2022-07-30 14:03:03
امشب نشستم واژه ها را امتحان کردم
این واژه ها چشم تو را اصلن نمی فهمند
با واژه باید چشم ، نقاشی کنم ، اما
این ها که چیزی ، ازنگاه زن نمی فهمند
حسی ، میان واژه ها هرگز نمی بینم
هر واژه ای سودای بازی با دلم دارد
ای کاش موسیقی به رگ هایم روان باشد
هر ساز حس ِ همنوازی با دلم دارد
این سازها ، با چشم هایت آشنا هستند
رنگ ِ نگاهت را به من ، هر بار می گویند
از گیسوانت زودتر ، رد می شوند اما
تا شب از آن چشمان ِافسونکار می گویند
امشب پراز موسیقی ام بد جور -- می دانی
تار و نی و سنتور -- شوری در دلم برپاست
دور از من و نزدیک من ! شاید جنون باشد
انگار که پیش ِ منی چشمان تواین جاست
موهای خودرا بسته ای ، اما غمی داری
امشب اتاق از دود سیگارت مِه آلود است
مانند صبحی سرد روی کوه ماسوله
چشمان زیبای تو ، پشت حلقه ی دود است
اعجاز دارد می کند دستان ِ یاحقّی
امشب چه شوری کرده بر پا بغُض بسطامی
شاید ندانی عشق سرتاپاش رویایی ست
در عشق فرقی نیست بین ِ کام و ناکامی
تنها به چشمان ِ تو می اندیشم این شب ها
با واژه می خواهم که نقاشی کنم خاتون !
سخت است ، یک روزی به دادم می رسد شاید
یک سفره رویش واژه، شیرینی، شراب، افیون
#سیــــدجلیــل_سیــــدهاشــــمی
37 views11:03