یک لحظه یادِ چیزی میافتم و بعد به همهچی میخندم. حالا هم که | (مجنون توام)
یک لحظه یادِ چیزی میافتم و بعد به همهچی میخندم. حالا هم که دارم این نامه را برایت مینویسم یادِ خندههایمان در کافهها و رستورانها افتادهام. چه کیفیت نایابی داشتند آن لحظهها. میفهمی که…؟ هیچوقت با هیچکس مثل تو صمیمی نمیشوم...