Get Mystery Box with random crypto!

اهل دقت

لوگوی کانال تلگرام ahledeghat — اهل دقت ا
لوگوی کانال تلگرام ahledeghat — اهل دقت
آدرس کانال: @ahledeghat
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 288
توضیحات از کانال

کانال اهل دقت برای اهل دقت
@ahledeghatt

Ratings & Reviews

2.00

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

1

3 stars

0

2 stars

0

1 stars

2


آخرین پیام ها

2022-07-23 01:23:05 مطالعه جدید: شنیدن ناسزا از نظر مغز معادل سیلی روی صورت است

مغز انسان به شنیدن کلام منفی و خصوصا ناسزا و توهین واکنش نشان داده و نسبت به آن حساس است. محققان با بررسی امواج مغزی گرفته شده با دستگاه الکتروانسفالوگراف (EEG) و ثبت واکنش‌های پوست می‌گویند شنیدن توهین‌های کلامی و ناسزا برای مغز حکم سیلی روی صورت را دارد.
محققان امواج مغزی شرکت کنندگان در تحقیق را در سه وضعیت مختلف شامل بیان کلام توهین آمیز، کلام مثبت و درنهایت کلامی که نه بار منفی و نه بار مثبت دارد مورد بررسی قرار دادند. درنهایت مشخص شد وقتی شرکت کنندگان ناسزا و کلام توهین آمیزی می‌شنوند، فارغ از آنکه این کلام به خود فرد نسبت داده شود یا فرد دیگری مورد هدف ناسزاگویی قرار گیرد، مغز، آن کلام منفی را معادل سیلی روی صورت تلقی می‌کند.
@ahledeghat
65 views22:23
باز کردن / نظر دهید
2022-07-16 12:07:01
ترک استودیویی «سلام‌فرمانده»
تقدیم به حضرت ابولؤلؤ رضوان‌الله‌علیه

#نسخه_تصویری جهت انتشار در اینستاگرام
یوتیوب

این اثر بدون موسیقی می‌باشد.

#کلیپ_تبری #حضرت_ابولولو
@AyamBeraat
97 views09:07
باز کردن / نظر دهید
2022-07-09 07:57:29 «از عشق بگو»

باصدای: [مرحوم] حاج حسن جمالی
تنظیم: سید شهاب الدین شوشتری
مدیرتولید: علی‌رضا پورمشیر
به اهتمام حسینیه‌‌‌ آل‌‌‌یاسین(علیهم‌السلام)

#امام_حسین
@AlbumFourteen
116 views04:57
باز کردن / نظر دهید
2022-07-06 09:13:35 #حکایت



