Get Mystery Box with random crypto!

عظیم حسن زاده (جامعه شناس)

لوگوی کانال تلگرام azimhassanzadeh — عظیم حسن زاده (جامعه شناس) ع
لوگوی کانال تلگرام azimhassanzadeh — عظیم حسن زاده (جامعه شناس)
آدرس کانال: @azimhassanzadeh
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 689
توضیحات از کانال

#نه_زبان_من_بیماری_است_و_نه_کودک_من_بیمار
#کودک_ما_استثنا_نیست. #کودک_ما_قاعده_است.
#سر_ریز_ات
@sahand64

Ratings & Reviews

3.00

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

1

3 stars

1

2 stars

1

1 stars

0


آخرین پیام ها

2022-07-27 20:35:55 تریلر قسمت 1 از سریال «دود، دورو، دورود» را ببینید؛ داستان ما با این پرسش آغاز می‌شود که چرا به رغم محبوبیت مردمی و شهرت جهانی، تراکتور مبغوض رسانه‌های ایران است؟
اگر نام فیلم برایتان تازگی دارد، صبر کنید، این هم داستانی دارد که خواهیم گفت.
#تراکتور #تراختور


214 views17:35
باز کردن / نظر دهید
2022-07-27 20:35:11
«دود، دورو، دورود» یک سریالِ مستند است درباره تیم فوتبال تراکتور که داستان را از آخرین بحران این تیم شروع کرده است، از بازی ناتمام تراکتور با پرسپولیس در اردیبهشت ماه سال 1401.
قسمت نخست این سریال «سنگ، سنگ، تا پیروزی» نام دارد و با این پرسش آغاز می‌شود که چرا به رغم محبوبیت مردمی و شهرت جهانی، تراکتور مبغوض رسانه‌های ایران است؟
این سریال توسط کانال یوتیوب «موستند» درحال تولید است و قسمت اول آن به زودی منتشر خواهد شد.
پژوهش و نگارش آن را مهدی حمیدی به عهده دارد و کارگردانی و تدوین با محسن هادی است.
برای تماشای این سریال، لینک زیر را کلیک کرده و در کانال یوتیوب «موستند» عضو شوید.
https://youtube.com/c/Mustened
#تراکتور #تیراختور
208 views17:35
باز کردن / نظر دهید
2022-07-12 17:08:06 دریاچه اورمیه، آینه تمام‌نمای ایرانی

عظیم حسن‌زاده


#اورمو_گؤلو آینه تمام‌نمای ایرانی است که هست؛ ایرانی است که نیست؛ ایرانی است که باید باشد! انعکاسی است از بحران و پاسخ به آن بحرانی که دویست سال قبل یقه کسی چون عباس میرزایی کبیر را گرفته بود.

وضعیت امروز دریاچه نمادی است از ایرانی که هست؛ مطالبه برای احیای آن، نمادی است از ایرانی که نیست و احیای آن نمادی است از ایرانی که باید باشد. یک سیاست‌پژوه یا سیاستگذار دغدغه‌مند می‌تواند امر بسیط ایران واقعاً موجود را به‌جای افسانه‌های عوامفریبانه نژادگرایانه از همین فاجعه خشک کردن یکی از بزرگترین دریاچه‌های ‏جهان کشف کند. در بحران ‎#دریاچه_اورمیه سیاستمدار ایرانی، سیاستگذار ایرانی، تنوع اثنیکی ایرانی، مرکزگرایی ایرانی، محلی‌گرایی ایرانی، نهادهای ایرانی، محیط زیست ایرانی، مهندسی ایرانی، نحوه اعلام موفقیت ایرانی و و و همه یکجا با مرزها و نمودهای مشخص حضور دارند.‏

