2021-08-22 00:30:00
سکس با منشی افغان متاهل
1400/05/09
#منشی_ #زن_شوهردار #رییس
سلام دوستان
بعضیا داستان هایی میگن و دوست دارن جوری نشون بدن که واقعی بنظر برسه من واقعیتش رو میگم احتمالا بهتر و بیشتر به دل بشینه
درباره خودم اسمم مهران و ۲۲سالمه ۱۸۳ قدم و ۹۱ وزنم از بچه گی کار کردم و چهره پخته و مردونه ای داشتم ۱۸ سالم بود که با زحمت پول جمع کرده بودم و و اندازه پولم پول قرض کردم از آشناها
یه شرکت درست کردم از تبریز مواد غذایی میخریدم و به عراق میفرستادم اونجا خوب فروخته میشد …
سرتون رو درد نیارم شرکت بزرگتر شد پول آشناها رو دادم و رو به راه کردم خودمو
بخاطر بیشتر شدن کارا مجبور شدم یه منشی دیگه استخدام کنم و کمی دفتر رو هم خوشکل تر و بهتر درست کردم یه واحد بزرگ بود
بعدش آگهی دادم داخل تلگرام واقعیتش دنبال آدم پاکدامن نبودم
چون ۲۰ سالم بود و تا اون موقع دوست دختر و اینا نداشتم فقط در حد سکس چت داشتم
دنبال کسی میگشتم که هم باهاش حال کنم و هم اون بتونه کار کنه
آگهی دادم حدود بیست نفر درخواست دادن فقط تو تلگرام باهاشون حرف میزدم بین شون ۱ خانم افغان هم بود اسمش فاطمه بود ۳۲ ساله متاهل قدش ۱۷۰ وزنش ۷۰ بیشتر نبود تپل و سینه های گنده ای هم داشت ۸۰ بود فک کنم ( من خودم اصالتا افغان ام ) دوست داشتم همین و استخدام کنم باهاش صحبت کردم و خودم جای منشی دیگه شرکت جا زدم بهش نگفتم رییس منم بعدش بهش گفتم رییس آدم هیزیه و شاید دست بزنه بهت و ازینجور حرفا اونم گفت تو این شرایط که کار گیر نمیاد اشکال نداره
گفتم فردا بیا دفتر
صبح زود به منشی دیگه شرکت گفتم خانم جمشیدی یکی به اسم فاطمه میاد برای استخدام منشی جمشیدی گفت چرا منو اخراج میکنید و اینا بهش گفتم نه این برای دفتر خودمه بعدش ساعت ۱۱/۳۰فاطمه اومد با چادر و ماسک زده بود و جمشیدی راهنماییش کرد داخل وقتی دیدمش خیلی خوب بود سفید سفید دستاش عین برف بود
بهش گفتم بفرما بشین وقتی نشست منم از جام بلند شدم رفتم رو به روش نشستم و گفتم کجا کار کردی و اینا که گفت جاهای دیگه برای کار رفتم و قبول نکردن بخاطر شناسنامه و اینا
گفتم اینا مشکلی نداره و حل میشه ببینم چی بلدی
وقتی اینو شنید میخواست از خوشحالی بغلم کنه بعدش شروع کردم و درباره خانواده اش پرسیدم شوهرش کارگر ساختمون بود و دو تا بچه داشت ۱ دختر ۱ پسر
بهش گفتم بریم پایین رو نشونت بدم و همینجوری روند کارت رو برات توضیح بدم که باید هماهنگی کنی بین مشتری ها و کسایی که ما ازشون مواد میخریم و پرسیدن قیمت ها و همه چی رسیدیم طبقه آخر همین ساختمون که انبار ما بود انبار بزرگ و جا داری بود
ساعت ۱۲/۳۰ بود وقت ناهار انبار دار بود بهش گفتم با ماشین باربری برو از انبار شرکت ……. همین جنس هارو تکمیل بگیر بیا
اون گفت چشم و رفت بعدش به فاطمه گفتم بیا انبار و نشونت بدم تا میخواستم حرف بزنم انبار دار گفت در رو ببندم ؟؟ گفتم نه نبند بعدش وقتی اون رفت به بهانه اینکه جنسی دزدیده نشه خودم رفتم و بستم درب رو …
شروع کردم از جنس ها که اینو از کی میخریم دیدم این اصلا اینجا نیست آروم با سه انگشت زدم رو پیشونیش گفتم کجایی توووو؟؟ خندید گفت همینجام
بعدش شروع کردم از جنس ها بگم آروم دستمو گذاشتم دور کمرش اول جا خورد و ترسید بعدش من با فشار بیشتر طرف خودم آوردمش گفتم اجازه هست بوست کنم
گفت آخه زود نیست گفتم چی زود نیست گفت منشی تون گفت به من هر کیو میخوای استخدام کنی اول میکنیش
گفتم نه هر کیو گفت باشه برای روز بعد و الان آماده گی ندارم تا میخواست حرف بزنه شروع کردم لباشو خوردن دستمو بردم رو سینه اش گذاشتم کمی ترسید دوباره شروع کردم لباشو خوردن سینه اش رو هم میمالیدم داخل
2.2K views21:30