درباره لقب «مفید»، «ابن شهر آشوب» رحمت اللّه علیه در «معالم العلماء» در ترجمه شیخ مفید گفته:
این لقب را « صاحب الامر علیه السلام » به شیخ مفید داد چنان چه «محدث قمی» در «فوائد الرضویه» فرموده: در توقیع شریف «حضرت بقیۀ اللّه علیه السلام» مرقوم است:
»للشیخ السّدید والمولی الرشید الشیخ المفید».
اما بنابرآن چه در میان مردم مشهور است و چنان چه در کتاب های
« سرائر» و «مجالس المؤ منین» ودیگران نوشته اند « قاضی عبدالجبار معتزلی» در بغداد در مجلس درس نشسته بود و ائمه فریقین شیعه و سنی همه حاضر بودند
.
شیخ مفید که مجتهد شیعه بود و قاضی نام او را شنیده بود ولی او را ندیده بود در مجلس درس حاضر شد و در محلّ کفش کن مجلس نشست و بعد از لحظه ای خطاب به قاضی کرده گفت:
اگر اجازه بدهید از علماء سؤ الی دارم.
قاضی گفت: بپرسید.
گفت: آن خبر که طایفه شیعه روایت می‌کنند که پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله در روز غدیر درباره علی علیه السلام فرموده: « من کنت مولاه فعلی مولاه » صحیح است یا شیعه آن را ساخته است؟
قاضی گفت: خبر صحیح است.
شیخ گفت: پس این خلاف‌ها وخصومت‌ها چیست؟
قاضی گفت: ای برادر این خبر روایت است ولی خلافت ابابکر درایت است.
آدم عاقل درایت را برای روایت ترک نمی کند.
شیخ دوباره پرسید: چه می‌گوئید درباره خبری که از پیغمبر است که فرمود: « یا علی حربک حربی و سلمک سلمی- یا علی جنگ با تو جنگ با من است و صلح با تو صلح با من است» آیا این خبر صحیح است؟
قاضی گفت: ای برادر آن‌ها که با علی جنگیدند بعداً توبه کردند.
شیخ فرمود: ای قاضی جنگ با علی علیه السلام درایت است ولی توبه کردن آنان روایت است. و به قول شما روایت در مقابل درایت اعتبار ندارد. قاضی نتوانست جواب بدهد مدتی سر به زیر انداخت.
بعد گفت: تو که هستی؟
شیخ گفت:
من محمد بن محمد بن نعمان حارثی هستم.
قاضی برخواست و دست شیخ را گرفت و در جای خود نشاند و گفت: انت المفید حقّاً
علماء را خوش نیامد. قاضی گفت: این مرد مرا الزام کرد، اگر شما جواب او را میدانید بگوئید. همه ساکت ماندند. [۱]
----------
[۱]: - فوائد الرضویه، ص۲.
@ahledeghat
117 viewsedited  06:13
باز کردن / نظر دهید
2022-07-01 12:51:27 اما مباهات و تفاخر تو بعلی و سوابق او بدانکه هنگام وفات پیغمبر دیگری (ابو بکر) را پیشنماز کرد. بعد از آن هم مردم یکی بعد از دیگری خلیفه برگزیدند و او (علی) را اختیار نکردند. او یکی از شش نفر هیئت شوری بود که همه او را
ترک کردند (و عثمان را برگزیدند) (هیئت شوری) او را (در خلافت) ذی حق ندانستند. عبدالرحمن (بن عوف) عثمان را بر او (علی) مقدم کرد و او را متهم کرده بود (یعنی بعلی بدبین بود) طلحه و زبیر هم با او جنگ و ستیز کردند. سعد (بن ابی وقاص) هم در خانه را بر خود بست و از بیت او خودداری کرد (آنها از هیئت شوری بودند). همان عبدالرحمن بعد از آن با معاویه بیعت کرد. او (علی بهر صورتی آن کار (خلافت) دنبال کرد و برای حصول آن نبرد کرد اتباع او هم پراکنده شدند. شیعیان او در او شک بردند. او حکم معین کرد و بحکم حکمین تن داد و سوگند یاد کرد و عهد و میثاق نمود و هر دو حکم بر عزل و خلع او متفق شدند.
بعد از او حسن آمد (جد محمد) او خلافت را بمعاویه فروخت و بهای آن چند درهم و چند پلاس گرفت و بحجاز پناه برد و شیعیان خود را بی پناه گذشت و بدست معاویه سپرد و خلافت بغیر مستحق و غیر اهل واگذار کرد. او مال را ربود بدون اینکه (در عالم اسلام) کاری یا امارتی یا ولایتی کرده باشد (که مستوجب آن مال گردد). اگر شما (اولاد حسن) چیزی در آن داشتید که آنرا فروختید و بهای آنرا دریافت کردید.