نهایت تمام تلاش‌های مرکزگرایی موجود با دم و دستگاه‌های عریض و طویل و بودجه‌های هزار میلیاردی به همراه دانشگاه شریف‌اش و محلی‌گرایی مرکز_محورش فعلا ‎خشکیدن جنوب دریاچه بوده است. این همان ایرانی است که هست: فروکاهی یک مسأله چندبعدی به یک مسئله مهندسی از طرف مرکز‏ با حذف ذینفعان اصلی از عرصه تصمیم‌سازی و تصمیم‌گیری و در نهایت پاسخ مرکزگرایانه به آن با حذف بستری که بحران دقیقاً در متن آن در حال وقوع است. حذفی که پیشاپیش با عدم اجازه به رشد نهادهای اجتماعی محلی صورت گرفته است و گماردگان خود را نمایندگان محل جا زده است.‏

اما ایرانی که نیست؛ ایرانی است که در آن مسأله و بحران به جای تعریف از دیدگاه و منافع مرکز و نهادهای مرکزمحور محلی، توسط نهادهای اجتماعی محلی، شناسایی، تعریف و مطالبه می‌شود. در این ایران؛ جامعه محلی برای حل یک بحران قادر است نهاد مدنی تشکیل دهد، یارگیری کند، ‏کمک مالی جذب کند، آموزش دهد، پروژه اجرا کند، تجمع اعتراضی برپا کند و بر علیه هر مقامی طرح شکایت کند. در این معنا تبریز و اورمیه همان قدر محلی‌اند که تهران و اصفهان و یزد! این ایران غایب است؛ ایرانی که فقط مایل است که خود را در خیابان و طوفان توئیتری نشان دهد‏، اما قادر نیست در مقام یک نهاد به مثابه مجموعه‌ای از ارزش‌ها و رویه‌ها بر محور یک مسأله تثبیت‌شده و چون یک ساخت اجتماعی در مقام چالشگر حکومت مرکزی (اعم از نهادهای کلان و محلی آن) عمل کند و پاسبان ایرانی باشد که منافعش لزوماً همیشه با منافع حکومت مرکزی یکی نیست. ‏

فاجعه خشکیدن ‎#دریاچه_اورمیه یک نشانه برای هر تفکر مرکزگرایی است که نشانه‌های مکرراً آشکارشونده از فجایع مرکزگرایی را در صد سال گذشته نشنیده و ندیدند و شاید این فاجعه آخرین لطف ساختارهای کلان اجتماعی برای ما برای بازگشت از یکصد سال تاریخ فاجعه‌بار مرکزگرایی باشد. ‏

احیای ‎#دریاچه_اورمیه حتی اگر غیرممکن باشد، هم‌اکنون به نماد ایرانی که باید باشد، بدل شده است. ملت‌ها برای ملت ماندن لحظات عطفی در تاریخ خود دارند که باید بتوانند ناممکن‌ها را ممکن کنند و گرنه فرومی‌پاشند. هم‌اکنون که دریاچه به نقطه تلاقی فرصت‌ها و تهدیدهای همه ما ایرانیان، فارغ از هر اثنیک، مذهب، جنسیت و هر عامل تمایزبخش دیگری تبدیل شده است، برای ملت ماندن باید آن "ایرانِ غایب" را برای عینیت‌بخشی به ایرانی که باید باشد، احضار کنیم. بدون ‎#دریاچه_اورمیه ها نه ایران خواهد ماند و نه ایرانی! بدون نهادمندی زمینه‌مند محلی نیز همه ‎#دریاچه_اورمیه ها خواهند خشکید. امروز هر ایرانی که خواهان ممکن کردن ناممکن‌ها و نجات ایران از کویر نمکی است که انتظارش را می‌کشد، حمایت از شکل‌گیری نهادهای مردمی، محلی است که به‌جای در برابر مردم، در کنار آنها برای نجات "دریاچه_اورمیه" ها تلاش کند.

