Get Mystery Box with random crypto!

بهلول

لوگوی کانال تلگرام amirrezaabdolii — بهلول ب
لوگوی کانال تلگرام amirrezaabdolii — بهلول
آدرس کانال: @amirrezaabdolii
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 874
توضیحات از کانال

amirreza abdoli

Ratings & Reviews

2.33

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

1

3 stars

0

2 stars

1

1 stars

1


آخرین پیام ها

2022-02-26 08:38:04 دارم احساس مادرجنگی و خیلی احساسهای بدتر میکنم. تا روز یکه وزارت خارجۀ ایران خود را موظّف به لیسییدن ماتحت پوتین میداند من از ایرانی بودن خودم احساسات خیلی بدتر از مادرجندگی میکنم.
1.1K viewsAmirreza Abdoli, 05:38
باز کردن / نظر دهید
2022-02-26 04:04:00 Channel name was changed to «بهلول»
01:04
باز کردن / نظر دهید
2022-02-26 02:15:30 خنّاق

خواب دیدم در لحظۀ تیرباران شدن داشتم به پوتین فحش خواهر و مادر نعره میکشیدم.
https://t.me/AmirrezaAbdolii/
1.1K viewsAmirreza Abdoli, edited  23:15
باز کردن / نظر دهید
2022-02-25 17:07:29 خجسته‌باد

ولادیمیر عزیز
هرچه ترجمۀ سخنرانی‌هایت را می‌خوانم بیشتر بر این اعتقاد راسخ می‌شوم که ایوان مخوف در برابر تو به سوسول‌ترین دوست‌پسر کاترین باکره بیشتر شباهت دارد، تا تزار. مَردی مَرد! حقّا که تخمۀ مارشال ژوکوفی! شوروی را پایبندی به مرزهای بین‌المللی فروپاشاند. کار باید دست یکی مثل تو باشد! مرد نر!
تصوّر میکنم کسانی که فکر می‌کنند ایران کمتر از اوکراین همسایۀ روسیه است، عقلشان پاره سنگ برمی‌دارد. اتفاقاً ایران خیلی ممکن است دونتسک‌ها و لوهانسک‌های بهتری داشته باشد که جان می‌دهند برای این که بدون آنکه روحشان خبر داشته باشد استقلالشان به رسمیت بشناسی. حتم دارم به زودی اگر بخواهم ماشینم را بار لندی کرافت کنم و تا قشم ببرم باید به صاحب منصب روسی عوارض کاپوتاژ بپردازم. جان تو خیلی کیف دارد ولادیمیر خوش‌قلب من! فکرش را بکن: بچۀ من جنگ و صلح را به زبان روسی بخواند! شاید اصلاً اسمش را گذاشته باشم ناتاشا! کلیسای ارتودوکس به سرتاسر دهات ایران آخوند بفرستد برای تبلیغ دین مسیحیت ناب عیسوی و احداث کلیسا! علمای اَعلام اِعلام کنند اسلام اوّلش همان اسلاو بوده خیلی هم روی لاو تأکید داشته اتفاقاً! فکرش را بکن ایران غیرنظامی و غیرمسلّح و نایس و کول شده باشد و فقط اگر در مواقعی لازم شد برویم یکی دو سالی زیر پرچم مقدّس روسیه با استعمار پلید بجنگیم! ما و روسیه ندارد که! چه فرقی می‌کند؟ خیال کن توی خیابان که آمدیم برای اعتراض به مثلاً کاهش ارزش روبل، یک سردار یگان ویژۀ چشم‌آبی بچۀ ناف پتل‌پورق برود پشت بلندگو و بغلی ودکا در دست فریاد برآورد: تیتیشکا تریپیتیشکا که مثلاً معنی‌اش می‌شود شما با آمدن به خیابان به امنیت ملّی روسیه تجاوز کردید و حکم اعدامتان همین چند لحظه قبل اجرا شد. وای خدای من! نصف آسیا چینی، نصف دیگرش روس! نه مغول‌ها چنین قدرتی داشتند، نه آتیلا، نه استالین راحل. غرب آخر کارش همین است. بی‌غیرتی و بی‌مسئولیتی و تناول مال مفت و سود بادآورده همیشه کار ملل غربی را به زبونی در برابر جنبش‌های آزادی‌خواه و بافرهنگ شرق می‌رساند. تو هم بگیر ولادی گوگولی من! مفت چنگت. فقط یک کمی شک دارم بتوانی نگهش داری. آخر با سوابق عوضی‌هایی مثل تو ناآشنا نیستم. سردارانی مثل تو فقط بلدند فتح کنند. اگر جایی که فتح کرده‌اند بر اثر سیاست‌هایشان از هم پاشید و به جهنّم تبدیل شد، بشود. به همان جهنّم. به اسافل اعضای سگ‌های ولگردی که در میان خوان پرنعمت جنازۀ انسان‌های افتاده در میدان نبرد، می‌خورند و می‌آشامند و سایر حاجات خویش را برمی‌آورند. فتح فصل‌الخطاب است. در بدترین حالت ممکن، فوقش لازم می‌شود منطقۀ قبلاً فتح شده را یک بار دیگر فتحش کنی. فاتح هیچ نقطه ضعفی ندارد. زیرا هیچ نقطۀ قوّتی هم ندارد. فاتح در بی‌آزارترین حالت ممکن، بی‌مصرف است. جهان بی‌فاتح جای بهتری برای زندگی است. زیرا در آن دلار ارزان‌تر، جریان انرژی باثبات‌تر، تعرفۀ بیمه پایین‌تر و راه‌های مواصلاتی باز هستند. کسی که میلیون‌ها نقطۀ ضعف دارد، فاتح نیست، مدافع و نگاهبان است. بدون نگاهبان درست و حسابی، دلار و نفت و فلزات گران و کمیاب، و راه‌ها مسدود و ناامن می‌شوند. با مرگ فاتح، همه نفس راحتی می‌کشند، ولی اگر نگاهبان مُرد، تمدّن سکته می‌کند و به حال مرگ می‌اُفتد.