پس از آن عم تو حسین بر فرزند مرجانه (ابن زیاد) قیام (خروج کرد. مردم ابن مرجانه را یاری کردند و بر حسین شوریدند و او را کشتند و سرش را نزد او (ابن زیاد) بردند.
بعد از آن بر بنی امیه قیام کردید آنها شما را کشتند و بر نخل خرما بدار کشیدند و بعد از آن نعش شما را طرد و تبعید و نفی بلد کردند تا آنکه یحیی بن زید در خراسان کشته شد. زنان و فرزندان شما را اسیر کردند و شهر بشهر بر چهارپایان بدون پالان حمل نمودند مانند برده و بنده بشام بردند تا آنکه ما قیام و خروج کردیم و انتقام شما را کشیدیم و شما را وارث بلاد و خانه آنها نمودیم و با همین خونخواهی و قیام اجداد و اسلاف شما را گرامی داشتیم و افضل دانستیم که تو همین کار ما را برای خود حربه و حجت دانستی (که فضیلت خاندان خود را برخ ما
می کشی).
تو پنداشتی که ما پدرت (علی) را بر حمزه و عباس و جعفر مقدم داشته ایم چنین نیست. آنها (سه شخص مذکور) از دنیا با حالی رفتند که مردم بر فضیلت آنها اجماع و اتفاق داشتند ولی پدر تو (علی) بجنگ و خونریزی مبتلا شده بود که بنی امیه او را لعن می‌کردند. همان طور که کفار را نفرین می‌کردند در هر نماز که فریضه و واجب است او را لعن می‌کردند. ما هم با آنها محاجه و مجادله کردیم و فضایل او (علی) را یاد آوری می‌نمودیم و آنها را سخت ملامت کردیم بحدیکه بآنها ستم را روا داشتیم که چرا باید آنها نسبت باو (علی) بدبین و بدگو باشند.
تو این را می‌دانی که امتیاز و کرامت ما در جاهلیت سقایت حاج اعظم و تولیت چاه زمزم بود که بعباس دون برادرانش رسید. پدر تو (علی) در آن کار (سقایت و تولیت چاه زمزم) با ما نزاع و مرافعه کرد و عمر او را محکوم کرد و حق را بما داد پس ما در جاهلیت و اسلام آن تولیت را داشتیم. اهالی مدینه دچار قحط و غلا شدند و عمر بکسی جز پدر ما توسل نکرد. استسقا کرد و باران نازل شد در صورتی که پدر تو حاضر بود (خبر این نحو استسقاء در تاریخ زمان عمر گذشت).
او نزد خداوند با وجود پدر ما تقرب جست و دعا نمود. او پدر ترا وسیله این استسقا نکرد. بنابر این فضیلت ارث عم پیغمبر است (نه پسر عم).
این کار را عده بسیار از بنی هاشم طلب کردند و بآن نایل نشدند که فرزندان او (عباس) بآن رسیدند. سقایت برای او و حق اوست. و میراث پیغمبر برای او و حق اوست که خلافت بفرزندان او رسیده است. بنابر این هیچ فخر و شرف و فضیلتی در دنیا و آخرت نمانده مگر آنکه ارث عباس شده و این ارث بفرزندان او رسیده است.
اما آنچه را که در واقعه بدر یاد آوری کردی بدانکه اسلام هنگامی که ظهور کرد که عباس سرگرم نگهداری ابو طالب و فرزندان و عیال او بوده که روزی آنها را فراهم و از مال خود بر آنها انفاق می‌کرد و اگر عباس باکراه و اجبار سوی میدان
بدر روانه نمی شد طالب (فرزند ابو طالب) و عقیل (فرزند دیگرش) از گرسنگی ظروف عتبه و شیبه را می‌لیسیدند او طعام دهنده و کریم بود که ننگ را از خاندان شما زد و دو خواربار و نفقه داد و فدیه عقیل را که در جنگ بدر اسیر شده بود پرداخت.
تو چگونه بر ما فخر می‌کنی و حال اینکه مادر زمان کفر بر شما برتری داشتیم و بهای فدای شما را پرداختیم و مکارم خاندان و شرف پدران و نیاکان را ربودیم و وارث خاتم النبیین شدیم و بخونخواهی شما قیام و اقدام نمودیم در حالیکه شما نتوانستید چنین کاری را برای تشفی خود انجام دهید و السلام علیکم و رحمة اللّه.

