دو هفته طول کشید تا توانستم پسر مارگوت را پیدا کنم. من پشت در ورودی مینشستم تنها جایی که میتوانستم وای فای گاپنیکها را دریافت کنم و شروع به سرچ کردن در گوگل برای یافتن پسرش میکردم. اسمهای مختلفی را امتحان کردم، هیچ کس نبود که بتواند شبیه او باشد مگر اینکه به بخش دیگری از کشور رفته باشد. اما حتی باز هم سن و ملیت مردانی که این اسم را داشتند اشتباه بود. در شب دوم به دنبال اسم مارگوت در زمان ازدواجش در روزنامههای قدیمی بودم که درون کشوهای اتاق قرار داشت. من یک کارت خدمات خاکسپاری ترنس وبر را پیدا کردم بنابراین اسم فرانک وبر را امتحان کردم و متوجه شدم که او پسرش را به اسم همسر مورد علاقهاش نامگذاری کرده است. فرانک وبر یک دندانپزشک بود که در جایی که توکوهو نامیده میشد، زندگی می کرد. خبر مهم این بود که آنها یک پسر داشتند به نام وینسنت کسی که کمی از من جوان تر بود. پروفایلش را پیدا کردم نفسی کشیدم، پیامی برایش فرستادم و صبر کردم ...