#تلنگر پدر و پسری در کوه قدم میزدند که ناگهان پای پسر به سنگ | اشعار و سخنان ناب
#تلنگر
پدر و پسری در کوه قدم میزدند که ناگهان پای پسر به سنگی گیر کرد و به زمین افتاد و فریاد کشید: آآآی ی ی! صدایی از دور پاسخ داد: آآآ ی ی ی! پسر با کنجکاوی فریاد زد: که هستی؟ پاسخ شنید: که هستی؟ پسر #خشمگین شد و فریاد زد: ترسو. باز پاسخ شنید: ترسو. #پسر با تعجب از پدرش پرسید: چه خبر است؟ #پدر لبخندی زد و گفت: پسرم! توجه کن. و بعد با صدای بلند فریاد زد: تو یک #قهرمان هستی! صدا پاسخ داد: تو یک قهرمان هستی! پسر باز بیشتر تعجب کرد پدرش توضیح داد: #مردم میگویند که این انعکاس کوه است، ولی این در #حقیقت انعکاس زندگی است. هر چیزی که بگویی یا انجام دهی، زندگی عیناً به تو جواب میدهد. اگر عشق را بخواهی، #عشق بیشتری در قلب تو به وجود میآید و اگر دنبال #موفقیت باشی، آن را حتماً به دست خواهی آورد. هر چیزی را که بخواهی و هرگونه که به دنیا و آدمها نگاه کنی، زندگی همان را به تو خواهد داد...