@ahledeghat
100 views09:51
باز کردن / نظر دهید
2022-07-01 12:51:27 چون نامه محمد بن عبد الله بمنصور رسید ابو ایوب موریانی (وزیر منصور) باو گفت: بگذار من باو پاسخ بدهم.
منصور گفت: چون میان من و او موضوع حسب و نسب پیش و هر دو سر نسب بجدال پرداختیم بگذار من خود (منصور) باو جواب بدهم.
منصور باو نوشت: بسم الله الرحمن الرحیم:
اما بعد: سخنت بمن رسید و نامه ترا هم خواندم دانستم نهایت افتخار و مباهات تو خویشی زنان است که با همین عنوان و انتساب بنسوان او باش و مردم جامد بی خرد را تسخیر و گمراه کنی. خداوند هم زنان را بمرتبه مردان و پدران و اعمام نرسانیده و خداوند عم را جانشینی پدر کرده که در قرآن چنین آمده عم ولی فرزند و قیم او و بر مادر نزدیک مقدم است اگر خداوند باندازه خویش و قرابت برای زنان قائل بمرتبه و منزلت می‌بود نخستین زنی که داخل بهشت میشد آمنه بود (آمنه دختر وهب مادر پیغمبر) زیرا او نزدیکترین خویشان رسول اکرم است و بیشتر حق تقدم دارد. ولی خداوند برای خلق خود کسانی را با علم و اختیار و حسن انتخاب برگزید.
اما فاطمه مادر ابو طالب که خداوند هیچ یک از فرزندان وی را اعم از ذکور و اناث نه پسر و نه دختر مسلمان نکرد و نصیبی از اسلام بآنها نداد. (مقصود ابو طالب کافر مرده و مسلمان نشد که جد محمد بن حسن و بالعکس عباس مسلمان شده بود) اگر هم خویشی موجب توفیق بدین اسلام باشد عبد الله (پدر پیغمبر) احق و اولی بود که باید مسلمان شود (و نشد) ولی خداوند این توفیق را نصیب هر که میخواهد
می‌کند و خداوند داناتر است که چه کسانی هدایت شده اند.
خداوند پیغمبر را بعثت فرمود و او چهار عم داشت که فرمود «وَ أَنْذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ» عشیره تو و هر که نزدیکتر است بتو ارشاد و اخطار و هدایت کن.
دو مرد از آن چهار عم اجابت کردند که یکی از آن دو پدرم (و دیگری حمزه) بود دو عم دیگر که یکی پدرت (و دیگری ابو لهب) بودند دعوت پیغمبر را اجابت نکردند خداوند ولایت و خویشی آنها را برید که میان آن دو و پیغمبر قرابت و میراث و عهد و تولی نمانده است (کافر ارث از مسلمان نمی برد).
تو ادعا میکنی فرزند کسی هستی که عذاب دوزخ برای او کمتر و آسانتر و سبکتر است که بهترین اشرار باشد. کفر نسبت بخداوند بزرگ و کوچک و سبک و سنگین ندارد و شر و بدی هم یکیست بهتر ندارد. هیچ مؤمنی که بخداوند ایمان دارد حق این تفاخر را ندارد که عذاب من در آتش کمتر است. تو دچار میشوی (وارد دوزخ می‌شوی) «وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا» آنانی که ستمگر هستند خواهند دانست. تا آخر آیه.
اما حسن که می‌گوئی عبد المطلب او را دو بار بوجود آورد (او انتساب دارد) و پیغمبر هم ترا دو بار بوجود آورده (دو نسب از ابوین برسول داری). بهترین اولین و آخرین پیغمبر است و حال اینکه هاشم فقط از یک طرف یک نسب باو داده و عبد المطلب هم از یک جهت باو نسب داده است (یعنی هر دو پدر و مادرش از یک نسب نبوده که بهاشم یا بعبد المطلب برسند).
تو ادعا کردی که در میان بنی هاشم دارای نسب صریح و روشن هستی. زاده عجم نمی باشی. مادران تو هم کنیز و فرزند دار (کنیزی که مادر فرزند باشد) نبودند.
من ترا چنین می‌بینم که بر تمام بنی هاشم فخر می‌کنی وای بر تو چگونه نزد خدا خواهی رفت که تو بر کسانیکه از تو افضل و بهتر هستند فخر می‌کنی. تو از حد خود تجاوز کردی. خوب بنگر آیا تو بهتر هستی یا ابراهیم فرزند خود پیغمبر که از حیث پدر و برادر و فرزند از تو بهتر است. (که مادرش کنیز فرزند دار بوده). (از این گذشته) فرزندان پدر تو (جد اعلای تو) که زاده‌ام ولد (فرزند دار) بودند. بعد از پیغمبر در خاندان شما افضل از علی بن الحسین که مادرش فرزند دار بود بوجود نیامده. او از جد تو حسن بن حسن بهتر و افضل بوده (مقصود زین العابدین که مادرش شاهدخت و عجم بود). و نیز میان شما بعد از علی بن الحسین مانند فرزندش محمد بن علی (باقر) که جده او‌ام ولد بود بوجود نیامده و او از پدر تو افضل و بهتر است و باز مانند جعفر (صادق) فرزند او که باز جده او‌ام ولد بود پدید نیامده و او بهتر از تست. اما اینکه می‌گوئی ما اولاد رسول هستیم خداوند در کتاب خود می‌فرماید. «ما کانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِکُمْ» محمد پدر هیچ یک از مردان شما نبود. شما فرزند دختر او هستید. این خویشی نزدیک می‌باشد ولی با آن نمی توانی وارث ولایت (و امارت) باشی و او نمی تواند امام بشود.
چگونه شما (امامت و ولایت را) وارث او شده اید؟ پدر تو (علی بن ابی طالب) بهر نحوی که امکان داشت امامت (و خلافت) را مطالبه و در طلب آن اصرار کرد. بدین سبب فاطمه را در روز روشن بیرون کشید (بمسجد بر دو مطالبه ارث نمود). بیمار شد و او را پرستاری کرد و چون وفات یافت شبانه در خفا او را دفن کرد (این کارها را کرد که خلافت را بگیرد). مردم خودداری کردند و غیر از شیخین (ابو بکر و عمر) کسی را نپذیرفتند. بعد از آن سنت و شریعت مقرر کرد که جد پدر مادر و خال (دائی) و خاله ارث نمی گذارند.
63 views09:51
باز کردن / نظر دهید
2022-07-01 12:51:27 #برگی_از_تاریخ