در این روز نکبت که در آن نرّه‌قحبۀ شرق، با نگاهی پلیدتر و بی‌شرم‌تر از همیشه، مثل پیره سگی وحشی و ولگرد برای تمدّن چشم‌غُرُنه می‌رود، و دستمالی بی‌قید و شرط همه‌جای دختر اروپا را حق قانونی کفتارهای حافظ صلحش اعلام می‌کند،
در این روز خفّت که در آن سزاست ارتش‌های همۀ کشورهایی که واژۀ «آزادی» در سوگندنامۀ سربازی‌شان به هر نحو واقعیت و اهمیّت دارد، پرچم کشورشان را پایین بکشند و از سربازانشان بخواهند کلاه بی‌غیرتی در دست چپ، با دست راست به سرگُل نمادهای مقدّس ملّی و محلّی و شخصی‌شان فضولات پرتاب کنند (باشد که بیدار شوند)، احساس می‌کنم دیوانه‌های عصبی، شاید به عنوان آخرین خط دفاعی تمدّن فعلی، بیش از هر وقت دیگری موظّفند همۀ هنجارهای حافظ وضع پریشان موجود را از هر نقطۀ ممکن مورد حمله قرار دهند و به انهدام کامل برسانند. گویا حالا دیگر نباید شکّی وجود داشته باشد که رعایت احمقانۀ همین هنجارها (مثلاً احترام به مقامات عالی‌رتبه، حتّی اگر گوزو یا خانم‌باز یا حتا دزد و قاتل باشند) بود که باعث شد نگاهبانان تمدّن به مزدورانی پست و نُنُر و پرمدّعا و متقلّب و بی‌مسئولیت تبدیل شوند.

