«چرا در انتخابات شرکت نکردم و رأی ندادم؟» (پایانی ناتمام) گاه | محمدحسین غیاثی
«چرا در انتخابات شرکت نکردم و رأی ندادم؟» (پایانی ناتمام)
گاهی وقتها بعد از پایان ساعت کاری یا دم غروب برای پیادهروی یا هواخوری به یک پارک میروم. روز بعد از انتخابات هم چنین کردم. بعد از کمی راهرفتن روی نیمکتی نشستم و غرق آمار انتخابات بودم. در توئیتر و صفحهی فیسبوکم قول دادهبودم که علت رأیندادنم را بنویسم. در همین فکرها بودم که دو نوجوان حدوداً 12 تا 13 ساله از کنارم رد شدند. شنیدم یکیشان در حالی که با انگشت به من اشاره میکرد اما بدون اینکه رویش را به طرفم برگرداند آهسته به آن که کوچکتر بود گفت این اصلاحطلب است. حرفش برایم تکاندهنده بود. چه اینکه من جز کار حرفهایام و نوشتن بروز اجتماعی دیگری ندارم. پس از اصلاحات هیچ ارتباطی با حکومت نداشتهام و هیچ منصب و موقعیت اجتماعی ویژهای هم ندارم. این نوجوان اگر مرا میشناسد احتمالا نوشتجاتم را خوانده است. باوجودی که نسبت به لایههای زیرین جامعه همواره تیزبین بودهام و کسانی میگفتند که فرزندانشان خوانندهی نوشتههایم هستند اما این اتفاق هشداری به من داد که خودم آن هشدار را به دیگران یادآوری میکنم. نسلی که در سکوت در حال رصد دقیق ما هستند. آنها بیش از ما در این کشور خواهند زیست پس بیش از ما باید دغدغهمند باشند و ما بیش از خودمان برای آنها مسئولیت داریم. آنجا تصمیم گرفتم نوشتههای «چرا در انتخابات شرکت نکردم و رأی ندادم؟» را زودتر بنویسم. به واقع برای این مخاطبین عزیز که آرام و پنهان نگران مملکت هستند و احتمالا در حال فهم و حل معادلات و ابهامات سیاستند. این جایگاه را کسی به من نبخشیده است که خود را معلم دیگران بدانم اما دنیای آزاد و حاکم برجهان، رسانهای را در اختیارم گذاشته تا حرفهایم را بنویسم و البته که در این راه هیچ منفعت حزبی، جناحی و گروهی ندارم. چرا که وابسته به هیچ رانتی نیستم. اگرچه خود را یک اصلاحطلب میدانم اما ارتباط تشکیلاتی یا منفعتی یا منزلتی با اصلاحطلبان ندارم و میانه و مراودهای هم با آنها ندارم و در فقرهی انتخابات نه تنها قصد تبرئهی ایشان را ندارم که از نظر من جزو متهمین ردیف اولند. دو یادداشت قبلی را که منتشر کردم کامنتهایی برایم فوروارد شد که نویسندگان وقت گذاشته نقدهای مفصلی را نوشته بودند. حق هر خوانندهای، نقد متن است اما از آن نوشتجات مشخص بود که خوانندگان محترم آشکارا ناخرسند و بعضاً عصبانیاند. از آنجا که برخی منتقدین را میشناسم و مایل نیستم موجب ناراحتی و دلخوریشان بشوم آنهم صرفاً برای چند نوشته یا تحلیلی که معلوم نیست چند نفر ببینند یا نبینند، لذا به همین دوقسمت اکتفا مینمایم و از ادامهی نوشتن در اینباره پرهیز میکنم! و به خود این توصیهی سعدی را یادآوری میکنم که: «دنیا نیارزد آنکه پریشان کنی دلی زینهار بد مکن که نکردست عاقلی» پایان ناتمام.