#SaveUrmiaLake
‎#SaveLakeUrmia
@AzimHassanzadeh
1.7K viewsedited  14:08
باز کردن / نظر دهید
2021-10-26 17:39:51 صفت «رنگین کمان اقوام» ابتدا برای آذربایجانغربی بکار رفت بعد سر از بلوچستان درآورد. سپس به خوزستان هم تعمیم دادند و بعدها استان گلستان را هم رنگین کمان کردند. این صفت چند باری برای گیلان بکار رفت اما با واکنش مواجه شد و دیگر تکرار نشد.

در مواردی که گروهی حس میکند این صفت، دیگران را در آب‌و خاکشان سهیم میکند، معترض آن میشود و گروه‌هایی که این صفت را به مثابه ابزاری برای تایید حضور و تثبیت موقعیت خودشان در آن منطقه میدانند از آن استقبال میکنند.

این صفت به قصد حمایت از گروه‌های اقلیتی استانها وضع نمی‌شود بلکه این رنگین کمان با کمرنگ کردن گروه اکثریتی آن مناطق، گروه‌های اقلیتی را پررنگ جلوه می‌دهد، برای همین این صفت هرگز به استانهایی که فارس و غیرفارس ساکنش باشند اطلاق نمیشود و در حالیکه اصفهان با جمعیت فارس، ترک، لر، افغانی، ارمنی و حتی گرجی رنگین کمانتر از همه استانهاست و کمان استانهایی مانند مرکزی، قم و تهران از هر جایی رنگین‌تر است ولی آن استانها، استانی فارس‌نشین معرفی میشوند و صفت رنگین کمان برای آنها ممنوع شده تا مبادا کاربرد آن صفت سندیتی بر حضور غیرفارسها در آن استانها محسوب شود.

حتی اگر فارسها، به لحاظ آماری در استانی اقلیت باشند، فرادست بودن سراسری آنها باعث میشود آنها متن و دیگران حاشیه محسوب شوند و نخواهند تکرنگی تحمیلی را با رنگین کمان عوض کنند برای مثال با وجود اکثریت بالای ترکها در استان البرز، آن استان با هویت فارسی و در بهترین حالت، ایران کوچک نامیده میشود که باز صفتی در راستای کمرنگ کردن حضور حداکثری ترکهاست ولی آن استان هرگز مفتخر به صفت رنگین کمان اقوام نمی‌شود زیرا رنگین کمان شدن، رنگ فرادستی فارسی را کمرنگتر کرده به رنگ هویت‌های دیگر خواهد افزود. این صفت برای استان فارس نیز با آن همه ترک و لر و... بکار نرفته و آنجا را شهر سعدی و حافظ معرفی می‌کنند.

مسلمانان در همه ایران و شیعیان در بیشتر مراکز استانی در اکثریتند و چون ممکن است صفت «رنگین کمان ادیان و مذاهب» از رنگ این گروه اکثریتی بکاهد، کاربرد این صفت، به نسبت رنگین کمان اقوام بسیار محدود است ولی چون غیرفارسها در بیشتر استان‌های ایران در اکثریتند صفت رنگین کمان اقوام برای تخفیف و کم جلوه دادن آنها، نقل و نبات محافل است.
-----------
@ibrahimsavalan
10.7K views14:39
باز کردن / نظر دهید
2021-10-25 19:40:14
کؤچ هاواسیندا اولان پادکستیمیز حاضیردیر

بوردان بوتؤونو دینله‌یین

Soundcloud.com/banmagazine2/ban-cast

حاضیرلایان عزیزلر:
وحید آقایی
مریم جباری

#بان #بان_درگیسی #کؤچ_هاواسیندا #بان_پادکست #بیز_شهردن_یازیریق

@magazineban
10.5K views16:40
باز کردن / نظر دهید
2021-10-23 21:53:52 فارس‌های سفید یک‌بار دیگر از قطار صلح و توسعه منطقه‌ای جا ماندند

مقاله‌ای از نادر صدیقی منتشر شده در وب‌سایت #مشق_نو

بریده‌ای از متن:

