Get Mystery Box with random crypto!

بعضی اتفاقات را که میشنوی احساس کوچکی میکنی، احساس ضعف و ذلت و | بر پا

بعضی اتفاقات را که میشنوی احساس کوچکی میکنی، احساس ضعف و ذلت و خاکساری. رفیقم میگفت:

پسر عمه ای داشتم که اهل هر جور خلافی که بگید، بود. هر غلطی میکرد. علنی هم انجام میداد. معتاد هم بود. بدجور هم معتاد بود.
این پسر عمه ما خودش فرزندی نوجوان داشت که خیلی دل بسته او بود. پسرک در کنار دریا شنا میکرد، که موج آب او را برد.

پدر معتاد و خلافکار داغون شده بود، دستش به هیچ جا بند نبود. جسد پسر را که از دریا تحویل گرفتند، مثل دیوانه ها شده بود. شب اول که پسرش را دفن کرده بودند همه در خانه شان جمع بودند، بلند شد و فریاد میزد که پسرم از تنهایی و تاریکی میترسد، بیایید بریم قبرستان. همه جمع شدند به سمت قبرستان حرکت کردند. سرش را از پنجره ماشین بیرون میبرد و فقط فریاد میزد. جگرش سوخته بود.

شب رسیدند کنار قبر پسرش. قبری کنار قبر پسرش بود که خالی بود. پدر وارد آن قبر شد با همه وجود گریه میکرد، گریه ای که بعید است دیده باشید. فریاد میزد خدایا اگر پسرم الان آرام است و نمیترسد به دلم بینداز، قول میدهم خوب شوم عوض شوم.گریه مبکرد و‌ اشک میریخت. بعد از مدتی ناگهان بلند شد از قبر بیرون آمد، گفت برویم، پسرم آرام است آرام.

بعد از آن عوض شد. مرد دیگری شد. ترک کرد اعتیادش را. توبه کرد، توبه حسابی توبه نصوح. به خاطر توبه اش گاهی ماهها به فلاکت میافتاد. مثلا شریکی داشت که نااهل بود، شراکتش را به خاطر حرام خواری او به هم زد ماهها بیچاره شد، اما پای قولش ماند. حالا شده بود یک آدم معنوی و مراقب. خیلی عجیب بود.

نمیدانم آنشب در آن قبر خالی برای آن قلب شکسته و خرد شده چه منکشف شد، چه چیزی را احساس کرد، چطور مناجات کرد، چطور بازگشت، نمیدانم نمیدانم. فقط چنان بازگشتی را عشق است.

یا من فی الممات قدرته.
گاهی خدا با قدرت نمایی اش آدمها را ادب میکند. بلا که میآید، قطعا میآید. درد که میآید، قطعا میآید. چون و لنبولنکم بشی من الخوف و الجوع و نقص من الاموال و الانفس و الثمرات... اما کاش این بلاها و دردها ما را متوجه راهمان کند و حقیقتمان که همان انا لله و انا الیه راجعون است.
هیچی همین.

@ali_mahdiyan