هنجارشکنان جهان، مطمئن شوید.
https://t.me/AmirrezaAbdolii/
1.2K viewsAmirreza Abdoli, edited  14:07
باز کردن / نظر دهید
2022-02-24 05:10:39 هشت روز بعد (1)
هیچ شاهدی ندارم. فقط می‌توانم خواهش کنم لطفاً این حرفم را باور کنید. هشت روز پیش سگ ولگرد بود که جنگ را شروع کرد. سگ وزارت خارجه ندارد. از لحاظ حقوقی نمی‌توانید ثابت کنید اعلان جنگ داده‌ است. یک جورهایی مثل پوتین عمل می‌کند. و اگر پوتین پایتان نباشد و همان لحظه به قصد کُشت، وحشیانه به صورتش لگد نکوبید، دقایقی بعد تکّه‌تکّه خواهید شد. بدون آنکه بایدن فرصت کند از سگ‌خور شدنتان متأسف یا حتّی مطّلع شود.
هشت روز پیش بود. نصفه‌شبی مثل همۀ نصفه‌شب‌های دیگر، غرق در عالم هپروت، نصفه سیگاری زیر لب، داشتم در میانۀ ملنگی و مغمومی فکر و خیال یا مِن‌مِن می‌کردم یا شاید هم آواز می‌خواندم که به خیالم رسید انگار این‌جاها سگ دارد خرناس می‌کشد. در واقع این خیال خیلی واقعی‌تر از این بود که گفتم. دقیقاً داشتم احساس می‌کردم سگ دارد غُرُنه‌ام می‌رود. قدیمی‌های ما به این جور صدای نفرت‌انگیز سگ می‌گفتند «قُرُنه رفتن» یا شاید «غُرُنه رفتن». قدیم‌ها، یعنی آن وقت‌هایی که لازم نبود غُرُنه رفتن را برای کسی معنا کنی، مناسبات حقوقی هم البته یک جور دیگری بود که حالا اصلاً کسی باورش نمی‌شود. وقتی می‌گویند اگر می‌خواهی ملّتی را نابود کنی اوّل زبانشان را تباه کن، حتمن یک چیزی می‌دانند که می‌گویند. ما حالا غُرُنه رفتن سگ را اصلاً نمی‌دانیم چیست، چه رسد که بخواهیم جُرم‌انگاری‌اش کنیم. ولی قدیم‌ها که زبانْ درست‌تر در دهانمان می‌چرخید، غُرُنه رفتن سگ برای آدمیزاد خلاف خیلی سنگینی بود؛ مگر در حالتی که سگْ نگهبان و فرد مورد غُرُنه قرار گرفته در حیطۀ نگهبانی او غریبه بوده باشد. بگذارید این طور بگویم که اگر یک سگ غیرنگهبان (یا در بعضی حالات حتّی یک سگ نگهبان) برای یک آدمیزاد غُرُنه می‌رفت، مثل این بود که... الان هرچه فکر میکنم مثال آن قدر شنیع ملموسی پیدا نمیکنم که بگویم مثل چه بود.
البته این را هم بگویم که در فرهنگ من سگ حق و حقوق خیلی زیادی داشت و دارد. مثلاً حق دارد وقتی من خسته از راه رسیده‌ام و می‌خواهم دست و رویم را بشویم کنارم بیاید و خواهش کند از کف دستم آب بخورد؛ حتّی اگر از رفتارش پیدا باشد که اصلاً تشنه نیست و فقط دلش می‌خواهد. در فرهنگ من سگ حق دارد دلش بخواهد. و من حاضرم یکی دو دقیقه تشنگی‌ سر ظهر تابستان را تحمّل کنم تا او به بهانۀ آب خوردن زبان دراز خوشکل شگفت‌انگیزش را بفهمی نفهمی با کف دست‌هایم تماس دهد و گاهی که میبیند توی فکرم و به او توجّه نمی‌کنم برای شیطانی بیشتر حتّی کَمَکی با همان دندان‌هاییش که می‌داند کُندترند، یکدفعه و یواشکی گازم بگیرد و فوری چپ‌چپ نگاه کند ببیند چه واکنشی نشان می‌دهم. اگر سرحال باشم واکنشم این است که یک مشت آب به سرتاپایش می‌پاشم و فراری‌اش می‌دهم. با شدّتی مُشت آب را به تنش می‌پاشم که بفهمد خیلی خسته و گرفتارم و بیش از همین برای بازی وقت ندارم. این فقط یکی از حق و حقوق سگ است. در فرهنگ من سگ حق خیلی کارها را دارد که شاید شما حتّی فکرش را هم نکنید. امّا.
امّا در همین فرهنگ، سگ حق بعضی کارها را ندارد. اصلاً ندارد. ابداً ندارد. به هیچ عنوان ندارد. خودش هم خیلی خوب می‌داند که ندارد. سگ خیلی مثل من و شماست. قشنگ تمدّن و توحّش را می‌شناسد و خیلی خوب می‌داند اگر رفتار متمدنانه را کنار بگذارد به شدّت بد می‌بیند.
البته این را دیگر دارم اشتباه می‌کنم. اینجاها باید فعل ماضی به کار برد. باید گفت سگ قدیم‌ها حالیش بود که فقط تا زمانی که متمدنانه رفتار کند در امان است. در آئین دادرسی نانوشته‌ای که داشتیم وحشیانه‌ترین عملی که می‌توانست از سگ سر بزند، همانا غُرُنه رفتن برای آدمیزاد بود. این جرم عرش خدا را تکان نمی‌داد و وجدان بشریت را مخدوش نمی‌کرد، ولی بدون تردید خون انسان را به جوش می‌آورد و همزمان خون سگ را مباح می‌کرد.
قدیم‌ها امنیت شهروندان وابسته به این اصل بود که سگ ولگرد حق غُرُنه رفتن ندارد. امّا هشت روز پیش در یک نیمه‌شب سرد زمستانی چیزی به خیال من رسید که لحظاتی بعد مشخّص شد کاملاً واقعیت داشته. چندتایی سگ ولگرد جرگه‌ام کرده بودند و دوتایشان داشتند غُرُنه می‌رفتند. آن شب ناگهان متوجّه شدم که انگار اصل ممنوعیت غُرُنه دیگر به کلّی منسوخ شده و من از حالا در پیاده‌روهای محلّه‌ای که در آن به دنیا آمده‌ام امنیت ندارم.
https://t.me/AmirrezaAbdolii/
881 viewsAmirreza Abdoli, edited  02:10
باز کردن / نظر دهید
2022-02-21 02:07:22 در دفاع از تمامیت حقوق و حرمت شهروندان زنازاده
در پیشگاه قانون

