Get Mystery Box with random crypto!

Amir Pouria

لوگوی کانال تلگرام amiropouria — Amir Pouria A
لوگوی کانال تلگرام amiropouria — Amir Pouria
آدرس کانال: @amiropouria
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 1.96K
توضیحات از کانال

این کانال اخبار مربوط به فعالیت های امیر پوریا مدرس و منتقد سینما را بازتاب می دهد.

Ratings & Reviews

1.67

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

0

3 stars

0

2 stars

2

1 stars

1


آخرین پیام ها

2022-08-23 09:22:53 ۱. روزی رسید که سال‌ها از آمدنش وحشت داشتم. کسی رفت که زمانی (نیمه‌ی دی ۱۳۹۳ در شماره‌ی ۴۸۵ ماهنامه‌ی فیلم سابق، ویژه‌ی "نام‌های ماندگار") در مقدمه‌ی مقاله‌ای درباره‌‌ی او نوشته بودم: "از باب ستایش صرف نمی‌گویم. این یک واقعیت زندگینامه‌ای‌ست: صدای منوچهر اسماعیلی یکی از دلایل خیلی قدیمی و آغازگر علاقه‌ام به سینما بود؛ طبعاً بی آن که نامش را در سال‌های پیش از دبستان، بدانم".
۲. صدایی خاموش شد که در کارش، خطا و خدشه‌ای نداشت. نه در حرفه‌ و هنر او و نه در ده‌ها شاخه‌ی دیگر هنر، فرهنگ و سینما، نمی‌توان کارنامه‌ای چنین پاکیزه و متعالی یافت. نمی‌توان کار کردن و کار نکردن، حاضر شدن و حاضر نشدن‌های کسی را در امتدادی چنین بلند، در طول ۶۶ سال فعالیت هنری، این همه سنجیده یافت.
۳. طرحی داشتم برای یادآوری و بررسی کار خنده‌سازان تاریخ هنرهای نمایشی ایران. با مکث جداگانه بر کار هر کسی که در خلق کمدی و طنز، مداومت و خلاقیت داشته. خیلی از بازیگران و نمایشنامه‌نویسان و فیلمسازانی که می‌دانید و می‌شناسید، در فهرست بودند. اما یکی از آنهایی که حضورش در نگاه اول عجیب به چشم می‌آمد، منوچهر اسماعیلی بود.
۴. معلوم است که وقتی یک بار در بهمن ۹۶ فرصت گفت‌وگو با ایشان را یافتم، از این موضوع بس محبوبم پرسیدم و به این رسیدم که این مرد به شکلی ورای تصور، وقف کارش بود. این همان تکه‌ی آن گفت‌وگوست:

《پوریا: حتی آن گروچو مارکسی که شما می‌گفتید و در دهۀ هشتاد ضبط و پخش شد، وقتی به جای گروچو فریاد می‌زدید و شعرهای
کوچه‌بازاری می‌خواندید، به شوخی می‌گفتم نمی‌توانم تصور کنم حتی فرزند آقای اسماعیلی هم بتواند او را در لحظۀ گفتن این دیالوگ‌ها تجسم کند...
- آقای اسماعیلی: (می‌خندد) حتماً نمی تواند...
- و هیچ وقت هم در زندگی، شبیه آن را از شما ندیده؟
- به هیچ وجه. اینها مال کار ماست. محدود به همان اتاق تاریک است. آن جاست که راه پیش روی ما باز است تا برود و به هدف که خود کاراکتر فیلم باشد، برسد.
- از یک وجه دیگر این سؤال را می‌پرسم: کسی که این شوخ‌طبعی در
وجودش هست اگر دوبلور نمی‌شد آن را کجا ممکن بود بروز بدهد؟
- اسماعیلی: اگر دوبلور نمی‌شدم معلوم نبود این شوخ‌طبعی در من ایجاد می‌شد.》
۵. عکس آقای اسماعیلی و دخترش متانت را شهراد بانکی برداشته. یکی از جلوه‌های خفیف و کمیاب بروز همان شیطنت‌هاست که هیچ گاه بیش از این نمی‌شد.

