2022-06-28 16:07:07
خواب دیدم
آفتاب نبود اما تاریک هم نبود
رنگ آسمان، نیم سرخ، نیم اُخرایی
ترکیب ناجور خون و خاک بود
و از سیاهی ترسناکتر
چه اینکه در ظلمت چیزی پیدا نیست،
دستکم چشمها معافاند از لمس مصیبت
اما اینجا همهچیز و همهکس هویدا بود
به هولانگیزترین حالت ممکن
از آشفتگی و ویرانی و آوار
تا صورتهای هیولاوار
حتی زندهها، همسایهها، خودیها
از خواب پریدم
دهانم چوب بود از خشکی
نفسم که برگشت ذهنم رفت، سمت تعبیر
به دفن معکوس آسمان، زیر غبار اندوه
به دریغِ عنقریب نگاه خورشید، از مُلکی مفلوک
به کابوس ِصادقه!
مگر میشود این حجم از هجمه و تاراج و هرزگی، دودمانبرانداز نباشد؟
سر میگوید: دور نیست
دل میگوید: دور باد
477 views13:07