نامه نگاری محمد بن عبدالله بن الحسن (عبدالله محض) با منصور دوانیقی ملعون
فقط ببینید منصور چه بیشرفی بوده است !!

منصور بعد از قیام محمد به او چنین نوشت:
بنام خداوند بخشنده مهربان. (آیه قرآن): کیفر کسانیکه با خداوند و
پیغمبر جنگ و ستیز کنند و روز زمین فساد و تباهی را بکار برند این است که کشته و بدار آویخته با دست و پای آنها از چپ و راست بریده شود یا از روی زمین طرد و تبعید شوند. هر دو آیه (که یکی نقل شده و ترجمه آن همین است) عهد می‌کنم عهد خدا و رسول و شرف پیغمبر که من بتو و بتمام فرزندان و برادران و افراد خاندان و پیروان و متابعیتی تو امان بدهم که خون شما از ریختن و اموال شما از ربودن مصون باشد و هر خونی را که تو ریختی هدر و روا و هر مالی را که گرفتی مباح باشد و من بتو هزار هزار درهم بدهم و هر حاجتی که داری روا بدارم و هر که با تو بیعت کرده و نزد تو برای یاری آمده در امان باشد. در هر جا و هر شهری که بخواهی زیست کنی آزاد خواهی بود. هر که در زندان من است و با تو بستگی دارد رها کنم. هیچ یک از اتباع و پیروان با افراد خاندان تو مواخذه و گرفتار نخواهند شد و تا ابد بر آنها ایراد و اغراض نخواهم کرد. اگر بخواهی مطمئن باشی و از من عهد و پیمان و سوگند بگیری کسی را که مورد اعتماد تو باشد نزد من بفرست تا پیمان عقد کند و السلام.