همین. بعضی وقت‌ها عنوان را که می‌نویسم می‌بینم چیز زیادتری برای نوشتن باقی نماند. یعنی مطلبی که می‌خواهم بگویم آنقدر بدیهی است که احساس می‌کنم فقط کافی است جرأت کنم و به زبان بیاورمش تا به کرسی بنشیند. بدیهی است، یعنی مسلّم است، یعنی مثل روز روشن است که هیچ انسانی نمی‌تواند در عملِ مشروع یا نامشروعی که والدینش مشترکاً هنگام انعقاد نطفۀ او مرتکب شده‌اند نقشی ایفا کرده باشد. هیچ یک از ما بابت چگونگی بسته شدن نطفۀ‌مان مسئول نیستیم و نباید بدین خاطر مجازات شویم یا محرومیتی تحمل کنیم. بنابراین «هر» شهروندی در هر زایشگاه رسمی یا غیررسمی‌ای واقع در خاک ایران متولّد می‌شود، به لحاظ حقوقی همان قدر مورد حمایت قانون است که همۀ شهروندان دیگر. قانونِ یک کشور قرار است پدر همۀ اطفال آن کشور باشد، و علی‌الخصوص برای اطفال بی‌پدر (محروم از پدر معنوی‌ـ‌حقوقی) پدری کند که برعکس یتیمانند و به جای رحم، نفرت برمی‌انگیزند و به همین خاطر بیش از هر قشر دیگری مستحق حمایت قانون و مردان قانون و مردمان پیرو قانون‌اند.