از او نوشتن، هرگز نمی‌تواند کامل و کافی باشد؛ نه در به جا آوردن قدر کیفیت کارش و نه حتی از نظر حجم و تعدد.
@amiropouria
#منوچهر_اسماعیلی
#دوبله
#دوبلاژ
#هنر_دوبله
#تسلیت
2.8K views06:22
باز کردن / نظر دهید
2022-08-23 09:22:19
نوشته‌ای شتابان و اولیه پس از درگذشت آقای منوچهر اسماعیلی (۸ فروردین ۱۳۱۸- ۳۱ مرداد ۱۴۰۱)
@amiropouria
یادداشت امیر پوریا در ادامه می‌آید
2.2K views06:22
باز کردن / نظر دهید
2022-08-21 23:12:30
ساده و کوتاه- دلایل علاقه‌ام به کاراکتر‌ روحی در برنامه‌ی"مهمونی":

- پیچیدگی ِ خیلی ساده و مفرحی دارد. برای فهمیدن این که چه طور کسی قادر به دیدن او می‌شود و خودش چه طور آدم‌ها و روحشان را با اسم و فامیلی، تفکیک می‌کند، کمی مکث لازم است. این مکث، راز و رمز قشنگی به شخصیت او می‌بخشد. راز و رمزی کارآمد برای کسی که همتایانش از دل ادبیات و سینمای وحشت،‌ آمده‌اند.

- با مفهوم "روح" داشتن، خیلی زیبا کار می‌کند. جسمش را به این دلیل رها کرده که "بی‌خاصیت" بوده و انگار روح زندگی را از دست داده. در همین امتداد، خودش هم درست همان چیزی‌ست که مردم ما نمی‌توانند باشند و سیستم حاکم هم نمی‌خواهد که باشند: اهل هیجان، شوق، به وجد آمدن، ذوق‌زده شدن، از هر ضرب و ریتم خوش‌آهنگی استقبال کردن و در نهایت، همان روح داشتن.

- در اتاقی که برای دیدار روح طراحی شده، از ادوات روح سینمای وحشت به علایق روح مهربان که منتظر خواب آدم‌هاست تا روحشان را ببیند، تغییر و تبدیل درخشانی انجام شده. بالش و پرها و پنبه‌ها و آویزان بودنشان، خیال‌انگیزند.

- از این که ریتم اتفاقات و مکالمات با آمدن روحی، کند می‌شود و مثل زمانی که در "کلاه‌قرمزی"، کاراکتر دیبی می‌آمد، همه چیز احتیاج به رمزگشایی خفیفی دارد، به شدت عیش می‌کنم. از کسانی که توقع دارند روحی، ریتم تندی با خودش بیاورد هم تعجب می‌کنم. بابا! طرف، روح است! چه توقعی دارید؟ همین که موقع هیجان می‌رود بالا و سر به سقف می‌ساید و دو عروسک‌گردان دقیق و خوش‌دستش احتمالاً در هم پیچ می‌خورند، نشان می‌دهد که ریتم درونی‌اش تند است.

- از این به بعد که او را دیدید، یاد حرف‌هایم بیفتید و این جزییات را رصد کنید تا فقط به شوخی‌های کلامی "روحی" مثل "ارواح عمه" و غیره که البته عالی‌اند، محدودش نکنيد.

- بدیهی‌ست که این آقای روح عزیز را از سال‌ها قبل از آمدن روحی و این مجموعه برنامه‌ی ایرج طهماسب، در خانه داشتم.

@amiropouria

#مهمونی #روحی #ایرج_طهماسب #تو_روحت #نقد_فیلم #تحلیل_فیلم #امیر_پوریا
544 views20:12
باز کردن / نظر دهید
2022-08-21 23:12:17
چرا شخصیت "روحی" در مجموعه برنامه‌ی "مهمونی" را دوست دارم؟/ یادداشت امیر پوریا در ادامه می‌آید
@amiropouria
484 views20:12
باز کردن / نظر دهید
2022-08-21 15:24:40 اول شرح عکس‌ها را بنویسم و بعد به حرف اصلی برسم:
عکس ۱: سمت راست- جینا دِیویس در نقش دوروتی/داتی در فیلم بِیسبالی معروف "لیگی از آن ِ خودشان" (پنی مارشال، ۱۹۹۲)
عکس وسط: لین کارت‌رایت در نقش سالخوردگی ِ همان کاراکتر در همان فیلم
سمت چپ- خود ِ جینا دیویس در مقطع پا به سن گذاشتن.
عکس ۲: سمت راست- لوری پِتی در نقش کیت در همان فیلم (که ترجمه‌ی درست اسمش "تیمی از آن ِ خودشان" است)
عکس وسط: کَتلین باتلر در نقش ِ سالخوردگی ِ همان کاراکتر در همان فیلم
سمت چپ: خود ِ لوری پِتی در مقطع پا به سن گذاشتن.