محمد باو چنین پاسخ داد قسم تِلْکَ آیاتُ الْکِتابِ الْمُبِینِ. نَتْلُوا عَلَیْکَ مِنْ نَبَإِ مُوسی وَ فِرْعَوْنَ بِالْحَقِّ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ- الی- یَحْذَرُونَ (تا آخر آبه). یعنی طسم (رمز) آن است آیات کتاب (قرآن) مبین- بیان کننده و روشن نموده از اخبار موسی و فرعون برای تو میخوانیم و نقل می‌کنیم که حق باشد و برای مؤمنین روایت میشود تا آخر آیه که پرهیز کنند. من (محمد بر منصور) بتو همان امان را پیشنهاد می‌کنم زیرا حق (خلافت) حق ماست و شما که این کار را ادعا کرده بخود بسته اید بواسطه ما و بعنوان و نام ما و از شیعیان ما یاری گرفتید و رستگار شدید که پدر ما علی وصی (پیغمبر) و امام بوده چگونه شما جانشین و ولایت او را ربودید و حال اینکه فرزندان او هنوز زنده هستند. تو خوب می‌دانی که این حق را کسی مانند ما باید بخواهد و بگیرد که از حیث نسبت و شرف پدران ارجمند باشد تا فرزند مردم ملعون
و مطرود و آزاد شده بعد از گرفتاری (عباسی اسیر شد و بر او منت گذاشته آزادش کردند). هیچ یک از بنی هاشم بمانند نسب (شریف) ما منتسب نمی باشد که هم خویش (پیغمبر) و هم دارای پیشینه خوب و واجد فضل هستیم ما فرزندان مادر پیغمبر فاطمه دختر عمرو در جاهلیت (جده پیغمبر) و ذریه دختر خود پیغمبر فاطمه که در عالم اسلام بوده و ما غیر از شما هستیم که خداوند ما را برگزید و برای ما هم (نیکی و پاکی را) برگزید. محمد از پیغمبران بهترین انبیاء علی از گذشتگان نخستین مسلمان (پدر و جد ما هستند) و همسر خدیجه طاهره و نخستین زنی که رو بقبله آورده و نماز خوانده بود. از دختران هم فاطمه بانوی زنان عالم و شاهزنان بهشت و از کسانیکه در عالم اسلام متولد شدند (بکفر و بت پرستی آلوده نشدند) حسن و حسین که خواجه اهل بهشت هستند (سیدا شباب اهل الجنه). هاشم هم دو بار پدر علی بوده (از طرف پدر و مادر) و عبد المطلب دو بار پدر حسن بوده و پیغمبر دو بار پدر من بوده از حسن و حسین (پدرش حسن بن حسن بن علی زاده پیغمبر و مادرش فاطمه بنت حسین باز زاده پیغمبر) من از حیث نسب وسط بنی هاشم واقع نشده‌ام و نسبت پدرم صریح و روشنترین نسب بنی هاشم است. در خون من خون بیگانه نیست و زاده کنیز نمی باشم. خداوند برای من پدران و مادران (نیک) را در جاهلیت و اسلام برگزیده.
در زمان اشرار (جاهلیت) هم برای من پاکان را اختیار کرد. من زاده کسی هستم که در بهشت بلندترین درجه و مقام را دارد. و از رنج دوزخ هم آسوده خواهد بود.
خدا وکیل و گواه خواهد بود که اگر تو اطاعت کنی دعوت مرا لبیک گوئی من بتو نسبت بجان و مال تو و هر کاری که مرتکب شدی امان خواهم داد مگر اجراء حد خداوند (که اگر کاری مرتکب شده باشی که اجراء حد لازم باشد ترا حد خواهم زد) اگر معاهده با مسلمان یا کافر کرده باشی بمن واگذار خواهد شد
که تو خود می‌دانی که این کار بمن ارتباط دارد و من از تو احق و اولی هستم و من کسی هستم که وفا بعهد خود خواهم کرد. این امان و پیمانی که میخواهی بمن بدهی از قبیل پیمانهای تو خواهد بود؟ آیا امان و پیمان ابن هبیره است (که او را با خیانت و عهد شکنی کشت) یا امان عم خود عبد الله بن علی یا امان ابی مسلم است؟
57 views09:51
باز کردن / نظر دهید
2022-06-28 00:17:23 #برگی_از_تاریخ



