2022-02-18 13:21:23
به جز دو دست من، دو چشم من، لبان من
به جز دو دست او، دو چشم او، لبان او
کس از کسان شهر را خبر نشد
که من مکیدهام ز قلب او، هزار آرزوی او
کس از کسان شهر را خبر نشد
که این درخت خشک را
من آفریدهام
کس از کسان شهر را خبر نشد
که آبشار شیشهها فرو شکست و ریخت
و یک زن از خرابههای قلب من رمید
و مردی از خرابههای قلب او گریخت
به جز دو قلب ما، درون خانهای ز خانههای شهر،
کس از کسان شهر را خبر نشد
که کشتن است عشق، عشق کشتن است
کس از کسان شهر را خبر نشد
که مردن است عشق، عشق مردم است
کنون برهنه ایستادهام میان چار راه شهر
شفای من، درون خانهای ز خانههای شهر نیست
شفای من درون قلب عابران چارراه نیست
شفای من درون ابرهای روی کوههاست
شفای من درون برفهاست
برهنه ایستادهام میان چارراه شهر
و نعره میزنم: ببار! هان ببار! هان ببار، ابر!
که گرچه مرده قلب من، ولی نمرده روح من
ببار! هان ببار! هان ببار، ابر!
#رضا_براهنی
اجرا: #مهدیار_لطفی
@Archive_Mahdiyar
216 viewsedited 10:21