https://t.me/AmirrezaAbdolii/
1.0K viewsAmirreza Abdoli, edited  23:07
باز کردن / نظر دهید
2022-02-14 15:46:45 سیاست ما همان دیاثت ماست،
و دیانت ما همان خیانت ما

1ـ اسرائیل به غلّه‌ای که از اوکراین وارد می‌کند «وابستگی» دارد امّا از اوکراین حرف‌شنوی ندارد. آلمان به گازی که از روسیه می‌خرد «وابسته» است ولی جزء اقمار روسیه نیست. استقلال را نباید عدم وابستگی اقتصادی معنا کرد. استقلال، وضعیت سیاسی ملّتی متمدّن و مستطیع است که حکمرانانش آلت دست رقیبان گردن‌کلفت خود قرار نمی‌گیرند (و طبق این معیار می‌توان گفت خاک برای ریختن به سر طرّاح و معمار سیاست خارجی ایران به اندازۀ کافی پست نیست، حتّی اگر بسیار سترون یا آمیخته به پلیدی باشد). کسی که از منظر خیر و صلاح همۀ بشریت و از جمله خودش و هموطنانش اجتهاد می‌کند، خودکفایی را نه فقط مکروه و مذموم و ابلهانه، بلکه حرام می‌بیند. و از طرف دیگر وابستگی‌ اقتصادی ملل مستقل به یکدیگر، فقط مستحبّی طبیعی و مقرون به صرفه و عاقلانه نیست، بلکه واجبی عینی است که برای حفظ صلح و امنیت جهانی ضرورت دارد. ممکن است تجّار اسلحه‌فروش سود خود را در لابی‌گری برای برافروختن آتش جنگ ببینند، ولی تجّار بین قارّه‌ای دیگری که چیزهایی غیر از اسلحه معامله می‌کنند، نمی‌نشینند و نگاه کنند تا جنگ مسیرهای تجاری‌شان را بند بیاورد و بازارها را به هم بریزد. وابستگی بازرگانی ما به شهروندان و کمپانی‌های بیگانه، احتمالاً قدرتمندترین نیرویی است که در جهت مهار شهوت جنگ‌افروزی سیاستمدارانمان عمل می‌کند. البته هستند اقتصاددانانی که یک کلمه از این حقایق را قبول ندارند. در صورت تمایل به شنیدن استدلال‌های جالب و اطّلاعات محرمانۀ چنین عالمانی می‌توانید به دانشگاه‌ها و وزارتخانه‌های جمهوری اسلامی ایران یا کشورهای دوست و برادرش مراجعه کنید.

میان پرده:
آقای مصطفی میرسلیم گفته است: آقایان «باید» به دو سال خدمت سربازی‌شان افتخار کنند. اگر به سربازی‌ای که رفته‌ام با تمام وجود افتخار نمی‌کردم، از شنیدن چنین یاوه‌ای برنمی‌آشفتم. در حالت کلّی معتقدم به هیچ آقا یا خانمی «نباید» گفت که به چه چیزی «باید» افتخار کنی. هر آدمی خودش انتخاب می‌کند که به چه چیزهایی افتخار کند و از شرم چه چیزهای دیگری سرش را پایین بیندازد.

