2022-12-07 12:43:01
دلم از تمام دنیا یک کلبه ی چوبی می خواهد
میان جنگلی دور افتاده و سر سبز !
کلبه ای قدیمی و دنج ، که درهای ایوانش به سمت آسایش و بیخیالی
محض ، باز شود...
کنار پنجره اش که نشستم ، یک کوهستان مه گرفته و با شکوه را ببینم و روح و جانم تازه شود...
شبهای تابستان، روی پشت بامش دراز بکشم ، از زیبایی بکر آسمان پر ستاره اش ، جان بگیرم و به رویای شبانه ای شیرین و لذت بخش ، سفر
کنم...
و شبهای زمستان هم، با نورِ چراغهای بادی و گرد سوز ، کنارِ آتش شومینه، روی یک صندلی چوبی دست ساز بنشینم ، کتاب بخوانم و چای بنوشم...
هر سپیده دم با صدای چهچه پرندگان سر خوش و بی غم ، چشم باز کنم
نفسی آسوده و عمیق بکشم و از هوای تازه و جانانه ی طبیعت جنگل ،
لذت ببرم...
من برای دلخوشی ام ، یک کلبه ی دنج و آرام می خواهم
جایی که هیچ کس مسیرش را بلد نباشد ....
جایی که بشود به دور از نگاه آدم ها ؛
از زیبایی بکر و دست نخورده ی طبیعتش ، لذت برد جایی که بتوان، بدون هیچ دلهره و تشویشی ؛
برای مدتی هم که شده ؛
به معنای واقعی زندگی کرد!!!
@beheshte
1.8K views09:43