2020-10-19 21:39:28
آنچه از تجربهی کودکی باید بیاموزیم.
نویسنده: علی هداوند
مسیر این یادداشت را با یک سوال صریح آغاز میکنیم؛ کودک با جهان پیرامونش چگونه ارتباط برقرار میکند؟ اگر رفتار کودکانی که هنوز بهصورت کامل در نظم زبانی و جهان نمادین قرار نگرفتهاند را به دقت نظاره کنیم میبینیم آنان با جهانی که احاطهشان کرده است رابطهای سراسر بدیع و نو برقرار میکنند. اگر برای بزرگسالان جهان تنها از نظر شکل کارکردیِ آن و استفاده از وسایل مشخص برای نیل به اهداف مشخص اهمیت دارد، برای کودکان وسایل در ارجاع به خودشان معنا پیدا میکند. تجربهی ادراکیِ کودک از مواجهه با وسایل و ابزار موجود در جهان اولیهاش، یعنی همان خانه، نه از حیث کاراییِ مرسومِ آن بلکه از لحاظِ شکل ارتباطِ منحصر به فردی است که کودک با آن برقرار میکند. بهعنوان مثال برای کودک ارتباط با شیءای مانند ماشین لباسشویی میتواند در مقام مواجهه با جهانی یکسر نو پدیدار شود، میتواند ساعتها به چرخشِ بیهدف آن نگاه کند، یا گاهی به درونِ محفظهی آن سَرَک بکشد و سوراخهای آبکشِ آنرا بهعنوان معبری بهسوی جهانی دیگر تخیل کند یا با دیدن انعکاس خود در سطح صاف و صیقلیِ آن، حسی از حضور در فضایی امن و متعلق به خود بیابد، همچنین او هر کدام از چیزها را ممکن است بهگونهای نامگذاری کند که معنایش را خود تعیین میکند و تنها برای خودش دلالتمند است.
تئودور آدورنو در اخلاق صغیر مینویسد: «لااقل یک علّت پژمرده شدنِ تجربهی زندگی میتواند در این واقعیت نهفته باشد که اشیاء تحتِ قانونِ کارآمدِ صرفشان شکلی به خود میگیرند که تماس با آنها را تنها در جنبهی کاربردیشان محدود میکند و تابِ چیزِ دیگری را نمیآورند.» امّا حال باید پرسید که کودک چگونه میتواند تجربهی زندگیِ ناب را احیاء کند؟ شاید پاسخ را بتوان در سطح زبان، به عنوان مهمترین دستگاه شناختی، جستجو کرد. کودک تا آنجا که به کلی تحت قانونِ نامگذاریها، قراردادهای زبانی و عرصهی نمادین محدود نشده، میتواند خود راساً با جهانِ پیراموناش ارتباطی خلاق برقرار کند.
جورجو آگامبن این مسئله را در ریشهشناسیِ واژهی کودکی به ما نشان میدهد؛ کودکی (Infancy) از ریشهی لاتین Infans به معنای کودک است که در آن –in پیشوند منفیساز و fans صفت فاعلی از فعل fari به معنی سخن گفتن یا حرف زدن است. بنابراین معنای تحتالفظی Infantia یا Infancy چیزی نیست مگر بیزبانی یا ناتوانی از سخن گفتن. اگر طبق نظر سوسور دستگاه دلالتی و زبانشناسی را بر پایهی دو شقِ «دستور زبان» و «گفتار» ترسیم کنیم و از خلال آن دال را به مدلول و اشاره را به اشارتیاب مرتبط کنیم، میبینیم که کودک در معبری میانِ این دو شق لانه کرده است، بهگونهای که مرزهای زبانیِ آن نه بیرون از زبان، یعنی نه در جانب مدلول و اشارتیاب، بلکه در خودارجاعیِ ناب آن آشکار میشود. بنابراین تجربهی زبانی کودک نه با دستورِ زبانی که در طول تاریخ انباشت شده و به ما آموزشش میدهند و نه با گفتار و سخنگویی ارتباطی ندارد بلکه بهواسطهی «آوا» با جهانش ارتباط برقرار میکند، این آوای انسانی اما از آن رو با آوای حیوانی فرق دارد که روشن و بیانگر است و قابلیت مفصلبندی با جهان را دارد. از آن مهمتر این آوا تنها در انحصار کودک نیست و برای مثال میتواند در بیانی هنرمندانه و شاعرانه در بزرگسالی نیز از نو صورتبندی شود.
از همینروست که کودکی و تجربهی زبانیِ کودک دستمایهی مهمترین آثار هنری در طول تاریخ قرار گرفتهاست، برای مثال فیگورِ کودک در سینمای نئورئالیستیِ ایتالیای بعد از جنگ جهانی دوم، که تلی از ویرانه بر جای گذاشته بود، نقشی اساسی پیدا میکند تا نویدبخش زندگی در ایام تباهی باشد. این همان زبانِ نابی است که سرشار از توانش و بالقوهگی است و میتواند وضعیت و چیزها را حتی در اوج تباهی و فسادشان از نو معنا کند و روحی به جهان بیروح بدمد.
منابع:
آدورنو، تئودور، (1384) اخلاق صغیر، ترجمهی حمیدرضا فرازنده، اصفهان، انتشارات نقش خورشید.
آگامبن، جورجو (1390) کودکی و تاریخ، ترجمهی پویا ایمانی، تهران، انتشارات مرکز.
سوسور، فردیناند (1392) دورهی زبانشناسی عمومی، ترجمهی کوروش صفوی، تهران، انتشارات هرمس.
بنیامین، والتر (1387) عروسک و کوتوله، ترجمهی مراد فرهادپور و امید مهرگان، تهران، انتشارات گام نو.
556 views18:39