یکم
«در چهاردهم ماه رجب که من (تقی‌‏زاده) از تبریز به‌عزم طهران از راه قفقاز سفر کردم ابتدا به‌قریه‌‏ای از توابع اردوباد موسوم به ونند برای دیدن بعضی خویشاوندان‏ رفتم. این دِه نزدیک رودخانه ارس بوده و از سرحد ایران دور نبود. در آن اوقات نزاع‏ ارامنه و مسلمان در قفقاز خیلی شدّت داشت و در سه‌چهار روز اقامت من در آن قریه جنگ‌های خیلی سختی در نواحی زنگزور و معادن مس آنجا میان ارامنه و مسلمانان قفقاز به‌عمل آمد و مسلمانان زنگزور را ارمنی‌‏ها قتل عام کرده و مزارع‌شان را سوزانده‏ خانه‌‏های‌شان را خراب کردند.

عده کثیری از فراریان آن‌ها زن و مرد پای پیاده از کوه‏‌هایی‏ که میان ولایت زنگزور و اردوباد واقع است، عبور کرده و به آن نواحی مخصوصاً قریه ونند فرود آمدند. هیجان فوق‌‏العاده در دهات ارامنه و مسلمانان موجود بود و تمام قفقاز یک پارچه آتش گرفته بود. لهذا من با مرحوم میرزا علی‌محمدخان از حرکت از آن دِه‏ به‌واسطه خطرناک بودن راه‌ها بازمانده و ۱۶ روز در آنجا مجبوراً متوقف ماندیم تا بالاخره از طول مدت به‌ستوه آمده و هرچه باداباد عازم جلفا شدیم.» (سید حسن تقی‌زاده، تاریخ انقلاب ایران)

دوم
دی ۶۸ ساحل ارس؛ چند روز پس از فروپاشی دیوار برلین، ترکانِ آن‌ سوی ارس، مرزهای آهنین امپراتوری کمونیستی را در می‌نوردیدند و پیش می‌آمدند. کمی متفاوت از دیوار برلین، مرزهای جنوبی امپراتوری در ساحل ارس بسی قطورتر بود. باید یک قطر نیم‌کیلومتری از سیم خاردار و موانع مرزی را قیچی می‌کردی تا مرز سوراخ شود.

هنوز امپراتوری بر جای خود بود اما ترک برداشتن دیوار آهنین کمونیسم در برلین و ارس مژده دنیای بی‌دیوار می‌داد. دنیایِ پیرِ جنگِ سردی داشت دوباره بهاری و جوان می‌شد و من جوان‌‌تر. آنجا بود در آن زمستان که من در ساحل ارس قطاری دیدم که در سمت متفاوت تاریخ می‌راند و با خود کوپه-کوپه بوسه می‌آورد. قطاری که به‌هنگام عبور از زنگزور سنگ باران شده بود و شیشه‌های‌اش شکسته بود.

متن کامل این نوشتار را در لینک زیر بخوانید
mashghenow.com/?p=5124

#نادر_صدیقی #ایران #آذربایجان #ارمنستان

نشانی تلگرام «مشق نو»:
t.me/mashghenowofficial
10.2K views18:53
باز کردن / نظر دهید
2021-10-21 11:40:37
پیشنهاد تقی زاده به وزارت خارجه ایران برای تقویت وحدت ملی:

"به عقیده اینجانب بسیار مناسب و مطلوب و بلکه واجب است که همه فارسی زبانها در مدارس خود عربی و ترکی بطور کامل یاد بگیرند و همه ترکی زبانان ایران، فارسی و عربی و همه عرب زبانان، فارسی و ترکی. و حتی بسیاری از ایرانیان که داخل ادارات دولتی میشوند باید علاوه بر آن دو زبان، کردی نیز یاد بگیرند..."

