Get Mystery Box with random crypto!

امیررضا لطفی‌پناه

لوگوی کانال تلگرام amirreza_lotfipanah — امیررضا لطفی‌پناه ا
لوگوی کانال تلگرام amirreza_lotfipanah — امیررضا لطفی‌پناه
آدرس کانال: @amirreza_lotfipanah
دسته بندی ها: ادبیات
زبان: فارسی
مشترکین: 805
توضیحات از کانال

روزمرگی‌های پیرمردی بیست و چند ساله
.
بات کانال برای ارتباط:
@AmirrezaLotfipanahChannelBot

Ratings & Reviews

2.50

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

1

3 stars

0

2 stars

0

1 stars

1


آخرین پیام ها 2

2021-12-27 16:05:57
419 viewsAmirreza Lotfipanah, 13:05
باز کردن / نظر دهید
2021-12-14 22:11:59 مدتی‌ست که تنهایی دوباره دستان سرد و زمختش را چفت کرده دور گلویم؛ این نارفیق قدیمی و بدیمن که گمان می‌کردم دم‌اش را گذاشته روی کول‌اش و برای همیشه رفته است، بعد از مدت‌ها دوباره پیدایش شده و تلخی حضورش را به‌صورت روزمره برایم یادآوری می‌کند. برج زهرماری‌ست که نمی‌شود از شر قیافه‌ی نحس‌اش خلاص شد. این‌بار بدتر نیز شده است؛ انگار تمام مدتی را که نبوده، توی زورخانه گذرانده و حسابی استخوان ترکانده باشد؛ با هر فشاری که روی گلویم می‌آورد با خودم می‌گویم همین حالاست که جان به جان آفرین تسلیم کنم ولی گمانم دلش به رحم می‌آید و اجازه می‌دهد نفس بکشم. دارد زجرکشم می‌کند. کمی از طعم شیرین نبود خودش و حضور یار و یاور و مونس و همدم را به خوردم داد و به محض اینکه داشتم به آن شیرینی عادت می‌کردم، به ظالمانه‌ترین حالت ممکن آن را از من ربود و مرا پرت کرد توی سلول انفرادی تاریکم. از این مهمان ناخوانده متنفرم، آ‌نقدر که دوست دارم سر به تن‌اش نباشد و دیگر نبینم‌اش...
ولی نه، مردنش دردی از من دوا نمی‌کند، من مرد این بی‌رحمی‌ها نیستم. کاش می‌شد دست از گلویم بردارد، بنشیند روبه‌رویم، تا برایش یک فنجان چای دم کنم و سر صحبت را باز کنیم؛ شاید بتوانم بفهمم مشکلش با من از کجا شروع شده. کدامیک از اجدادم به او هیزم تر فروخته‌اند که او این‌قدر سنگدلانه تشنه‌ی انتقام است؟ سر کدام کوچه و بازار و توی کدام محله و کدام وقت به او فحش و بد و بیراه داده‌ام که چنان کینه‌ی شتری خصمانه‌ای از من به دل گرفته؟ اصلا چرا باید بیخ گلوی من یکی را با این پافشاری بی‌مثل و مانند چسبیده باشد؟
همان‌طور که با خفگی دست‌وپنجه نرم می‌کنم، با دقت به صورتش زل می‌زنم. در کمال تعجب خودم را می‌بینم؛ خشن‌ترین حالت چهره‌ی خودم، با چشمانی سرخ از خشم، رگ پیشانی بیرون زده و دندان‌هایی که روی هم چفت شده‌اند. او خود من است، با عصبانیتی افسارگسیخته که وجودش را پر کرده. باید هم ناراحت باشد؛ از من، از خودش، از ما؛ از مایی که برگشته‌ایم سر خانه‌ی اول و از میان هوای دلچسب بهار رفته‌ایم به اعماق سرمای زمستان، زیر رگبار باران، قعر برف و بوران. مایی که لیاقت عشق را نداشتیم، شاید هم عرضه‌ی نگهداری‌اش را، یا که هر دو. مایی که معتاد محبتیم و دیوانه‌ی علاقه، مایی که بارها کاخ شیشه‌ای آرزوهایمان را با پرتاب سنگ‌های خودمان هزاران تکه کردیم. باید هم ناراحت باشد؛ انگار توی دل‌اش می‌گوید «تو مرا به این روز انداختی!»، حق هم دارد. زیر سر من بود؛ من بودم که بی‌توجه به همه‌چیز، بی‌مهابا عاشقی کردم، صبح‌ها برای محبوب دلم شعر خواندم و شب‌ها برایش آرزوی خواب ناز کردم؛ من بودم که خواستم آزمندانه خوشبختی را دودستی بغل کنم و نگذارم برود، غافل از اینکه دیر یا زود، مثل آب زلال چشمه از لای انگشتانم فرو ریخته و می‌رود. همه‌اش زیر سر خودم بود. چرا نخواهد خفه‌ام کند؟ دلم برایش می‌سوزد، دلم برایم می‌سوزد، دلم برایمان می‌سوزد.
باید چای دم کنم... من و نارفیق تنهایی با هم حرف زیاد داریم، به قدر تک‌تک لیوان‌های چای، تک‌تک شب‌های تاریک، تک‌تک صبح‌های روشن، تک‌تک روزهای ممتد.

