مکانیسم فراموشی آهسته و کُند است. طول میکشد تا فراموشی، خانه | کافه پاراگراف
مکانیسم فراموشی آهسته و کُند است. طول میکشد تا فراموشی، خانههای کوچک حافظه را غارت کند و هر چه را که به یاد تو آغشته بود، با خودش ببرد. زمان میبرد تا گلهایی که از یاد تو در حاشیه پنجرههای ذهنم شکوفه داده بود و قاب عکسهایی که از خاطرههای تو بر در و دیوار حافظهام میخ شده بود را دستهای فراموشی بردارد و ببرد. انگار فراموشی در تمام این روزهایی که به تو فکر نکرده بودم، سخت مشغول بود تا یادهای تو را از سلولهای کوچک حافظهام بیرون بکشد و بگذارد بیآنکه دیگر دلم هُرّی فرو بریزد از تصور کردنت، تو را با خودش ببرد. نمیدانم ممکن است فراموشی هم تو را آنطور که من دوست داشتم، دوست داشته باشد یا بخواهد یادهای تو را که مثل حجم بزرگی از ابرهای بارانزا روی سینهام سنگینی میکردند، کنار خودش نگهدارد یا نه. فقط میدانم امروز وقتی بعد از مدتها به تو فکر کردم، قلاب دلتنگی، گلویام را چنگ نینداخت. تو حالا نامی بودی متعلق به آدمی در خاطرهای گُم و محو که اثرات جانبی یادش کاملاً از دست رفته است. تو دیگر تو نبودی و میدانم که این فراموشی برای هردویمان بهتر است.