نامه های لندن(نامه های تقی زاده) ص64

@Turkkitabxanasi
10.1K views08:40
باز کردن / نظر دهید
2021-10-19 12:47:34 Meyl və Əxlaq
میل و اخلاق

ایواز طاها در این گفتار لایو مفهوم میل در نزد ژاک لکان و دولوز-گتاری را به زبان ترکی بررسی می‌کند. در این بررسی اشارات مختصری به ارتباط میل با اخلاق، لذت، زبان، سیاست و هویت نیز شده است.
این سخنرانی را از اینجا می‌توانید ببینید:




Eyvaz TAHA bu çıxışda meylin inqilabçı mahiyətini araşdırır və onun əxlaq, ləzzət [həzz], siyasət və kilmlik konsepsiyaları ilə əlaqələrinə toxunur.
Cıxışa burdan baxmaq olar:




‎#لکان ‎#فروید ‎#اخلاق ‎#میل ‎#لذت ‎#زبان ‎#سیاست ‎#هویت
@eyvaztaha
10.1K views09:47
باز کردن / نظر دهید
2021-10-19 01:06:56 بعد از شکست حکومت خودمختار آذربایجان، فقر و فلاکت عجیبی براین منطقه حاکم شد که یوسف مجتهدی، نماینده تبریز بدان «متزلزل شدن بنیان جامعه» گفته است. عمق فاجعه چنان بود که جلادباشی قوام السلطنه، در بهار 29، خطاب به شاه نوشت که «ایکاش در آبادی، عمران، رفع خرابی‌ها و خسارتها توجه بیشتری مبذول شده بود که اهالی رنجدیده و فلکزده آنجا به اطراف و اکناف پراکنده نمیشدند و امروز آذربایجان بصورت بهتر و آبرومندتری عرض اندام میکرد».

نُهم آذر 28 خبرگزاری آسوشیتد پرس نوشت که «هزاران آذربایجانی برای فرار از تهدید قحطی، درچند روز اخیر به تهران سرازیر شده، بدون خوراک و منزل در پیاده‌روها، در گودالها و استاسیون بزرگ راه‌آهن تهران منزل گرفته‌اند». گزارش واصله از یک آبادی مرزی میگوید که روزانه 20تا30 خانوار از این منطقه به رشت و پهلوی کوچ میکنند و پای آوارگان آذربایجان به اهواز، کرمان و اصفهان نیز باز شد. خبرگزاری تاس نیز در فروردین 29 نوشت که «حدود پانصدهزار نفر بیکار و حداقل پانصدهزار نفر نیمه‌بیکارند که از مقامات محلی کار و نان میخواهند. اگر به این عده، افراد گدا و روستایی آواره را اضافه کنیم میتوان گفت که در آذربایجان حدود دومیلیون نفر نیازمند به سر میبرند» و جمعیت آذربایجان در آن دوره سه‌ونیم میلیون نفر بود.

این یافته‌ها را مدیون محمد مالجو هستیم اما موقع نتیجه‌گیری، راهمان را از او جدا میکنیم. مالجو به نقل از علی‌اصغر حکمت، مشاور نخست‌وزیر، مینویسد که «هرگاه نظر دوراندیشی در کار می‌بود به سهولت می‌توانستند پیش‌بینی نمایند و قبل از هجوم مستمندان به شهرها، در محل خودشان به آنها مساعدت کنند اما از پیش بینی به موقع غفلت شده است». شاید هم، این کوچ یا کوچاندن محصول غفلت نبوده و تهران برای تضعیف پتانسیل مردمی آذربایجان و قیام دوباره دهقانی- ملی آن، نخواسته به آذربایجان اشغالی مساعدت کند و از آنجا که چیزی جز دو راهی مرگ یا تفریس (فارسلاشما) در انتظار مهاجران نبود، شاید از آن استقبال کرده و راه‌سازی گسترده آن سالها نیز برای آن بوده است. در قسمتی از کتاب، نخست‌وزیر رزم‌آرا، در بخشنامه‌ای به فرماندار زنجان نوشته که «تحریکات دائم میشود که مزد در تهران زیادتر و کار بیشتر و زندگی ارزانتر است. بایستی فوری در تمام نقاط‌ منطقه، بوسیله اعلان و تبلیغات چنان نشان دهید که در تهران به هیچ وجه کاری نیست» و این یعنی، کسانی نیز خواهان کوچاندن آذربایجان به دیگر نواحی بوده‌اند.
----------
@ibrahimsavalan
10.0K views22:06
باز کردن / نظر دهید
2021-10-19 01:06:44 از بس فجایع مندرج در کتاب «کوچ در پی کار و نان» دردناک است حین خواندن کتاب چندبار حس کردم وزنه‌ای صدکیلویی قفسه سینه‌ام را فشاریده و نفسم را بند می‌آورد. خودم را جمع کرده مطالعه را ادامه داده، چند نوشته کوتاه از دل کتاب بیرون آوردم تا گاهگاهی به اشتراک بگذارم که در مواردی هم با نتیجه‌گیری نویسنده عالیجناب کتاب همفکر نبودم.