#امیررضا_لطفی_پناه
@amirreza_lotfipanah
600 viewsAmirreza Lotfipanah, 19:11
باز کردن / نظر دهید
2021-12-14 22:05:48
437 viewsAmirreza Lotfipanah, 19:05
باز کردن / نظر دهید
2021-10-06 16:17:11



گوش کنید و برید به دوران خوش بچگی.
849 viewsAmirreza Lotfipanah, 13:17
باز کردن / نظر دهید
2021-09-07 19:38:53 چه خوب که از بین صد و خورده‌ای نفر که پیام رو دیدن، حدوداً نصف افراد توی بچگی‌شون کنسول بازی داشتن
دلیل اینکه این موضوع رو پرسیدم اینه که اخیراً به‌عنوان یه پروژه‌ی شخصی و دلی، یه کانال یوتیوب و صفحه‌ای اینستاگرام ایجاد کردم به اسم نوستالژی بازی (Nostalgy Baazi) که توشون در قالب ویدیو، به بازی‌های کنسول‌های قدیمی می‌پردازم و در حد ۵-۶ دقیقه الی ده دقیقه-یک ربع درموردشون صحبت می‌کنم. لینک کانال یوتیوب و صفحه‌ی اینستاگرام رو همین زیر می‌ذارم، اگر علاقه‌مند بودید که یه مقدار خاطره زنده کنید، یه سری بهشون بزنید. خوشحال می‌شم
* تا الان به بازی‌های شورش در شهر (Streets of Rage)، سواران غروب (Sunset Riders) و پپسی‌من (Pepsiman) پرداختم.
* اگر کانال و صفحه رو دوست داشتید، ممنون می‌شم اگر به دوست و آشنا و رفیق و همکار و غیره که فکر می‌کنید ممکنه خوششون بیاد معرفی کنید.
لینک صفحه اینستاگرام نوستالژی‌بازی:
Instagram.com/nostalgy.baazi

لینک کانال یوتیوب نوستالژی‌بازی
https://bit.ly/3y8iT7S
1.0K viewsAmirreza Lotfipanah, 16:38
باز کردن / نظر دهید
2021-09-06 16:28:55
توی زمان بچگی کنسول بازی داشتید؟ اگر آره کدوم؟ می‌تونید به چند گزینه هم رأی بدید.
Anonymous Poll
43%
سگا جنسیس - Sega Genesis
50%
آتاری - Atari 2600
21%
میکرو - NES
28%
پلی‌‎استیشن - PlayStation
35%
پلی استیشن 2 - PlayStation 2
6%
ایکس‌باکس - Xbox
109 voters844 viewsAmirreza Lotfipanah, 13:28
باز کردن / نظر دهید
2021-08-23 02:16:07 امیررضا لطفی‌پناه pinned «راستی، چند روز پیش تولد 5 سالگی کانال بود. 5 سال زمان طولانی‌ایه‌ها... راه زیادی باهم اومدیم، نه؟»
23:16
باز کردن / نظر دهید
2021-08-23 02:16:03 راستی، چند روز پیش تولد 5 سالگی کانال بود. 5 سال زمان طولانی‌ایه‌ها... راه زیادی باهم اومدیم، نه؟
925 viewsAmirreza Lotfipanah, 23:16
باز کردن / نظر دهید
2021-07-18 15:24:29 سلام دوستان، امیدوارم خوب باشید.
بالاخره کارهای جلد اول امپراطوری درهم‌شکسته تموم شد و می‌تونید از طریق همین پست دانلودش کنید و بخونید (اگر با تلگرام مشکل داشتید می‌تونید از طریق این لینک دانلود کنید). این انتشار با هیچ نشری ارتباط نداره و شخصاً توسط من، فقط از طریق همین گروه و به‌صورت فایل PDF منتشر شده.

دانلود کتاب کاملاً رایگان هست، ولی از اون‌جایی که به‌هرحال مدت‌زمان زیادی برای این کتاب زحمت کشیده شده، اگر علاقه‌مند بودید که از منِ مترجم حمایتی بکنید، می‌تونید از طریق شماره کارت زیر این کار رو انجام بدید:
6037997573804896
به نام حمیدرضا لطفی‌پناه

دوستان توجه داشته باشید طبق گفته‌ی عوامل نشر باژ چاپ کتاب حتی برای استفاده شخصی غیرقانونی هست و با متخلفین برخورد قانونی می‌شه. به همین دلیل فقط به نسخه‌ی الکترونیک ترجمه بسنده کنید و برای چاپ اقدام نکنید که خدایی نکرده مشکلی پیش نیاد. از این بابت متأسفم.

امیدوارم که از ترجمه لذت ببرید و مشکلات زیادش رو به بزرگی خودتون ببخشید و حتماً بهم بگید که اصلاح کنم.

سپاسگزارم از توجه و همراهی‌تون،
امیررضا لطفی‌پناه

لینک گروه هم‌خوانی:
@thebrokenempirereading
1.4K viewsAmirreza Lotfipanah, 12:24
باز کردن / نظر دهید
2021-07-03 06:59:22 دیروز با مادرم صحبت می‌کردم... می‌گفت موقع خوردن طالبی توی آشپزخانه ناگهان یاد من افتاده که چقدر طالبی دوست دارم و به گریه افتاده. فکر می‌کند اینجا پشت کوه است و طالبی پیدا نمی‌شود. حتی اگر ده کیلو طالبی بخرم و حین تماس تصویری جلوی چشمانش بخورم هم بعید می‌دانم خیالش راحت شود. برای من هم همین است، وقتی که اینجا انگور می‌خورم و یاد مادرم می‌افتم. یا هندوانه و یاد برادرم... من این درد را چطور باید توضیح دهم؟ چطور از آن بنویسم؟ هر چقدر هم که سعی کنم، همیشه هستند کسانی که می‌گویند تو که پای‌ات به ژاپن رسیده، به خارج از ایران، پس ناشکری نکن... کاش شُکر دوای درد بود، تسکین بود، آرامش خیال بود.
1.1K viewsAmirreza Lotfipanah, 03:59
باز کردن / نظر دهید