علی بن حسن بن حسن بن حسن بن علی بن ابی طالب علیهم السلام، وی برادرزاده عبدالله بن حسن بن حسن و کنیه اش ابوالحسن بود. مردم به او «علی الخیر» و «علی الاغر» و «علی العابد» می‌گفتند. همسرش زینب، دختر عبدالله بن حسن، یعنی دخترعمویش بود که بانویی عابد و پارسا همانند شوهرش به شمار می‌رفت. مردم به این زن و شوهر «زوج صالح» لقب داده بودند.
هنگامی که عبدالله بن حسن و سادات این خاندان را به فرمان ابوجعفر منصور از مدینه به کوفه می‌بردند، زینب دختر عبدالله که همسر علی بن حسن بود، گریه می‌کرد و می‌گفت: «وا عبرتا من الحدید و العباد و المحامل المعراه»؛ چراکه خاندان بنی حسن علیه السلام را در محمل‌های بی روپوش به اسارت می‌بردند و همه را با زنجیر می‌بستند. آل حسن بن علی علیه السلام اوقات نماز را با تسبیح علی بن حسن تشخیص می‌دادند.
عبدالله بن حسن که از رنج زندان به جان آمده بود، روی به برادرزاده اش علی گفت: «می بینی که چه می‌کشیم. آیا از خدا نمی خواهی که ما را از این بلا برهاند؟! » علی بن حسن مدتی خاموش ماند و سپس گفت: «ما را در بهشت مقامی است که جز با تحمل این مشقت‌ها نمی توانیم آن مقام را دریابیم و ابوجعفر (منصور) هم در جهنم عذابی در
پیش دارد که فقط کیفر این مظالم است. او باید ما را شکنجه دهد تا آن را دریابد. اگر بر این آزارها بردبار بمانیم، هر چه زودتر جان می‌سپاریم و از این اندوه و محنت رها می‌شویم. انگار که رنجی نبرده ایم. اکنون اگر می‌خواهید، دعا کنید تا از محنت شما کاسته شود و عذاب ابوجعفر نیز تخفیف یابد». عبدالله بن حسن گفت: «نه! بلکه صبر می‌کنیم تا ما و ابوجعفر هر دو به آنچه در پیش داریم، برسیم». ابوالفرج می‌نویسد: «زندانیان هاشمیه بیش از سه روز دیگر در آن زندان زنده نماندند. علی بن حسن در روز بیست و سوم محرم سال ۱۴۶ ه. ق، در سن ۴۵ سالگی در زندان منصور جان سپرد». [۱]
----------
[۱]: (۱) مقاتل الطالبیین، ص ۱۲۹؛ المجدی، ص ۶۶؛ الشجرة المبار. که، ص ۲۱.
@ahledeghat
78 views21:17
باز کردن / نظر دهید
2022-06-27 23:49:04 #برگی_از_تاریخ