2ـ افشای مذاکرات فرماندهان ارشد سپاه دربارۀ فساد اقتصادی سرداران دوست و رفیقشان بار دیگر اهمیت منحصربفرد ترازنامه را به ما نشان می‌دهد. حیرت‌انگیز است که در قرن بیست و یکم میلادی صورت‌های مالی هنوز همان اهمیتی را دارند که در قرن بیست و یکم قبل از میلاد داشتند. ترازنامه‌ تکّه‌کاغذ باارزشی است که همۀ حقایقی که در طول سالیان متمادی با زحمت و هزینۀ فراوان پنهان و کتمان شده‌اند را یکجا و در یک لحظه لو می‌دهد. زبان ترازنامه ساده و همه‌فهم و جهانی است. مسلمان، گبر، بهایی، پایداری‌چی، برانداز، فمنیست، کارگزار سازندگی، روشنفکر غربزده، تاریک‌روح شرقمُرده، یا هر چیز دیگری که باشیم، سود و زیان و کلاهبرداری را همه به یک معنا می‌فهمیم و تشخیص می‌دهیم. به خاطر همین است که اولویت سانسور ترازنامه‌ها از سانسور هر کتاب ضالّه و فیلم مستهجنی بیشتر است. زیرا در غیر این صورت ممکن است عنقریب عظمت بسیاری از سرداران و علمای بزرگ اسلام تحت تأثیر کثافت‌کاری مالی‌‌شان، بی‌تدبیری مطلقشان، یا گشادی کلاهی که زیردستان رذل بر سرشان گذاشته‌اند قرار گیرد و خدای ناکرده کوچک شود. باور کنید نامربوطیِ فاجعه‌بارِ فقط یکی دو نقطۀ سیاه ناچیز کافی است تا آدم‌ها و سیاست‌ها را از دیانت به دیاثت برساند.

https://t.me/AmirrezaAbdolii/
1.2K viewsAmirreza Abdoli, edited  12:46
باز کردن / نظر دهید
2022-02-11 13:08:15 ولنتاین عبادی‌ـ‌سیاسی

بعضی‌ها شبهه می‌کنند که شش دوست‌پسر همزمان داشتن و عکس قاسم سلیمانی را بالای سر بردن، با هم جور در نمی‌آید. نمی‌دانم چه جوابشان را بدهم. فقط می‌توانم تجربۀ خودم را در اختیارشان بگذارم و بگویم بفرمایید این نظریه را ببرید کف خیابان آزمون کنید ببینید صدق می‌کند یا نه. به عنوان شهروندی که بیش از سی بار 22 بهمن را به خوبی چشیده و احساس کرده‌ام، معتقدم رمز بقا و کلیدی‌ترین ویژگی این روز باشکوه را جایی نمی‌نویسند، چون خوبیت ندارد: این یوم‌اللّه مقدّس از معدود ایّام‌اللّهی است که در آن اگر پلیس و غیرپلیس ایران دختر و پسری را در حال لب گرفتن ببینند، انگار ندیده‌اند.

https://t.me/AmirrezaAbdolii/
1.1K viewsAmirreza Abdoli, 10:08
باز کردن / نظر دهید
2022-02-08 10:32:24 مرد دوم

گفته‌اند تُعرف الاشیاء به اضدادها. یعنی هر مفهومی را فقط به کمک مفهوم مقابل آن می‌توان فهمید. به عنوان مثال، مرد بی‌آبرویی که سر بریدۀ همسر زناکارش را در خیابان می‌گرداند فقط زمانی قابل فهم است که با مرد دیگری مقایسه شود درست ضدّ خودش. یعنی مردی چنان محترم و معتمد به نفس، که دستش را در دست همسر زناکارش می‌اندازد و در خیابان‌ قدم می‌زند و زیر شلّیک طعنه‌هایی که ملایم‌ترینشان می‌تواند «کلاه قرمساقی‌ات را بالاتر بگذار» باشد، خم به ابرو نمی‌آورد. تا وقتی هنوز نمی‌توانیم مرد دوم را تصوّر کنیم، در واقع تا وقتی نمی‌توانیم حتّی از پوزخند زدن به هر تصوّری از این مرد دوم خودداری کنیم، آن مرد اوّل را هم نه می‌فهمیم و نه می‌شناسیم. و چیزی که اصلاً نمی‌شناسیم را چه اهمیتی دارد که تلویحاً یا تصریحاً (یا حتّی رسماً و قانوناً) تأیید کنیم یا محکوم. چیز ناشناخته قانون خودش را دارد و به راه خودش خواهد رفت. اگر قرار باشد روزی قانون دیگری داشته باشد و به راه دیگری برود، حتماً باید اوّل عدّه‌ای شناخته باشندش.