گاهی فیلمی بدون آن که بلای عجیبی سر آدم‌های داستان بیاورد، بی‌رحم می‌شود. در ذهن و حس تماشاگر، ردی به جا می‌گذارد که همزمان با احوال خوش شخصیت‌ها، تأثیری بی‌رحمانه به دنبال دارد. وقتی تَه ِ فیلم "تیمی از آن ِ خودشان" همان دختران جوان تیم بِیس‌بال که حالا مربی‌شان (با بازی تام هنکس) از دنیا رفته، دور هم در تالار افتخارات و عکس‌های آن زمان جمع می‌شوند، فیلم به کاری استثنایی دست می‌زند: به جای گریم همان بازیگران جوان، برای تک تک آنها معادل‌هایی از بین بازیگران پا به سن گذاشته و گاه هم افرادی بدون سابقه‌ی بازیگری پیدا می‌کند که بدون گریم عجیب و غریب هم شبیه بازیگران اصلی فیلم‌اند. تأثیرش برای من، تماشای سالخوردگی‌ آنهاست که درست بعد از سال‌های شور و موفقیت‌شان می‌آید‌. سالخوردگی طبیعی و بدون گریم که درست مثل گذر دهه‌ها و رد زمان بر چهره‌هاست.

حالا ۳۰ سال از فیلم گذشته و همان بازیگران، به سن و سال سکانس پایانی فیلم‌ نزدیک شده‌اند. [عکس مدونا در نقش مِی و ایونیس اندرسون در نقش سالخوردگی او را نیاوردم تا درگیر بحث‌های زرد نشویم و موضوع به سمت مقایسه‌ی طبیعت با جراحی و تزریق و غیره نرود و اصل قضیه، لوث و محدود به حرف‌های لوس نشود]. اما در مورد همین دو نقش، به طرزی باورنکردنی به نظر می‌رسد سن بالای آنها در فیلم به جوانی خودشان شبیه‌تر است! انگار در واقعیت، چیزهای بیشتری از اصل جوانی‌شان از دست رفته. انگار گذر عمر بر صورت خودشان ردی گذاشته که حتی شباهت به جوانی را از بازیگر نقش کهنسالی‌ در فیلم، کمتر کرده!
همین را می‌گویم بی‌رحمی. تأثیری که با وجود پایان خوش و نوستالژیک فیلم، برای برخی از تماشاگران آن از هر جزء دیگر داستان و ماجراهای فیلم ماندگارتر است و یادمان می‌اندازد که غیرقابل‌کنترل‌ترین پدیده‌ی زندگی همه‌ی ما، نوع تأثیر زمان بر جسم و البته روح و روان ماست.

@amiropouria
479 views12:24
باز کردن / نظر دهید
2022-08-21 15:24:27
بازیگران نقش‌های جوانی و کهنسالی در فیلم "تیمی از آن ِ خودشان"
(A League of Their Own)
و بحث بی‌رحمی فیلم با وجود پایان خوش

@amiropouria

یادداشت امیر پوریا در ادامه می‌آید
439 views12:24
باز کردن / نظر دهید
2022-08-20 20:28:10
چه خبر است؟ این افسارگسیختگی در رفتار با مردم یا بهتر است بگوییم برخورد وحشیانه به قصد ایجاد وحشت در آنها، از کجا وارد زندگی هر ایرانی شد؟ آن هم در گرم‌ترین ماه‌های سالی که فشار اقتصادی، جان و رمقی برای شهروندان باقی نگذاشته. از زمان شکل‌گیری گشت‌های موسوم به ارشاد، همیشه همین ماه‌ها اوج برخوردهایشان را به همراه داشت. اما این که فرمانده‌ی انتظامی به صراحت می‌گوید "آن مادر حق نداشته به خودروی پلیس نزدیک شود" ، یعنی تصور می‌کند طرح چنین باید و نبایدی می‌تواند با تهی شدن محض از شفقت انسانی و بی‌اعتنایی مطلق به احساس چند ده میلیون ایرانی همراه باشد. مادری که آن گونه خود را جلوی وَن ِ گشت ارشاد افکنده بود تا دخترش را نبرند. این که تصویری از بیرون انداخته شدن یک زن از خودروی نیروی انتظامی در رشت منتشر می‌شود، این که در مشهد چندین مأمور زن و مرد با سرعتی همپای خفت‌گیری و تهاجم دسته‌جمعی از ون پیاده می‌شوند تا دختری را که از دور نشان کرده‌اند، بگیرند، نشان از وضعیتی وخیم‌تر از دهه‌ی شصتی دارد که گویا احضار ارواح مخوفش به این بند پاره کردن‌ها انجامیده.
تلخ این است که ما همچنان ساده‌دل‌تر یا - خودم را می‌گویم- ساده‌لوح‌تر از آنیم که باور کنیم یک سیستم ِ هر چه هم مدعی ایدئولوژی باشد، حاضر می‌شود شال ِ بر شانه افتاده، روسری ِ کنار رفته، مانتوی کوتاه و دکمه‌های شاید بازش را به پرونده‌ی امنیتی بدل کند.
وقتی تصویر آن جدل لفظی بر سر تذکر حجاب به سپیده رشنو توسط رایحه ربیعی منتشر شد، خود من حتی تصورش را هم نمی‌کردم که حرف آن دختر محجبه، چیزی فراتر از ادعاهای رایج هر ایرانی در هر دعوای خیابانی باشد که به عادت می‌گوید "با بد کسی در افتادی" و "می‌دهم چنین و چنانت کنند". یا دقیق‌تر بگویم، هیچ گمان نمی‌کردم به تماسی مربوط به یک دخالت لجبازانه، از طرف نهادهای سلاح به کمر چنین ترتیب‌ اثری داده شود.
اما وقتی به خبر امروز روابط عمومی قوه قضاییه نگاه می‌کنیم، با وجود تمام آن مرارت‌های منجر به اعترافات اجباری، عبارات مهیبش باورمان نمی‌شود: "سپیده رشنو در یکی از شعب «دادگاه انقلاب» با سه اتهام، تفهیم اتهام شده:

