خر برفت و خر برفت و خر برفت! آن داستان شیرین مولوی را شنید | چرتکه
خر برفت و خر برفت و خر برفت! آن داستان شیرین مولوی را شنیدهاید؟ فروختن صوفیان بهیمهٔ مسافر را جهت سماع. داستان از این قرار است که یک مسافر نگونبختی به همراه خر محترمش به یک خانقاهی میرود و خرش را به خربانی(!) میسپارد صوفیان بزرگوار آن خر را میفروشند و به پولش را جیب میزنند. بعد از آن پول حلالتر از شیر مادر(!) طعامی تدارک میبینند و به دستافشانی مشغول میشوند. آن مسافر از همه جا بیخبر هم در سفره مشارکت میکند و سیر میخورد و مینوشد و در سماع میایستد و همراه با دزدان خر مظلومش بانگ خر برفت و خر برفت سر میدهد! وقتی «روز گشت و جمله گفتند الوداع» مسافر هم سراغ خرش میرود میبیند که خری در کار نیست. یخهی خربان را میچسبد که نادرست! «من ترا بر خر موکل کردهام» خر من را چه کردی؟ «از تو خواهم آنچ من دادم به تو». خربان بندهی خدا میگوید که : «گفت من مغلوب بودم صوفیان / حمله آوردند و بودم بیم جان». مسافر «گفت گیرم کز تو ظلما بستدند / قاصد خون من مسکین شدند / تو نیایی و نگویی مر مرا / که خرت را میبرند ای بینوا»؟ و حضرت خربان جواب شنید که «گفت والله آمدم من بارها / تا ترا واقف کنم زین کارها / تو همیگفتی که خر رفت ای پسر / از همه گویندگان با ذوقتر / باز میگشتم که او خود واقفست / زین قضا راضیست مردی عارفست».
این داستان واقعا خندهدار است! عدهای خر بنده خدا را فروختهاند و دارند با پولش خودشان را پروار میکنند، حالا سهمی از آن را هم به خود صاحب میدهند و طرف هم خوشحال و دستافشان، ناآگاه از بلایی که سرش آمده سرود خر برفت را با ایشان همخوانی میکند! گریهدار شباهت ماست با این نگونبخت! مطالبات ما از دولت این است که بیا بنزین و گازوئیل را مجانی دستمان بده! ارزت را بده گوشت و مرغمان ارزان شود! از همهی صنایع داخلی حمایت کن! خانه برایمان بساز! شغل درست کن! خر برفت! سرنوشتمان همان است. از اموالمان سفرهای پهن میشود و صغیر و کبیر بر سرش حاضرند و البته بخش اندکی از آن هم گیر خودمان میآید!
ویدیوی قسمت قبل به مخارج دولت اختصاص داشت. در رابطه با نقشهای ضروری دولت در اقتصاد، کالای عمومی و بازتوزیع، صحبت شد. یعنی لازم است توجه کنیم که مخارج دولت همیشه از جنسی که گفتیم نیست! گاهی لازم است و ضروری! اگر این طور است پول این مخارج را چه کسی باید بدهد؟ راستش این سوال کوتاه که «پولش را چه کسی میدهد؟» کلید فهم و تحلیل خیلی چیزهاست. مثلا قهرمانان عرصهی توانایی و کارایی میگویند یک میلیون خانه میسازیم. شما بپرسید هر خانه ۶۰ متر هر متر ۵ میلیون، این ۳۰۰ هزار میلیارد را چه کسی قرار است تامین کند؟ بحث این قسمت در رابطه با منابع بودجه است. این پولها که قرار است خرج شود از کجا میآید؟ یعنی همان که بپرسیم : «پولش را چه کسی میدهد؟». با اعداد و ارقامش برایتان شرح دادهاند! درست و حسابی! خلاصه که ببینید سرنوشت خر بیچارهتان چه شده!