Get Mystery Box with random crypto!

تورک غزللری

Logo of telegram channel turkqazallari — تورک غزللری ت
Logo of telegram channel turkqazallari — تورک غزللری
Channel address: @turkqazallari
Categories: Uncategorized
Language: English
Subscribers: 379
Description from channel

کانال شعر و ادب
.
.
@ashenaghazallari:آیدی مدیر
.
.
مدیر کانال:مریم افتخاری
.
.
آی‌دی کانال: https://telegram.me/turkqazallari .
.
ادمین«۲»: @Shayan1243
.
.
maryameftekhary.blogfa.com :وبلاگ رسمی ‌

Ratings & Reviews

4.00

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

2

3 stars

0

2 stars

0

1 stars

0


The latest Messages

2021-02-09 11:26:36 دل دیوانه‌ی ما،
بی دف و نی در رقص است ...
شور ما نیست
به این سلسله چندان محتاج ...

صائب تبریزی
@turkqazallari
4.8K views(SH@Y@N NIY@ZI), 08:26
Open / Comment
2021-02-09 11:25:37
خیلی قشنگه

یک کشیش، خود را شبیه به یک شخص فقیر و بی‌ خانمان با لباس‌های ژولیده در می آورد و روزی که قرار بوده اسمش به عنوان کشیش جدید یک کلیسای ده هزار نفری اعلام شود با همین قیافه به کلیسا می رود. خودش ماجرا را این طور تعریف می کند: نیم ساعت قبل از شروع جلسه به کلیسا رفتم، به خیلی ها سلام کردم اما فقط ۳ نفر از این همه جمعیت جواب سلام من را دادند... به خیلی ها گفتم، گرسنه هستم اما هیچ کس حاضر نشد یک دلار به من کمک کند... سپس وقتی رفتم در ردیف جلو بنشینم، انتظامات کلیسا از من خواست که از آن جا بلند شوم و به عقب برگردم... به هر حال وقتی شبان کلیسا اسم کشیش جدید را اعلام می کند، تمام کلیسا شروع به کف زدن می کنند و این مرد ژولیده از جای خود بلند می شود و با همین قیافه به جلوی کلیسا دعوت می شود... مردم با دیدن او سرهایشان را از خجالت خم می کنند، عده ای هم گریه می کنند و این مرد سخنانش را با خواندن بخشی از انجیل آغاز می کند: گرسنه بودم، غذا دادید... تشنه بودم، آب دادید... مریض بودم به عیادتم آمدید... خیلی ها به کلیسا می روند، اما شاگرد و پیرو راستین عیسی مسیح نیستند... خدا به دنبال جمعیت نیست، خدا به دنبال دستیست که کمک می کند، قلبی که محبت می کند، چشمی که برای دیگران نگران است و پایی که برای ناتوانان برداشته می شود...
@turkqazallari
4.8K views(SH@Y@N NIY@ZI), 08:25
Open / Comment
2021-02-09 11:13:53 زیباتر کردن دنیا
کار سختی نیست،
کافیه یه کم دلگرمی تو جیبت بذاری؛
یه کم عشق تو دستات داشته باشی؛
یه کم مهربونی هم تو نگاهت!
يكم صداقت تو حرفات ؛
يكم وجدان در درونت
فقط يكم انسان باشيم انسان گونه زندگى كنيم
همين يكم ها اگه باشه دنيا گلستان ميشه

@turkqazallari
3.9K views(SH@Y@N NIY@ZI), 08:13
Open / Comment
2021-02-09 09:18:36 پاینده باد کسانی که

از پاکی شان؛
عشق آغاز میشود ...

از صداقتشان
عشق ادامه می یابد ...

و از وفایشان
عشق پایانی ندارد ...

