, یک شب به دیدنت می آیم یک شب که ماه آن بالا نشسته و دورش ستا | دَّوّ خَِـَّ℘طِّـٖٖـۘۘـُِ شَِـُّ℘ـعـٖٖـۘۘـرُِ
,
یک شب به دیدنت می آیم یک شب که ماه آن بالا نشسته و دورش ستاره ها جمع شده بودند و او لبخند مهتابی اش را می ریخت روی زمین. باید دوباره چشمهایت را تماشا کنم دست هایت را ببوسم و کمی سرم را روی شانه ات بگذارم. این دل لامذهب سر و سامان که ندارد دارد از فرط دلتنگی ات می ترکد. ...اما تو تا آنشب فرا برسد گاهی و فقط گاهی به من فکر کن...