Get Mystery Box with random crypto!

بدن و مدرنیته پیشینۀ بحث دربارۀ بدن و به‌ویژه رابطۀ بدن با رو | فرهنگ و نظریه اجتماعی

بدن و مدرنیته
پیشینۀ بحث دربارۀ بدن و به‌ویژه رابطۀ بدن با روح، به قدیمی‌ترین ایام می‌رسد. از سقراط و افلاطون تا دکارت و امروزه در مباحثی که به‌وسیلۀ تراانسان‌گرایان (trans humanists) مطرح می‌شود. در این جدل‌های بی‌پایان، همواره این نکتۀ بنیادین وجود داشته است که آیا می‌توان پدیده‌ای به نام بدنِ محسوس و فیزیکی را از پدیدۀ دیگری به نام «روح»‌، «جان»‌، «روان» و... جدا کرد؟ در اندیشۀ باستان، دست‌کم در حوزۀ تمدن‌های هندواروپایی که سپس به کل جهان تعمیم یافت، پاسخی روشن و بدیهی برای این پرسش وجود داشت: بدن در نظر آن‌ها بنا بر مورد یا جایگاه یا یک زندان برای روح بود یا برعکس و به‌صورتی استثنایی و در اقلیت مطلق، مکانی برای تعالی یافتن وجود یا مکانی بود برای اسارت و رنج روان و جوهرۀ درونی انسان که همواره پایدار و جاودان باقی خواهد ماند و بنا بر تعریف یک «شیء» به قول دکارت یک «ماشین متحرک» زوال‌پذیر که اصولاً نمی‌توانست تقدیری جز فنا داشته باشد و با همین نگاه بود که همۀ پدیده‌های دیگری که نشانه‌ای از این فنای تدریجی - که از تولد آغاز شده و تا لحظۀ مرگ ادامه می‌یافت و ناگزیر بود – را نشان می‌دادند، هم دلیلی بودند و هم نشانه‌ای بر «بدیهی» بودن ناپایداری و «بی‌ارزش» بودن بدن.
از این تفکر که بسیار رواج داشت، گروهی نیز همان گونه که گفتیم تضاد میان بدن و روح را تا حد زندان تلقی کردن پدیده‌ای که زیباترین و ارزشمندترین بخش وجود انسان، یعنی بخش خدایی او را به زنجیر کشیده و شکنجه می‌دهد، می‌نگریستند. ازاین‌رو معتقد بودند که بدن لزوماً امری «شیطانی» است که باید مهار شود؛ زیر فشار و ریاضت قرار بگیرد؛ مجازات شود و غیره. گسترۀ این اندیشه‌ها که از ادیان باستانی تا مدرنیتۀ قرن نوزدهمی، جنبۀ کاملاً غالبی داشتند از اشکال حاد ضد- بدن‌گرایی نظیر مانویت و برخی دیگر از فرقه‌های صوفی‌منش یا مسیحیت متعصبی که لذت را صرفاً «لذتی بدنی» و راهی برای جدایی و دور افتادن از خداوند و سخت کردن هرچه بیشتر عذاب در دنیای باقی می‌دانستند تا گروه‌هایی دیگر که لزوماً معتقد به شیطانی بودن مطلق بدن نبودند، نظیر تومیست‌ها در مسیحیت یا مسلمانان؛ اما حتی همین گروه‌ها نیز بدن را سرمنشأ ذات «شر» می‌دانستند، چیزی که به این خطر بیندازد ازاین‌رو باید «غرایز» سرکوب می‌شدند تا انسانیت تحقق می‌یافت. در این اندیشه اصل و اساس تقریباً همیشه بر لزوم دور شدن هر‌چه بیشتر انسان در «شکل» و در «روح» از «حیوانیت» بود و بر «نفسانیتی» که باید به‌شدت کنترل و در صورت بروز ارادی یا حتی غیر‌ارادی به شدیدترین شکل مجازات می‌شدند تا انسان بتواند شایستۀ نام انسان به‌مثابۀ جایگزینی موقت برای خداوند بر روی زمین به حساب بیاید.

مقدمه #ناصر_فکوهی بر کتاب #تاریخ_فرهنگی#بدن و #بدنمندی در #ایران_معاصر ، #زهره_روحی، تهران: #انتشارات_انسانشناسی، 1400

لینک مستقیم به متن کامل در کانال نوشته‌های ناصر فکوهی
https://t.me/nasserfakouhi/13992