2022-05-30 20:56:40
در ارزشِ کتابِ زین العابدین مراغه ای
علی مرادی مراغه ای
@Ali_Moradi_maragheie
تاثیر سياحتنامۀ ابراهيم بيگ بر انقلاب مشروطیت بی همتاست، هم از نظر نفوذ اجتماعى و هم تأثير ادبى اش.برخی، از نظر نفوذ اجتماعى، ارزش این سياحتنامه در انقلاب مشروطۀ را، همسنگِ قرارداد اجتماعى ژان ژاك روسو در انقلاب فرانسه دانسته اند.
کسانیکه دوره قبل از مشروطه را یوتوپیا و بهشت گونه میدانند و به اشتباه، معتقدند که انقلاب مشروطیت آن دوران خوب را خراب کرد! به نظر من، این منبع دست اول یعنی سياحتنامۀ ابراهيم بيگ را حتی ورق هم نزده اند!
امروزه، فرزندان دیار سهندآباد در تداراک سومین همایش خود هستند، امیدوارم خواندن این کتاب را فریضه بدانند.
زین العابدین مراغه ای از زادگاه خود خارج شده، سالها بلاد مختلف قفقاز، عثمانی و روسیه را گشته و سپس به کشور تیره روز خودش بازگشته و آنوقت در کتابش با مقایسه اوضاع شوربخت ایران با دنیای جدید، انگشت بر بزرگترین دردهای وطن گذاشته، بطوریکه در آن زمان، خوانندگان کتاب تکان میخوردند و در زمان خواندن، گريه كردن کرده حتی از شدت اندوه از خود بیخود می شدند...
این یک واقعیت است که خود درد، هر چقدر هم بزرگ باشد هرگز آدم را تکان نمیدهد چه بسا یک آدم جاهل، دعاگوی آن بدبختی نیز میگردد! اما تنها احساس آن درد و آگاهی به آن، انسان را تکان میدهد و به چاره جویی وامیدارد و کتاب سیاحتنامه چنین میکرده.
ببینید زین العابدین مراغه ای پس از سالها دوری از وطن، وقتی برمیگردد، عشق خود را به وطن چگونه بیان میکند:
«وطنى كه به حب آن مأموريم همانا خاك پاكى است كه در آن به عرصۀ وجود آمدهايم كه مسكن عيال و اولاد و ناموس ما و مدفن نياكان ما و محل نشو و نماى ما است...»
جالب اینکه، قهرمان کتاب که خودِ زین العابدین مراغه ای است در پایان کتاب، مریض احوال به بستر افتاده و هر موقع خبری خوب از اصلاحات و پیشرفت ایران می شنود احوالش بتدریج خوب میشود و هر موقع خبرهای بد از ایران میرسد مریضی اش بدتر گشته و سرانجام وقتی ایران رو به خرابی و ویرانی می نهد، قهرمان کتاب نیز می میرد یعنی دق مرگ میگردد و کتاب پایان می یابد...
نگاهی می اندازم به خاطرات کسانی که در آستانه مشروطیت این کتاب را خوانده اند:
شیخ ابراهیم زنجانی نماینده زنجان در مجلس در خاطراتش می نویسد:
«میرزاعلی اصغرخان مشیرالممالک، محرمانه یک جلد کتاب به من داد که سیاحتنامه ابراهیم بیگ بود و گفت: «احدی مطلع نشود. این را یک نفر از حجاج در میان اشیای سفر در وسط لحاف از مصر آورده و محرمانه به من هدیه داده. این کتاب قاچاق و ممنوع است...» میگوید وقت کتاب خواندن ترس و لرز وجود مرا گرفت».
(خاطرات شیخ ابراهیم زنجانی، ص156.)
كسروى در تاريخ مشروطۀ ايران، تأثير آن بر ايرانيان مىنويسد:
«ارج آن را كسانى مىدانند كه آن روزها خواندهاند و تكانى را كه در خواننده پديد مىآورد به ياد مىدارند. انبوه ايرانيان كه در آن روز خو به اين آلودگىها و بدىها گرفته بودند از خواندن اين كتاب تو گفتى از خواب بيدار میشدند و تكان سخت میخوردند. بسيار كسان كه از خواندن اين كتاب بيدار شده و براى كوشيدن به نيكى كشور آماده گرديده و به كوشندگان ديگر پيوستهاند».
کتاب در ابتدا قاچاق بوده و چون خطر جانی برای نویسنده اش داشته در نتیجه، اسم نویسنده در کتاب نیامده، اما پس از استقرار مشروطيت، كه ديگر خطر حبس و مرگ براى نويسندۀ نداشت، بلافاصله، فرصت طلبانی وارد میدان شده و مدعى شده بودند كه نويسندۀ آن هستند...!
دهخدا که پس از به توپ بستن مجلس توسط محمدعلی شاه از ایران فرار کرده بود مینویسد در مهاجرت در استانبول بودم، يك روز پيرمردى به ديدن من آمد و گفت: «من حاجى زين العابدين مراغهاى هستم»
و دهخدا می نویسد که بشدت ناراحت و گله مند بود که چرا برخی در ایران خود را نویسنده کتب معرفی میکنند و حرمت نویسنده اصلی را پاس نمیدارند؟!
و دهخدا، پیرمرد را دلداری داده میگوید که اینها زودگذر بودند چون در نهایت، در همه جای ایران اکنون شما را نویسنده واقعی کتاب میدانند.
یادِ دیالوگ ماندگار پایان فیلم Conquest of Paradise افتادم که کریستف کلمب، پریشانحال به زندان افتاده و پادشاه اسپانیا میخواهد کشف او را بنام خود کرده و او را خیالپرداز می نامند!
کریستف کلمب از او میخواهد که از پنجره زندان بیرون را نگاه کرده و بگوید چه می بیند؟
یارو، از پنجره زندان، بیرون را نگاه کرده میگوید: معماریهای عالی، بناها مرتفع و یک تمدن درخشان می بینم.
کریستف کلمب پاسخ میدهد که تمامی آن تمدن را ما آدمهای خیالپرداز بوجود آورده ایم.
و امروزه ما می بینیم که اگر نامی از آن پادشاه اسپانیا مانده تنها به طفیلیِ نام این خیالپردازِ کاشف بوده است...
دانلود سیاحتنامه
498 views17:56