منصور محمد بن ابراهیم بن حسن (بن حسن بن علی بن ابی طالب- جد خاندان دیبا که علیا حضرت ملکه فرح دیبا این نسبت مقدس را دارد) احضار کرد. او از حیث صورت و جمال زیباترین خلق خدا بود (و بدین سبب او را دیباج معرب دیبا می‌گفتند) باو گفت: تو دیباج اصغر هستی (دیباج اکبر محمد بن عبد اللّه عثمانی که از طرف مادر زاده حسین بن علی و فاطمه دختر پیغمبر بود که اشاره شد) گفت:
آری. منصور گفت: من ترا خواهم کشت کشتنی که نسبت بکسی مرتکب نشده و مانندی ندارد. دستور داد او را در یک ستون بگذارند و زنده زنده ستون را بر او بالا ببرند که او در همان ستون جان سپرد.
ترجمه تاریخ ابن اثیر وقایع سال ۱۴۴ ه .ق
@ahledeghat
71 views20:49
باز کردن / نظر دهید
2022-06-25 10:06:35 #برگی_از_تاریخ




پیشوایی از پیشوایان هدایت و سیدی از سادات خاندان نبوت از دنیا می‌رود، کسی جنازه
او را تشییع نمی کند. اما چون دلقک و مسخره ای و بازیگری از آل عباس بمیرد، تمام عدول (عدول دارالقضاء) و قاضیان، دهریان و سوفسطائیان، در تشییع جنازه او شرکت می‌کنند و از شر ایشان (آل عباس) در امان اند. لیکن آنها هر که را شیعه بدانند، به قتل می‌رسانند. هرکس نام پسرش را علی بگذارد، خونش را می‌ریزند. شاعر شیعه، چون در مناقب وصی و معجزات نبی، شعر بگوید، زبانش را می‌برند و دیوانش را پاره می‌کنند. هارون پسر خیزران (واثق) و جعفر متوکل، در صورتی به کسی عطا و بخشش می‌نمودند که به آل ابی طالب، دشنام گوید. مذهب نصب کسانی چونان عبدالله بن مصعب زبیری و وهب بن وهب بختری مورد حمایت قرار گرفت. علویان از میراث مادر و فیء جدشان منع شدند. ایشان را از یک وعده خوراک منع می‌کنند، درحالی که خراج مصر و اهواز و صدقات حرمین شریفین و حجاز به مصرف خنیاگرانی از قبیل ابن ابی مریم مدنی و ابراهیم موصلی و ابن جامع سهمی و زلزل ضارب و برموصا زامر (سُرنازن، نی زن) می‌رسد. [۱]
----------
[۱]: (۱) رسائل أبی بکر خوارزمی، صص ۱۶۰-۱۷۲. وی در بخش دیگری می‌نویسد: «اموال خالص و پاکیزه خراج به دلقک‌ها و مهمانی‌های مربوط به ختنه اطفال، سگ بازان، بوزینه داران، مخارق و... منحصر شده است. در حالی که یک وعده خوراک و یک جرعه آب را از اولاد فاطمه علیها السلام دریغ می‌دارند؛ قومی که خمس بر آنان حلال و صدقه حرام است و گواهی دادن به دوستی نسبت به ایشان فریضه است، از فقر، مشرف به هلاک هستند: یکی شمشیر خود را گرو می‌گذارد و دیگری جامه اش را می‌فروشد. گناهی ندارند، جز اینکه جدشان نبی و پدرشان وصی و مادرشان فاطمه علیها السلام و مادر مادرشان خدیجه و مذهبشان ایمان به خدا و راهنمایشان قرآن است»: ترجمه با برخی اضافات از کتاب آل بویه، علی اصغر فقیهی، ص ۴۵۳.
@ahledeghat
87 viewsedited  07:06
باز کردن / نظر دهید