Get Mystery Box with random crypto!

رابطه رنج کشیدن و رستگار شدن (۲) فرشته ذاکر وقتی به رابطه رنج | چهارراه

رابطه رنج کشیدن و رستگار شدن (۲)
فرشته ذاکر

وقتی به رابطه رنج و رستگاری می‌اندیشیم پرسش اصلی این است که رستگاری چیست تا ببینیم رنج کشیدن ما را به آن نزدیک‌تر می‌کند یا دورتر. رستگاری از نظر من زندگی خودآگاهانه است. زندگی خودآگاهانه یعنی بدانم اینجا و اکنون دارم چه کار می‌کنم؛ چه شد که در موقعیت کنونی هستم؛ ارزش‌های زندگی من چیستند و من آنها را چگونه به دست آورده‌ام؛ و خواستم از زندگی چیست. البته همه اینها در حد و اندازه طاقت بشر مد نظرم است، نه در حد و اندازه‌ای ابرانسانی یا خدایگونه. فرقی نمی‌کند این خودآگاهی را از چه منبعی به دست آورده باشیم. منابع زیادی می‌توانند در کسب خودآگاهی به ما کمک کنند. البته منابع زیادی هم وجود دارند که ما را به تبعیت از ترس‌ها و درماندگی‌ها، و به شکل دادن ارزش‌های نشئت گرفته از همین ترس‌ها فرا می‌خوانند.
برای رسیدن به رستگاری یا همان خودآگاهی رنج چه نقشی بازی می‌کند. رنج، آدمی را با پرسش مواجه می‌کند. رنج، همان وضعیت چکش شکسته‌ی هایدگر را ایجاد می‌کند‌. تا وقتی چکش سالم است و کار می‌کند ما اصلا متوجه وجود چکش نیستیم ولی وقتی دسته‌اش شکست متوجه وجودش می‌شویم، به آن توجه می‌کنیم و درباره‌اش فکر می‌کنیم. کودک با اولین تجربه‌های رنج یا ناکامی، وارد دنیای پرسشگری می‌شود. پس ناکامی فرصتی‌ست برای توجه کردن، برای پرسشگری؛ برای تفکر و تعمق درباره شیوه‌های جدید برقراری ارتباط با ابژه‌ی از دست رفته؛ برای کنار آمدن با ناکامل بودن. برای همین است که یکی از معیارهای سلامت روان یا خودآگاه بودن "ظرفیت تحمل ناکامی" است. اما آیا این ناکامی، حد و مرز هم دارد یا رابطه‌ای خطی وجود دارد بین بیشتر ناکام شدن و بیشتر خودآگاه یا رستگار شدن؟
ارسطو در حوزه حکمت عملی، فضیلت کامل را برابر با حد وسط می‌داند. از نظر او رذیلت اخلاقی برابر با لغزیدن به جانب افراط و تفریط است. نظریه‌های جدید روانکاوی در مورد سطح بهینه ناکامی برای حفظ سلامت روان با نظریه اخلاقی ارسطو درباره فضیلت و رذیلت اخلاقی همسو است.
در فرهنگی که رنج کشیدن تقدیس می‌شود _این تقدیس شدن دلایل متعددی دارد که در اینجا نمی‌خواهم به آنها بپردازم_ و افراد جامعه به طور مرتب دعوت می‌شوند به شریک شدن در رنج‌های دیگران، در واقع راه‌های موذیانه‌ای ایجاد می‌شوند برای خودتنبیه‌گری. در فرهنگی که نه رنج کشیدن حد و مرزی دارد و نه ملاک‌های مشخصی وجود دارد برای رستگار شدن، آدم‌ها به جان خودشان می‌افتند. جنگی پایان‌ناپذیر بین خیر و شر. ماحصل این جنگ درونی، نه پرسش‌گری که حاضرجوابی است؛ نه افزایش ظرفیت تحمل ناکامی که تشدید میل به فرار است؛ نه افزایش توجه و نزدیکی که تشدید نفرت و بیزاری است. پس رابطه رنج با رستگاری یا خودآگاهی تا جایی صادق است که به گفته ارسطو حد وسط رعایت شود که این حد وسط از یک فرد به فرد دیگر و از جامعه‌ای به جامعه دیگر متفاوت است. و از نظر روانکاوی رنج از حد بهینه که بگذرد ویران‌گر رشد است و ماحصلش دنیایی پر از ترس و ناامنی است. فرهنگی که رنج را تقدیس می‌کند، ارزشمندی خود را ویران می‌کند. فردی که مدت‌هاست میزان رنج کشیدنش از سطح بهینه گذشته و مرزهای حد وسط را رد کرده، همچنان خودش را سرزنش می‌کند که تو بی‌عرضه‌ای و تو ضعیفی که نتوانستی از رنج‌هایت پلی برای رستگاری بسازی. این خودسرزنش‌گری دلسوزی و همدلی با رنج دیگران را بیشتر نمی‌کند به دنبال منبعی برای نفرت ورزیدن می‌گردد. چون این منبع مبهم است یا زورش زیاد است و نفرت ورزیدن به او دردی را دوا نمی‌کند پس به خودم نفرت می‌ورزم که چرا نمی‌توانم معجزه کنم و همه چیز را تغییر دهم.

https://t.me/chahar4rah چهارراه