حرفها و ایده ها و قوانینی که هنوز ( یا دیگر) کسی جرأت نداشته باشد برای جامۀ عمل پوشاندن به آنها از خودش مایه بگذارد، تقریباً به اندازه باد هوا تصادفی و بی تأثیرند.

https://t.me/AmirrezaAbdolii/
1.2K viewsAmirreza Abdoli, edited  07:32
باز کردن / نظر دهید
2022-02-06 16:28:22 کمیته‌ها رفتند، ما ماندیم، حتّی خندیدیم

1ـ نامنبرده در سال ۱۳۷8 با پرونده‌ای سه هزار صفحه‌ای از باجگیری، آدم‌ربایی، تجاوز، سرقت، جاسوسی، شکنجه، قتل، قاچاق آثار باستانی و غیره به دادگاه رفت در جریان دادگاه نیز سر سوزنی از آزار و تهدید خانوادۀ شاکیان و شاهدان فروگذار نکرد (و به همین وسیله توانست بسیاری از آنها را از ادامۀ دادخواهی منصرف کند). همان طور که انتظار دارید حکم بسیار سنگینی گرفت. نه یک سال، نه دو سال، بلکه دّدّدّه سال حبس. البته شوکّه نشوید خواهش میکنم. قبول کنید این سختگیری‌های دلخراش برای حفظ نظم و اجرای عدالت ضروری است. و این را هم بدانید که خوشبختانه نامنبرده در زندان متنبه گردید و با ضرب و جرح ناصر زرافشان و دانشجویان سیاسی حسن نیت و خوشرفتاری‌اش را به اثبات رساند و مشمول عفو شد. قانون، تحمّل هشت سال حبس را برای او کافی دانست. بالاخره همه می‌دانند که در این کشور رأفت اسلامی است که حرف آخر را می‌زند. در نتیجه نامنبرده حالا دارد مثل من و شما، البته بسیار ایمن‌تر و مرفّه‌تر از من و شما، صاف صاف در خیابان راه می‌رود. کاملاً ممکن است دیده باشیدش و به تصوّر این که دارید یک همشهری درستکار را می‌بینید به او سلام کرده و احترام گذاشته باشید. می‌گویند در کار حمل و نقل دریایی و این چیزهاست. قبلاً شاید جاهای مختلفی با او برخورد کرده باشید مثل بنیاد مستضعفان، دادگاه انقلاب، یا حراست سازمان دخانیات. دارم راجع به اسماعیل افتخاری حرف می‌زنم. از برادران خدوم حزب‌اللهی و مسئول کمیتۀ انقلاب اسلامی منطقۀ 12 تهران. متأسفانه دیده شده است که بعضی‌ها نزاکت ندارند و احترام سن و سال این پیرغلام ولایت را نگه نمی‌دارند و ناجوانمردانه او را اسمال تیغ‌زن خطاب می‌کنند. واقعاً که. همین بی‌ادبی‌ها و خشونت‌های کلامی است که آخرش کار این مملکت را به جاهای باریک خواهد رساند.

