد!»

خوب است در این‎جا اشاره شود كه اصولا جمع ضدین باعث خنده می‌شود،‌ خواه در طنز و خواه در شوخی. برای نمونه پسر كوچكی كه لباس‌های پدر را به تن و كفش او را به پا كرده یا فرد بزرگسالی كه لباس‎هایی خیلی كوچك‎تر از اندازة خود به تن كرده است سبب خندة بینندگان می‌شود، از جمله به كت كوچك، شلوار گشاد و كفش‌های بزرگ‎تر از اندازة چارلز چاپلین می‌توان اشاره كرد.

شوخی، فكاهه، هجو و واژه‌های مترادف آن‎ها از سازوكار دفاعی روانی دیگری به نام جابه‎جایی حكایت می‌كند، به این نحو كه خشم یا تمایل جنسی فرد كه در صورت ابراز مستقیم مورد تنبیه قرار می‌گیرد، جابه‎جایی شده و به‌صورت نیابتی توسط شوخی و بذله ارضا می‌شود. لطیفه‌هایی كه در مورد اشتباهات افراد مشهور ساخته می‌شود از این قبیل است. چه طنز و چه شوخی، احساس رهایی و آرامش پدید می‌آورند و در نتیجه كاربردهای روان‎شناختی فردی و اجتماعی دارند.

در حكومت‌های تمامیت‌خواه و دیكتاتوری، طنز و شوخی رواج دارد و مردم با استفاده از آن تا حدودی احساس آرامش می‌كنند. در حكومت كمونیستی اتحاد شوروی كه مردم از ابراز عقیده محروم بودند این طنز ساخته شد:
«مردی در میدان سرخ مسكو تظاهرات یك‎نفره‌ای به راه انداخته بود و فریاد می‌كشید: خروشچف (كه در آن زمان رئیس حزب كمونیست اتحاد شوروی بود) احمق است! مأموران پلیس او را دستگیر كردند. این مرد محاكمه و به سه سال و سه روز زندان محكوم شد. سه روز به علت تظاهرات بدون مجوز و سه سال به علت افشای اسرار محرمانه مملكتی!»

طبق «نظریه تعارض گریك و منون»، فرد زمانی می‌خندد كه همزمان عواطف متضادی را حس كند. برای نمونه در داستان لباس‌های امپراتور از كریستیان اندرسن، زمانی كه امپراتور با لباس خیالی و در واقع برهنه جلوی جمع ظاهر می‌شود، مردم همزمان احساس ترس و احساس رضایت و تلافی می‌كنند كه برآورد آن به صورت خنده ظاهر می‌شود.

فروید ساز وكارهای مورداستفاده در شوخی‌ها و طنز را ادغام و جابه‎جایی می‌داند. یك نمونه از این وضعیت:
«در زمان جنگ جهانی دوم، رئیس‌جمهور آمریكا در خانة شمارة 10 داونینگ استریت به ملاقات چرچیل نخست‌وزیر انگلستان می‌رود. چرچیل كه در حمام بود چون خبر آمدن رئیس‌جمهور را شنید برهنه نزد او رفت و در برابر تعجب او گفت: ما انگلیسی‌ها چیزی را از دوستان آمریكایی خود پنهان نمی‌كنیم!»

طنز در ادبیات ایران از دیرباز سابقه داشته است. شاعرانی چون سعدی، مولوی و حافظ در لابه‎لای نثر و نظم و اشعار فاخر خود از طنز نیز بهره جسته‌اند. سعدی به گفتة خویش، «داروی تلخ نصیحت را به شهد ظرافت به هم آمیخته» و از جمله گفته است:
«پادشاهی حكیمی را گفت: از عبادت‌ها كدام فاضل‌تر است؟ گفت: تو را خواب نیمروز تا در آن مردم دمی بیاسایند!»حافظ می‌فرماید:
« ناصح به طعنه گفت كه رو ترك عشق كنمحتاج جنگ نیست برادر، نمی‌كنم!»عمدة شهرت عبید زاكانی به مناسبت آثار منظوم و منثور طنز اوست. برخی شاعران هم چون سوزنی سمرقندی به هجو و هزل معروف هستند.

بین دو نیم‎كره مغزی از نظر ادراك طنز تفاوت وجود دارد. نیم‎كره راست محتوای طنز را درمی‌ِیابد و نیم‎كره چپ با شكل و ساختار طنز سر و كار دارد. به‎طور كلی نیم‎كره راست، محل دریافت و صدور عواطف و هیجانات است. نوآوری و تخیل از آن برمی‌خیزد. نیم‎كره چپ با منطق، زمان و زبان سر و كار دارد.

طنز و شوخی سبب ترشح هورمون اندورفین می‌شود كه سبب احساس رضایت می‌گردد. همچنین از ترشح هورمون‎های موجد اضطراب كاسته و قدرت سامانه ایمنی بدن را در برابر بیماری‌ها می‌افزاید.

تلخیص از #تحلیل_اجتماعی
https://t.me/tahlyleejtemaaey

متن کامل
http://www.bookcity.org/detail/29133/root/poetry
5.4K viewsedited  16:27
Open / Comment
2022-01-22 16:03:37 خلاصه پیش بینی بارش امسال

اسفندمذگانی که می‌آید!

ناصر كرمی

تا اینجا بارش امسال طبق پیش بینی‌ها بوده: پاییز خشک و آذر و دی پر باران. پیش بینی این است که در بهمن بارشها فروکش می‌کند. اما احتمالا اسفند با حجم قابل توجه بارش روبرو باشیم. بارش‌هایی که دست کم تا نیمه اول فروردین تداوم داشته باشد. به این شکل مجموع بارش امسال نرمال خواهد بود که خبر خوبی است برای آبخوانها و زیستبوم‌هایی که از خشکسالی پارسال رنجورتر شده بودند.

پانوشت 1
بارش نرمال به معنای رفع اثرات خشکسالی انباشته نیست. کفاف کی کند این باده ها به مستی ما! اغلب آبخوانها همچنان تراز منفی خواهند داشت.

پانوشت 2
ایران کشور وسیعی است با تنوع اقلیمی و مجموع بارش نرمال به معنای سال آبی خوب برای همه چشم‌اندازها نیست. در نیمه‌های جنوبی و شرقی کشور کماکان مناطقی دچار خشکسالی خواهند بود.

پانوشت3
وقوع سیل در اسفند و اوایل فروردین قابل پیش‌بینی است.

پانوشت 4
انتظار برگ و بار سبز در طبیعت ایران در تابستان پیش رو نداشته باشیم. بارش نرمال نمی‌تواند کمک کند به کاهش اثرات #خشکیدگی چون عمده بارش پشت سدها اسیر می‌شود برای رفع عطش کشاورزی ناپایدار. در بارش نرمال و حتی ترسالی هم به واسطه دستکاری نابخردانه در نظام هیدروشناختی چندان آبی به چشم‌اندازهای طبیعی ایران نمی‌رسد.

@nasserkaramii
#تحلیل_اجتماعی
https://t.me/tahlyleejtemaaey/22541
2.7K viewsedited  13:03
Open / Comment