سلام
صبحتون سرشار از عشق و مهربانی


✾࿐༅ ༅࿐✾
@turkqazallari
4.0K views(SH@Y@N NIY@ZI), 06:18
Open / Comment
2021-02-09 09:17:37
4.4K views(SH@Y@N NIY@ZI), 06:17
Open / Comment
2021-02-09 09:17:37
3.0K views(SH@Y@N NIY@ZI), 06:17
Open / Comment
2021-02-08 22:56:37 خــداوندا
خانه امــیدم را به یادت بر
بلندترین قله دلم بنا میڪنم

ای‌آرام‌جانم
امشب تمام دوستانم راآرامشے
از جنس خـــودت ارزانـــــے ده

آمین یا رَبَّ العالمین

دلتون شاد شبتون آروووم
#شـــبتون‌بخـــیر

@turkqazallari
2.8K views(SH@Y@N NIY@ZI), 19:56
Open / Comment
2021-02-08 22:56:20
2.5K views(SH@Y@N NIY@ZI), 19:56
Open / Comment
2021-02-08 22:46:57 #جـانـان_مــن . . .

#آیه_حضورت
پارت شصت و یک
#محیا_زند

چندلحظه آنالیزم طول کشید، جابه جایی پرواز منظورش همین بود؟!
جیغ خفه ای کشیدم: _ داریم میریم مشهد؟! بدون اینکه باهام هماهنگ کنی؟!

+ تو معالمه مون قرار شد به ازای آیه شدن سوپرایز شی!

_ نه متچکرم، من این سوپرایز رو نمیخوام! فردا صبح کلی کار داریم جفتمون، یادت رفته؟!

+ با یه روز مرخصی دنیا بهم نمیریزه، عجله کن دختر، گیت داره بسته میشه!

_ دلم میخواد بزنمت امیرحافظ سراج !

+ باشه دختر، بعدا تا دلت بخواد میتونی اینکارو کنی ولی فعلا عجله کن تا گیت بسته نشده.

و دسته ساکمو کشید تا بره سمت گیت اما تکون نخوردن من رو که دید به اجبار سر جاش وایساد، دست به سینه و طلبکار زل زدم بهش.
+ آیه...

_ نه امیرحافظ، نه! دیشب به هرسازی که خواستی رقصیدم ولی دیگه نه، نباید به جای جفتمون تصمیم میگرفتی!

+ حق با توئه، ولی قصدم سوپرایزت بود، خوشحال کردنت.

_ این سفر یهویی باعث خوشحالی من نمیشه، کلی کار دارم و از طرفی...

سکوت کردم، دنباله سکوتمو گرفت:
+ حوصله حرم و زیارت و اینجور چیزهارو نداری؟

_بحث حوصله نیست، بحث آمادگیه، غریبیه، نمیدونم دقیقش رو راستش خودمم!

از بلندگو اخرین اخطار برای سوار شدن به هواپیما داده شد.
+ به من اعتماد داری؟!

_ بحث رو از کجا به کجا میکشونی اخه؟!

+ جواب منو بده، اعتماد داری؟!

به چشمای ساده و مهربونش که ارامش توش موج میزد دقیق شدم، به چشمایی که چندماهی بود پناه من شده بود تو غربت بی پناه اینجا !

_ اره دارم...

+ پس ازت میخوام، یعنی ازت خواهش میکنم این یبار هم به ساز من برقصی دختر، باشه؟!

پوفی کشیدم و سری به نشونه تایید تکون دادم، لبخند عمیقی زد و به اجبار باهاش همراه شدم تو این توفیق اجباری هرچند کل مدت پرواز ، وقتی به عنوان شام همونجا یه کیک و قهوه خوردیم، موقعی که داشتیم ساک هارو تحویل امانت فرودگاه میدادیم و توی تاکسی از فرودگاه به حرم مثل برج زهرمار سروسنگین بودم باهاش ولی وقتی تاکسی وارد خیابون امام رضا شد و چشمام به گلوله طلایی گمبد افتاد و جلوی باب الجواد ایستاد حواسم پرت شد از دلخور بودن.
ساعت نزدیک دوازده شب بود، از ورودی یه چادر سفید گرفتم و از گیت بازرسی رد شدم، تموم خاطرات خوب بچگیم از این جا جلوی چشمم تند تند رد میشدن، تو خلسه بودم اونقدر که یادم رفت باید منتظر امیرحافظ بمونم، فقط پا تند کرده بودم که برسم به رواق آزادی، عجیب این بود که بعد از این همه سال هنوز یادم بود مسیرش رو.

════‌‌‌‌༻‌ ℒℴνℯ ༺‌‌‌════
@turkqazallari
2.3K views(SH@Y@N NIY@ZI), 19:46
Open / Comment