اتچ بات: شعر ( عطسه ى شيطان ) سروده ى داود همراز... پورعبداله 94/7/26...ويرايش 96/2/4 خواستم دست تهيدستى بگيرم ، باز شيطان عطسه کرد باغ جنت ، باغ دربستى بگيرم ، باز شيطان عطسه کرد خواستم در تنگناها ره گشايم بر فقيران تا چنين ،،،، تنگى ى گورم ره جستى بگيرم ، باز شيطان عطسه کرد خواستم با بخشش از اين سکه هاى خفته و بى خاصيت .... مستمندان را کمک دستى بگيرم ، باز شيطان عطسه کرد خواستم ياد آورم قارون شده همسايه ى فرعون بخاک .... از خودم اين غفلت و مستى بگيرم ، باز شيطان عطسه کرد خواستم بر بام مسکينان ببارم تا به ناز شست خود... يک ( oky ) از خالق هستى بگيرم ، باز شيطان عطسه کرد خواستم روحم جلا بخشم به نيکى ، ره سپارم آسمان ... از زمين ، پايم از اين پستى بگيرم ، باز شيطان عطسه کرد من سوار کشتى ى ثروت ، بديدم صد غريقان را به آب... از غريقان خواستم دستى بگيرم ، باز شيطان عطسه کرد داود همراز شد صفرت فراوان نزد خالق ، توبه کو ؟... خواستم 100 گر نشد 60 تى بگيرم ، باز شيطان عطسه کرد آنقدر ماندم ز ره ، تا عزراييل آمد به استقبال جان ... خواستم از عزراييل وقتى بگيرم ، باز شيطان عطسه کرد 69 views08:24