2022-08-30 08:34:06
من کمی خلوضعم!
من روزی یکبار این ویدئو را پلی میکنم و بغض میکنم.
من دامادهای زیادی را دیدهام که شب عروسی لِه بودهاند، که از یکهفته مانده به عروسی چند چروک افتاده گوشهی چشمهاشان، چند موی سفید اضافه شده به شقیقهشان. من داماد داغون زیاد دیدهام. دامادهایی که شب زفافشان نه که شب پادشاهی نبوده که "بیاد بره راحت بشم" بوده، دامادهایی که پدر پسر را نکرده داماد، یا نبوده یا اگر بوده، نبودش بهتر از بودش بوده...
من عروسهایی را دیدهام که شب عروسی چشمهایشان دو دو میزده از ترس، از نگرانی اینکه همهچیز خوب پیش برود، از ترس اینکه کسی چیزی نگوید، به کسی برنخورد، من عروسهایی را دیدهام که شب عروسی قوز کردهاند بس که حرص خوردهاند، عروسهایی دیدهام که لبخندشان کج شده از بس حرفشان را قورت دادهاند، از بس هر تکه از کاسه و بشقاب جهیزیه را به مرارتی تهیه کردهاند...
من دامادهایی را دیدهام که شب عروسی، نگران کمآمدن غذا، قسطهای از فردا و چکهای از ماه بعد بودهاند.
برای اینکه دامادی اینطور بخندد و برقصد و بخواند یکتیم تهیه و تولید لازم است، یک تیم آمادهسازی و تدارک، یک تیم چک و خنثی...
برای اینکه دامادی اینطور رها باشد جیبی پُرپول، دلی مطمئن، عشقی در میان، و اطرافیانی که حمایت و عقلانیت را با هم داشته باشند نیاز است...
منِ خلوضع، روزی یک بار این ویدئو را نگاه میکنم و با بغضی در گلو برای همهی جوانکهای آرزودار، آرزوی کامروایی میکنم، آرزوی سری بلند و دلی شاد.
و در آخر یک خواهش: زمانه، زمانهی سختیهاست... اگر دستتان میرسد کمک کنید لبهای جوانها به لبخند کش بیاید، کمرشان به قر بچرخد، چشمهایشان به شوق بدرخشد.
راه دوری نمیرود.
#سودابه_فرضی_پور
#کافه_هنر
@cafee_art
98 views05:34