Get Mystery Box with random crypto!

از درخت سیب عریان عکس گرفته. نوشته برف می‌آید و درختت بی‌برگ و | تلخ همچون چای سرد

از درخت سیب عریان عکس گرفته. نوشته برف می‌آید و درختت بی‌برگ و لخت است.
یادم نمی‌آید چرا موقع دیدن درخت سیبی که دم در خانه‌شان است، یاد من می‌افتد. اصل این جریان به چه روایت و ماجرایی می‌رسد؟ خاطرم نیست. اما آن‌قدر جدی و رسمی این یادآوری در ذهنش شکل گرفته که کنار اسمم یک سیب زده و کنار اسمش یک سیب نوشته‌ام.
در هر باد و بورانی، در هر شکوفه و بی‌برگی، در هر لختی و عریانی، در هر بار و پر میوه‌گی(!) برایم فیلم و عکس می‌فرستد.
در خانه تنهایم. سر شب است. می‌خواهم بخوابم. برق خانه می‌رود. می‌ترسم. از اینکه بیرون و درونم یکی شده. با شمع و چراغ مطالعه‌ی شارژی‌ام به حیاط می‌روم. درخت سیب عریان زیر برفم.
همان موقع برایم از درخت سیب زیر باران فیلم می‌فرستد. درخت سیب سبز شده. زیرش نوشته: 《خدای درخت سیب حواسش هست به همه چیز.》