دخترم در کلاس علوم یاد گرفته که بچهها نسبت به بزرگسالان قدرت | بهترین مادر دنیا شادترین کودک
دخترم در کلاس علوم یاد گرفته که بچهها نسبت به بزرگسالان قدرت چشایی بیشتری دارند و به همین دلیل است که از غذاهای بیشتری بدشان میآید، چون قادرند مزهها را شدیدتر از دیگران احساس کنند.
با لحنی عادی -انگار که دربارهی گرم شدن هوا در تابستان حرف زده باشد- گفته بود: آدمها وقتی پیر میشوند همه چیز را از دست میدهند؛ قدرت بینایی، شنوایی، حرکت…
به زندگی انسان فکر میکنم؛ به نوزادی که خالی و عریان به دنیا میآید و سالمندی که خالی و برهنه چشمهایش را به روی داشتهها و نداشتههایش میبندد.
مدتها زمان میبرد تا بچهای تازه وارد بتواند درست ببیند، بنشیند، دندان در آورد، روی پاهایش بایستد، کلمهای معنادار به زبان آورد و راه رفتن و خیس نکردن شلوار را بیاموزد اما از آنجایی که همه چیزِ زندگی موقت است، دوباره آرام و آهسته هرآنچه روزی مایه مباهاتش بود را از دست میدهد.
انسان از جایی به بعد شروع میکند به آب رفتن، به محو دیدن، به سخت شنیدن، به از یاد بردن آنچه برای آموختنش جان کنده بود.
مثل مسافری که در دایرهای چرخیده باشد به نقطه آغاز برمیگردد؛ بیدندان و خمیده با استخوانهای ناتوان، بیهیچ خاطرهای از مسیرِ پشت سر گذاشته.
آرام آرام درخشش و ظلمات زندگیاش را از یاد میبرد و مثل جنینی پیر در زهدان مادر جمع میشود و به هیچ بازمیگردد؛ به مقصد، به مبدا، به ناکجا.