2022-10-13 16:45:55
نگاهی به شعار یک انقلاب
بخش سوم: در باب آزادی
#A 389
آرمان امیری @armanparian - فرض کنیم که هرکسی تنها حق انتخاب یک پاسخ داشته باشد؛ در این صورت گمان میکنید اگر در کوچه و خیابان راه برویم و از مردم بپرسیم که «مطالبهی شما چیست؟» چه خواهند گفت؟ کار و اشتغال؟ کاهش تورم؟ بهداشت و درمان؟ بیمه؟ حق انتخاب پوشش؟
این مطالبهها را میتوان به تعداد شهروندان ادامه داد؛ اما پیششرط پاسخگویی این است که آنها امکان جواب دادن داشته باشند؛ و باز هم یک گام عقبتر: ضروری است که ما امکان و آزادی طرح این پرسش را داشته باشیم!
تعبیر مشهوری از جناب پوپر وجود دارد که میگوید: «زندگی سراسر حل مساله است». یعنی نه امروز و در کشور ما، بلکه به قدمت تاریخ و در سراسر جهان، انسانها با بینهایت چالش و مساله مواجه بوده و هستند که باید برای حل آنها تلاش کنند. مسائلی در حوزه معیشت، اقتصاد، فرهنگ، جامعه و حتی در حوزهی روانشناسی و روابط کاملا شخصی و عاطفی. همهی این دغدغهها هستند که به مفهوم گسترده و چند جانبهی «زندگی» معنا میدهند و پایانی هم نخواهند داشت؛ اما میتوانند یک نقطهی آغازین داشته باشند: امکان حل مساله!
مثل معروف «به جای بخشیدن ماهی، به دیگران ماهیگیری یاد بدهید» را خوب میشناسیم. من اما میخواهم این مثل را اندکی تغییر دهم: به دیگران «امکان» ماهیگیری را تقدیم کنید، خودشان حتی شیوهی آن را هم یاد خواهند گرفت. وقتی از «آزادی» سخن میگوییم، به باور من دقیقا به همین «امکان حل مساله» اشاره داریم. چه جای توضیح و تاکید بیشتر که قلب این مطالبهی سترگ و زیربنایی، به هر مفهوم و مطالبهی دیگری (از نان و مسکن گرفته تا تعبیر گنگ «آبادی») یک تقلیلگرایی وحشتناک است.
آزادی مفهومی عمیق و چند لایه است. همین امروز هم میبینیم که در هنگام ترجمهی شعار انقلاب ما، این تعبیر را گاه به «Freedom» ترجمه میکنند و گاه به «Liberty». این اختلافها نشاندهندهی ظرافتها و ابعاد گستردهی معنی آزادی است.
ما تقریبا هیچ بخشی از تاریخ خود، حتی تاریخ کهن و اساطیریمان را نداریم که در آن به صورت مداوم از «آزادی» یاد نشده باشد. رستم دستان شاهنامه نیز خود را انسانی آزاد میدانست و حفظ قداست این آزادی را خط قرمز خودش قلمداد میکرد؛ اما آزادی کهن و سنتی ما، درست به همان شکلی که از بیان رستم استخراج میشود، صرفا معنای محدودی از آزادی در شکل «رهایی از قیود بندگی» بود:
ز من هرچه خواهی تو فرمان کنم
به دیدار تو رامش جان کنم
مگر بند کز بند عاری بود
شکستی بود زشت کاری بود
نبیند مرا زنده با بند کس
که روشن روانم بریناست و بس
ده قرن بعد از این اشعار شاهنامه، سرودههای انقلاب ۵۷ باز هم آزادی را صرفا در همین معنای رهایی از بند سرکوب و اسارت به کار بردند:
به دستِ توست
به رأی مشتِ توست
رهاییِ
جهان ز طوقِ جور و ظلم
به پا کنیم قیامِ مردمی
رها شویم ز قیدِ بندگی
این رهایی از جور جلاد و چوب سرکوب، البته مقدمهی هرگونه آزادی بعدی است، اما این تنها گام نخست و یک حرکت سلبی است. در این معنای کلاسیک و سنتی از آزادی، هرگونه قید و بندهای اجتماعی به نوعی بندهایی بر «رهایی» انسان محسوب میشوند. در معنای کهن و سنتی، انسان رها شده در دل طبیعت، بی قید و بند اجتماعی، یک انسان «آزاد» قلمداد میشود. در معنای مدرن و مترقی اما، آزادی تنها و تنها در بستری از جامعه و مدنیت، پرداخته شده و به بلوغ میرسد. اینجا دیگر اجتماع و ساز و کارهای حکومتی بندهایی برای تحدید انسان نیستند، بلکه ابزار بلوغ و رشد او و حفاظت از حقوق و آزادیهای مترقی او به شمار میآیند.
به باور من، قرار گرفتن تعبیر «آزادی» در کنار دو تعبیر مترقی «زن و زندگی» به خوبی نشان میدهد که اینبار، مراد جامعهی ایرانی از «آزادی» از جنسی جدید است؛ چیزی فراتر از انکار سرکوب و بندگی که البته ضروری اما همچنان صرفا سلبی است. آزادی در شعار اخیر، برای نخستین بار توانسته پیشاپیش گام را فراتر بگذارد و از چالش قدیمی و کلیشهی تکراری «چه نمیخواهیم» خود را به سر حد بلوغ مدنی «چه میخواهیم» برساند.
کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.
7.7K views13:45