کتاب مملو از گزارشهای شهربانی کل کشور و اسناد رسمی ایران است که رنج تحمیل شده بر آذربایجان را روایت میکند. رسانه‌های مسکو و واشنگتن صرف‌نظر از تفاوت ادبیاتشان، از استمرار سرکوب و فضای امنیتی آذربایجان در سالهای بعد از شکست فرقه خبر میدهند. پراودا مینویسد که تنها در 20مرداد26، شانزده نفر در سراب اعدام شدند و هرالد تریبون مینویسد که در شهریور26، چهارهزار نفر از تبریز تبعید شدند و مقامات شهربانی تخمین میزنند که در شش هفته آینده نیز چهارهزار نفر دیگر به نواحی جنوبی تبعید خواهند شد. دادگاه تبریز جمعی از افسران فرقه را به حبس ابد محکوم میکند ولی شهربانی بدون توجه به رای محکمه، آنها را به زندان بندرعباس تبعید میکند که هرالد تریبون تبعیدشان به مناطق گرم را به منزله اعدامی که تاریخ اجرای آن قدری به تاخیر افتاده، قلمداد میکند و ادامه میدهد که با گذشت یکسال از پایان کار فرقه، دستگیری پیاپی اشخاص مظنون، منظره عادی کوچه‌های تبریز است.

کار به جایی میرسد که قوام السلطنه لب به اعتراض میگشاید و نمایندگان مجلس مانند سیدحسن تقی‌زاده، حسین مکی، ناصرقلی اردلان و سیدابوالحسن حائری‌زاده گزارشات مستدلی به مجلس ارائه میدهند که «افراد بیگناه بسیاری صرفا بخاطر هوس فلان افسر و ندادن باج به ماموران، محاکمه و تبعید شدند تا اموالشان توسط ماموران مصادره شود. زن و بچه کسانیکه هیچ کاری نکرده بودند به بندرعباس، خوزستان، یزد، کرمان تبعید شدند و از گرسنگی، گرما و بدبختی تلف شدند.»

در عریضه‌ی شماری از تبعیدیان آذربایجانی به تاریخ 12تیر27، به استاندار شیراز آمده است که «شانزده نفر میباشیم از گرمی نمیتوانیم زنده‌گانی کنیم از گرمی یکی مُرده سه تا هم مریض هست خرج نداریم که به‌خوریم فقت خالی نون میخوریم محض رضای خدا، ما را از اینجا بجای سردی تبعید کنید». محمدحسین قره‌کیشی (پیرمردی تبعیدی) به استاندار فارس مینویسد که «نُه نفرعائله بیچاره من، برای لقمه نانی محتاجند. اگر بخواهم دست تکدّی هم دراز کنم، زبان فارسی نمیدانم که گدایی کنم».
----------
@ibrahimsavalan
10.1K views22:06
باز کردن / نظر دهید