-اجتماع و تبانی به قصد ارتکاب جرم علیه امنیت کشور ازطریق ارتباط با افراد خارج‌نشین
-فعالیت تبلیغی علیه جمهوری اسلامی
-تشویق مردم به فساد و فحشاء" !!

اینها به قصد ارعاب است؟ یا به نیت اثبات خروج از دامنه‌ی رعایت انسان و انسانیت؟ راستی چه خبر شده و قرار است چه شود؟

@amiropouria

#سپیده_رشنو #حجاب_اجباری #اعتراضات_مردمی #گشت_ارشاد
534 views17:28
باز کردن / نظر دهید
2022-08-20 20:27:53
درباره‌ی اتهامات مهیب و غریبی که تفهیمش به سپیده رشنو امروز اعلام شده؛ و عملکرد این روزهای نیروهای انتظامی با زنان و مردم
@amiropuria

یادداشتی از امیر پوریا
482 views17:27
باز کردن / نظر دهید
2022-08-19 18:23:55
فیلم "شادروان" که در جشنواره فجر، دوقطبی ِ شدیدی بر سر آن شکل گرفته بود، بیش از آن که  فیلم بدی‌ باشد، فیلم ضعیفی‌ست. گروهی از منتقدان و تماشاگران جشنواره‌ای به شکلی افراطی معتقد بودند که فیلم، فقر را مَضحکه می‌کند و برخی هم آن را کمدی قابل قبولی از یک موقعیت ناگزیر و به هم ریخته‌ی حاصل از فقر می‌دانستند. البته وقتی سازنده‌اش حسین نمازی در جلسه‌ی پرسش و پاسخ جشنواره گفت که فیلمش کمدی نیست و نهایتاً "یک ملودرام شیرین" است، دردسر بیشتر شد؛ چون در این صورت، بسیاری از اتفاقات فیلمنامه یا نوع پرداخت‌شان در فیلم، غیرمنطقی جلوه می‌کرد. مثل پذیرش تدریجی دختری که در باجه‌ی صدور شناسنامه، کار نادر (سینا مهراد) را راه می‌اندازد. یا اصلاً خود اتفاق اصلی و شکل‌دهنده‌ی کل ماجرای فیلم که لو نمی‌دهیم اما دیرتر به آن می‌پردازیم، در یک ملودرام به شوخی نابه‌جایی می‌ماند.
اما بیایید فرض کنیم کارگردان یک چیزی گفته و برای نجات از اتهام ِ مُضحک‌سازی ِ فقر، ادعا کرده فیلمش کمدی نیست.‌ هر مخاطبی حق دارد طبق شناخت و تشخیص خودش، همچنان آن را کمدی بداند. در این صورت هم بسیاری از خطوط مهم داستانی که کلی وقت صرف آنها می‌شود، زیادی یا حتی غیرقابل‌پذیرش‌اند. نقش آهو (گلاره عباسی) و شیوه‌ی بیرون رفتن او از دایره‌ی درام، از این جمله‌ است. با تمام بهانه‌های موجود درباره‌ی شوهرش، نمی‌شود فهمید نادر به چه حقی او را در خانه‌ی شلوغ خود و خانواده‌اش نگه داشته و با او نرد عشق باخته! عجیب‌تر آن که این خانواده با باورهایشان، چه طور گذاشته‌اند او در این کار پیش برود و تا این حد به آهو نزدیک‌تر شود. جز این است که کل این معادلات، فقط به درد آن سکانس دعوا در محله می‌خورد؟ و جز این است که اتفاقاَ همان سکانس، از بی‌نمک‌ترین شلوغ‌بازی‌های فیلم حساب می‌شود؟
