می خواستم ببوسمت آن قدر که لبانم بسوزد! خرمنم آتش بگیرد! می خو | کافه دلتنگی
می خواستم ببوسمت آن قدر که لبانم بسوزد! خرمنم آتش بگیرد! می خواستم دوست داشتنت را مشق کنم میان سیاهی تیله ی چشمانت! می خواستم که بگویم؛ دوستت دارم ... نیستی! مدّت هاست سرم درد می کند! لبانم می سوزد! چشمانم، خیابان تنهایی را نم زده است! می خواستم عشق باشد و تو من، چند درجه زیر صفرم ...