Get Mystery Box with random crypto!

روزی کاروانی از تهران به فتح المبین آمد. خانمی بی‌تاب، در شیار | |°•شهیداحمدمحمدمشلب•°|

روزی کاروانی از تهران به فتح المبین آمد. خانمی بی‌تاب، در شیارهای این منطقه سوزناک زیر لب زمزمه می کرد و آه ناله اش بلند بود. دخترهایی که آن جا بودند، کمکش کردند تا آمد و بالای تپه فتح‌ المبین نشست. رو به دخترها گفت: پسرم در این منطقه شهید شده و نه پیکر و نه پلاکی از او برایم نیامده است. 

در این شیارها که می خواستم راه بروم؛ ترسیدم بر روی استخوان های پسرم راه بروم.  اینجا ذره ای از حال حضرت زینب(س) را درک کردم. این مادر شهید به دخترها توصیه کرد تا پیرو ولایت فقیه، نظام و انقلاب باشند.