2ـ فرض کنید آقایی ملبّس به کت و شلواری مارک و کراواتی ابریشمی، ادکلن زده و مرتّب و دخترکش، خرامان خرامان وارد یک مهمانی شود و منتظر نگاه‌های تحسین‌آمیز این و آن باشد، غافل از این که فراموش کرده‌ است زیپ شلوارش را ببندد. به حکم تجربه عرض می‌کنم خدمتتان که حکماً یک دوست و رفیق خیرخواهی بر شرم و رودربایستی غلبه می‌کند و یک جوری به او می‌رساند که باید آناً برای نجات بقایای آبروی خویش وارد عمل شود. و این از معدود نقدهایی است که انسانها معمولاً بی چون و چرا می‌پذیرند و ترتیب اثر می‌دهند زیرا ماهیتاً غیرقابل انکار است. در فرض دوم بیایید به آقای حواس‌پرت و خرامان خرامان و منتظر تحسین دیگری فکر ‌کنیم که وارد همان جمع می‌شود با این تفاوت که سرتاپایش به نجاسات، و تا شعاع چند متری‌اش به بوی تعفّن، آلوده است. این بار نه به حکم تجربه، که به الهام عقل سلیم پیش‌بینی می‌کنم که هیچکس در مورد باز بودن زیپ شلوار او کوچکترین اظهارنظری نخواهد کرد. و این حکایت بعضی از نظام‌های سیاسی است که خودشان از هر دشنامی که نثارشان شود رکیک‌ترند. انتقاد از این نظام‌ها تقریباً غیرممکن است. ولی با این حال بر عهدۀ ماست و ضرورت دارد. تاریخ نیم قرن اخیر ایران را نمی‌توان شیفت دیلیت کرد. و این را هم نمی‌توان گفت که ما خواب بودیم، نفهمیدیم چه شد.

3ـ هیچوقت از هیچ ایرانی‌ای نشنیدم که بگوید اینها به چه حقی یا به کدام دلیل شهربانی کل کشور را به نیروی انتظامی تبدیل کردند. برای جواب به این سوال باید از قانون تشکیل نیروی انتظامی سال 1370 عقب‌تر رفت و به پاییز 1361 رسید که امام خوبی‌ها خدعۀ هشت مادّه‌ای‌اش را خطاب به دو آدم تقریباً بی‌ربط و هیچ‌کاره (نخست‌وزیر و رئیس دیوان عالی کشور) صادر کرد. لابد گند «چیزی» درآمده بود که آن امام همام مجبور شد حریم و مالکیت خصوصی ایرانیان را بار دیگر به دروغ به رسمیت بشناسد. آن «چیز»، کمیتۀ انقلاب اسلامی بود. سازمانی متشکل از ده‌ها هزار اسماعیل افتخاری. سازمان جان‌سختی که خبر منحل شدنش بزرگ‌ترین دروغ سال 1370 بود. در آن سال، عملاً شهربانی و ژاندارمری بودند که در کمیته ادغام شدند تا لانۀ فساد جدید، نیروی انتظامی نامیده شود. با نگاه به این تاریخ است که می‌توان دید در ساختار سیاسی موجود باز گذاشتن دست این نیرو در استفاده از سلاح، امکان ندارد. موازنۀ فعلی قدرت مستلزم آن است که بدنۀ این نیرو زبون و ناکارآمد و فاقد وجاهت اجتماعی باشد. از نظر من کاملاً طبیعی به نظر می‌رسد که پاسدارها از پلیسی که به اندازۀ یک کلنل پسیان قرن بیست و یکمی در خود احساس قدرت و شخصیت کند، خوششان نیاید. پلیس مطلوب آن‌ها حتّی آن شهربانی نه چندان خوشنام قدیم هم نیست، بلکه همین نیروی انتظامی مفتضح واقعاً موجود است: گروتسکی از پلیس که اسلحه به دست پس پس می‌رود و به پاس چنین رشادتی درجۀ سرهنگ دومی می‌گیرد.


https://t.me/AmirrezaAbdolii/
1.4K viewsAmirreza Abdoli, edited  13:28
باز کردن / نظر دهید