همچنین مقاطعی که هر یک از اعضای فامیل به کمک خانواده‌ی سوگوار شادروان می‌آیند، می‌توانست به هر زمان دیگری تغییر پیدا کند! در حالی که باید هر کدام زمان مشخصی به لحاظ منحنی درام می‌داشت. حتی در مورد کاراکتر دایی (بهرنگ علوی) که می‌تواند شخصیت مورد علاقه‌ی همه‌ی ماهایی باشد که فیلم را کمدی می‌دانیم،‌ زمان کمک مالی او فقط با این تعبیر که دیگر طاقتش سرآمده، قابل توجیه است. بنابراین، انگار هر کسی فقط برای این که فیلم باید به زمان استاندارد یک فیلم بلند برسد، جایی از نیمه‌ی دوم فیلم به اتمام انتظار دسته‌جمعی، کمک می‌رساند. اما در اصل با دیدن اوضاع می‌شد زودتر به این فکر بیفتد.
تصمیم قدیمی والدین برای باطل نکردن شناسنامه‌ی آذر و جا و شیوه‌ی گره‌گشایی از این موضوع هم باز از همان سردرگمی بین لحن کمیک و ملودرام لطمه می‌خورد و مثلاً اشاره به شدت فقر به عنوان دلیل نگه داشتن شناسنامه، نه در تقویت کمدی فیلم است و نه کارکرد اجتماعی قابل تأملی به خود می‌گیرد.
اما درباره‌ی اتفاق نان خامه‌ای خوردن حسن (رضا رویگری)، معتقدم اگر لحن و حس کمدی در فیلم، یک‌دست از کار در می‌آمد، می‌توانست ایده‌ی درخشانی تلقی شود. در مقایسه‌ای شخصی که البته می‌دانم مدعیان فراوانی خواهد داشت، آن را به "نوچوفسکو"ی مرگ‌آسای قند در فیلم "یه حبه قند"، به طور محض ترجیح می‌دهم. چون قصد ندارد از دل آن فلسفه‌ی الکی امیدوارانه‌ بیرون بکشد و مانند آن فیلم به این برسد که  آخوند و زندانی سابقه‌دار و تمام طیف‌های مردم، خوش و خرم سر یک سفره می‌نشینند.
به غیر از فکرهایی مثل ربط نادر و مارادونا که در معادلات جدی و مثلاً اجتماعی فیلم خوب از آب درنمی‌آید، "شادروان" پر از شوخی‌های دم‌دستی هم هست. مثل تأکید بر بوی عرق نادر یا جابه‌جا گفتن خاک و عمر توسط مادر (رویا تيموريان) [همان که به عکس بالا منجر می‌شود]. اما همچنان دو سه دیالوگ دارد که نشان می‌دهد فیلم خوب با آدم‌های این طبقه‌، هم‌سفره شده: یکی برداشت نادر از "پس‌انداز" به عنوان صفت حسن و بهتر از آن، دیالوگ "چارگیرش می‌کنم" دایی اسد که در تخته‌نرد چهار-هیچ عقب است.

از شناخت این طبقه و آداب زندگی‌اش حرف زدیم؛ تکه‌ی کوتاهی از نقد برنامه‌ی تلویزیونی"هفت" ویژه‌ی جشنواره را هم ببينيم که به همین موضوع می‌پردازد اما ادبیات بس  مفرحی دارد. از دستش ندهید که از خود فیلم، بامزه‌تر است.
@amiropouria
495 views15:23
باز کردن / نظر دهید
2022-08-19 18:23:42
یادداشت امیر پوریا درباره‌ی فیلم "شادوران" (حسین نمازی، ۱۴۰۰)

همراه با بخش مفرحی از نقد آن در برنامه‌ی تلویزیونی"هفت" ویژه‌ی جشنواره‌ی سال گذشته


@amiropouria

متن در ادامه می‌آید
496 views15:23
باز کردن / نظر دهید