Get Mystery Box with random crypto!

جالبیه قضیه اینه که اون سال که من آزمون دادم اولین سالی بود که | خانواده صمیمی عباس منش

جالبیه قضیه اینه که اون سال که من آزمون دادم اولین سالی بود که غیر بومی هم نیرو جذب میکردن. و من یه شهر دور تو یه استان دیگه رو انتخاب کردم. حالا من چرا استان خودمو انتخاب نکردم؟
تنها دلیلش سریال سفر به دور آمریکاست
من این سریالو ۷ دور نگاه کردم و تا قسمت ۶۹ هم کامنتاشو خوندم

یعنی کاملا تحت تاثیر سفر به دور آمریکا رفتم تو گوگل سرچ کردم کجای ایران طبیعت زیبایی داره ،هواش نه سرده نه گرمه نسبت به بقیه جاها چون من اصلا سرما رو دوست ندارم میتونم تحملش کنم ولی اصلا خوشم نمیاد ازش خیلی محدودم میکنه و طبق بررسیهای که کردم اون شهرو انتخاب کردم نمیدونم بقیه بچه ها از سریال سفر به دور امریکا چقدر نتیجه گرفتن ولی واسه من که بینظیر بوده این سریال حالا توضیح میدم متوجه میشید
پدر من اصلا اعتقادی به مسافرت نداره مگه مجبور شه اونم همین شهرای اطراف خودمون نه فقط پدر من کلا باب نبوده سفر رفتن تو فامیل ما چند سالیه که همه دارن میرن مسافرت قبلا از این خبرا نبود تو کل فامیل
من خودمم تجربه سفر اونجوری رو نداشتم خراسان رضوی و جنوبی یه سفر سه روزه هم خراسان شمالی یه چند باری تهران

و یه سفر یه هفته ای راهیان نور تو زمان دانشگاه اونم جنوب کشور اونم مناطق جنگی، خیلی تجربه ی باحالی بود تو اون زمان ولی خب مقایسه شم به دور از انصافه با سفر به دور آمریکا کلا میخام بگم آقا من شمال کشورو نرفته بودم تا سال ۹۸ که برای انجام اون کارای اداری رفتم بعد که کارام تموم شد زمان داشتم، رفتم جنگل اصلا دیوانه شده بودم از نزدیک این همه درخت یه جا تا اون موقع ندیده بودم اونم به اون عظمت اونم اون همه

خیلی تجربه ی باحالی بود کلی ساعت تو جنگل تنها تنها واسه خودم میچرخیدم و همش سریال سفر به دور امریکا اون استیت پارکا اون همه درختای سر به فلک کشیده به یادم میومد و این قانون تمرکز به هر چیزی باعث میشه از جنس همون وارد تجربه ی زندگیت بشه تو ذهنم میچرخید

این از تاثیر سریال سفر به دور آمریکا که کلا مکان زندگی منو به یه مکان کاملا متفاوت از این جایی که الان هستم عوض کرد
من قبل از دیدن این سریال هیچ درکی از همچین مکانایی نداشتم مث استاد که میگه هیچ درکی از خارج از کشور نداشتن
ولی این سفر و توجه کردن بهش و تحسین کردنش،من تنها سریالی که تو زندگیم ۷ بار دیدم همین سریاله. و واقعا ازش لذت میبردم هنوزم ازش سیر نشدم احساس میکنم هیچوقتم ازش سیر نخواهم شد.

امسال که دوباره واسه مصاحبه رفتم تو رفتنم یه اتفاقی افتاد خوشمزه
باز من با یه سری از قسمتای سریال زندگی در بهشت خیلی ارتباط برقرار میکنم البته همه قسمتاش بینظیره ولی یه سری از قسمتا عجیبو غریب ارتباط برقرار میشه یکی از اون قسمتایی که خیلی بهم چسبید قسمت ۱۲۳ که خانم شایسته واسمون قهوه درست کردن

بچه ها باورتون نمیشه اون شبی که با اتوبوس داشتم میرفتم واسه مصاحبه ی دوباره اتوبوسا بین راه یه جایی نگه میدارن
منم پیاده شدم برم یه چایی بخورم بعد قهوه نظرمو جلب کرد گفتم بیا برو قهوه بخر رفتم چی دیدم به نظرتون؟
یه قهوه ساز شبیه قهوه سازی که خانم شایسته واسمون قهوه درست کردن

دقیقا همون دستگاه نبود ولی مکانیزمش همون بود دستگاهی که خانم شایسته دارن پیشرفته تره اون دستگاه مدلای پایین تر بود لمسی نبود ولی کل مکانیزمش همون بود دقیقا رنگش همون رنگ و در لحظه قهوه رو آسیاب میکرد اون محفظه ای که قهوه ها رو میریزی توش دقیقا همون شکلی بود فقط اونی که اونجا بود بغلش نصب بود، دستگاه خانم شایسته روش قرار داره، اون اسکوباش دقیقا همونجوری بود،من تا حالا همچین قهوه ی تازه ای رو تجربه نکرده بودم وقتی داشتم اون قهوه رو جاتون خالی نوش جان میکردم هرچی حق بود تو دنیا به مامان خانم شایسته میدادم که بابا حق داشتن برن اون پروسه رو برای تجربه کردن یه قهوه تازه طی کنن حق داشتن خدایی، اصلا بینظیر بود واقعا قهوه های قبل اون سوءتفاهم بود همشون. حالا چرا من برم سمت اون مغازه، یه همه مغازه بود اونجا همشونم قهوه داشتن، ولی خدا منو برد دقیقا سمت همون قهوه سازی که یه قهوه ی واقعی رو تجربه کنم و تمام اون صحبتای خانم شایسته که در مورد قهوه توضیح میدادنو چشیدم اصلا

خلاصه خانم شایسته اون قهوه ای که واسه بچه ها درست کردین به من که رسید خیلیم به جا بود به قول دوستم همون قهوه تو رو سرو پا نگه داشت،دستتون طلا
احساس میکنم بهترین سپاسگزاری از خدا، از دستای بینظیرش همین نتایجه که با جدی گرفتن این قوانین میگیری
خیلی عمیقتر میشه سپاسگزاری آدم وقتی نتیجه میگیره از ته قلبه انگار نه فقط گفتن اینکه ازتون سپاسگزارم