Get Mystery Box with random crypto!

تلگرام با همه خوبی‌هاش یک قابلیت تخمی دارد. از همان لحظه که شم | Berkeh☕️📚📖✏️🎶🎥

تلگرام با همه خوبی‌هاش یک قابلیت تخمی دارد.
از همان لحظه که شماره کسی را توی گوشیت سیو می‌کنی تا آخر دنیا اکانتش در قسمت کانتکتها ذخیره می‌شود حتی اگر تو شماره طرف را از روی گوشیت پاک کرده باشی. انگار بخواهد بگوید هر چه شده باز می‌توانی به این آدم پیام بدهی!
امروز از سربیکاری نشستم پای کانتکتهای تلگرامم. دلتان نخواهد آدم دیدم از ۱۲ سال پیش تا همین حالا.
بعضیها را اصلا یادم نبود که بودند و کجا دیده بودم.
مثلا سیو کرده بودم سارای کلاس. خب کدام کلاس! عکسش را که دیدم یادم افتاد کلاسی میرفتم ۱۲ سال پیش که حتی یکبار هم سر کلاس با این آدم همکلام نشده بودم چه برسد به چت.
یا مثلا حامد... خب کدام حامد. بعضی‌ها را هم به حروف مختصر سیو کرده بودم مثلا sh. عکس هم نداشت یارو. مجهول الهویه بود.
شروع کردم به پاک کردن بعضی از کانتکتها.
دیگر کاریشان نداشتم.
لاس‌هام را زده بودم. قرارهام را گذاشته بودم. دعوا‌هام را کرده بودم. التماسهام را حتی. عرهام را زده بودم و بلاکهام را کرده بودم بعد از آنکه بعضی‌ را مفصل ریده بودم به سر درشان
و آنها هم الحق والانصاف خوب از خجالتم درآمده بودند.
بعضی هم همانها بودند که توی عالم مستی چه مزخرفاتی براشان تایپ کرده و فرستاده بودم و رفیقی که کمتر از من مست بود به موقع و قبل از آنکه سین شود پیام افتضاحِ بلندبالام را پاک کرده بود.
حالا با یادآوری بعضی حتی نمیتوانستم بگویم تجربه بود، فقط به خودم میگفتم خاک بر سر خرت!
بعضی را هم دیگر نمیخواستم ریخت نحسشان را ببینم حتی توی عکس پروفایل.
رسیدم به اسمش. سیو کرده بودم(...) شما بخوانید فلانی.
کسی که بین اینهمه اسم، فقط پیام تلگرام او نفسم را سنگین میکرد، ضربان قلبم را تند، در حد ایستادن، سنکوپ حتی.
چتش را باز کردم. یادم آمد همان یکسال پیش با انگشتهای لرزان و چشمهای خیس همه پیامها و ویسهامان را پاک کرده بودم.
چتمان را هم از لیست حذف کرده بودم، شماره‌اش را هم از توی گوشیم اما هنوز توی لیست کانتکتهای تلگرام مانده بود.
عکسهاش را ورق زدم.
آن سالها هر کدام را صد بار نگاه کرده بودم.
دست کشیده بودم روی صورت استخوانیش، چشمهای کشیده‌اش،موهای لختش.
برای آن عکس سیاه و سفیدش نوشته بودم چه سکسی!
کلی صورتک خنده فرستاده بود،نوشته بود چه ربطی داره.
نوشته بودم عکسهای سیاه و سفید سکسی‌ان.
نوشته بود برای همینه که عاشقتم،با همه فرق داری.
دوباره عکسهاش را ورق زدم. اینبار دست نکشیدم روش، فقط زیر لب گفتم لعنتی و دروغ چرا کمی هم بغض کردم.
رسیدم به عکس آخر... سرش را چسبانده بود به سر دختری که فقط قسمتی از پیشانی با موهای بلند قهوه‌ای و گونه‌اش توی عکس پیدا بود.
یکسال بود توی خواب و بیداری صورت کامل دختر جلوی چشمم بود.
چقدر لجم گرفته بود،چقدر حسودی کرده بودم به این دختر،چقدر دلم خواسته بود جاش باشم.
حتی بعضی لحظه‌ها ادا درآورده بودم، زر مفت زده بودم که خوشحالم از تنهایی درآمده
بعضی وقتها هم به دوستم گفته بودم فال ورق بگیرد ببینم این دوتا هنوز باهمند؟ و دوستم که ورقها را ریخته بود و گفته بود نه، توی دلم قند و شکری آب کرده بودند که نگو و نپرس!
بلافاصله هم به خودم گفته بودم خاک بر سر خرت!
اما حالا انگشتم را که دیگر نمیلرزید گذاشتم روی سه نقطه بالای صفحه پروفایلش،گزینه دیلیت کانتکت را زدم.
آدم یک روزی،یک جایی بالاخره خسته میشود از دویدن، فرسوده میشود از انتظار.
به دوست داشتنی که مدتهاست روی دستش ول معطل مانده نگاه میکند
پاک می‌کند
و تمام.
نه تلگرام عزیز! گاهی نمیشود که نمیشود که نمی‌شود.

#پریسا_زابلی_پور
@berkeh27 ••• ⃟꯭░꯭𓂃 ִֶָ