2020-01-24 11:49:00
مرگِ « نازلی »
■
.
.
.
« ـــ نازلی! بهار خنده زد و ارغوان شکفت.
در خانه، زیرِ پنجره گُل داد یاسِ پیر.
دست از گمان بدار!
با مرگِ نحس پنجه میفکن!
بودن به از نبود شدن، خاصه در بهار... »
نازلی سخن نگفت؛
سر افراز
دندانِ خشم بر جگرِ خسته بست و رفت...
◘
« ـــ نازلی! سخن بگو!
مرغِ سکوت، جوجه یِ مرگی فجیع را
در آشیان به بیضه نشسته است! »
نازلی سخن نگفت؛
چو خورشید
از تیره گی برآمد و در خون نشست و رفت...
◘
نازلی سخن نگفت
نازلی ستاره بود
یک دَم درین ظلام درخشید و جَست و رفت...
نازلی بنفشه بود
گُل داد و
مژده داد: « زمستان شکست! »
و
رفت...
@Ahmad_Shamloo
▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬
نامِ شعر:【مرگِ نازلی】•ازدفتر:هوای تازه • 1333
مجموعه آثارِاحمد شاملو• دفتر یکم • شعرها• صفحۀ 133
■ توضیحِ احمدشاملو در بارهیِ مرگِ «نازلی»:
□ وارطان سالاخانیان پس از کودتایِ 28 مردادِ 1332 گرفتار شد،
وارطان یک بار شکنجهای جهنمی را تحمل کرد و به چند سال زندان محکوم شد منتها بارِ دیگر یکی از افراد حزبِ توده در پرونده یِ خود او را شریکِ جرمِ خود قلم داد کرد و دوباره برایِ بازجوئی از زندانِ قصر احضارش کردند.
من او را پیش از بازجوئی دوم در زندان موقت دیدم که در صورت اش داغ های شیاروارِ پوست کنده شده به وضوح نمایان بود.
در شکنجه های طولانیِ بازجوئیِ
مجدد بود که وارطان در پاسخ سؤال های بازجو لجوجانه لب از لب وا نکرد و
حتا زیر شکنجه هائی چون کشیدن ناخن انگشت ها و ساعات متمادی تحمل دست بند قپانی و شکستن استخوان های دست و پای خویش حتی ناله ای نکرد.
شعر، نخست « مرگِ نازلی » نام گرفت تا از سدِ سانسور بگذرد، اما این عنوان شعر را به تمامیِ وارطان ها تعمیم داد و از صورتِ حماسهی یک مبارز به خصوص در آورد.
@Ahmad_Shamloo
4.7K views08:49