Get Mystery Box with random crypto!

اغلب بحث و گفتگوها هم «گرامیداشت» است و آن هم محدود می شود به | پویش ملی دوباره دانشگاه

اغلب بحث و گفتگوها هم «گرامیداشت» است و آن هم محدود می شود به شرح «خدمات اداری و اجتماعی و سیاسی» و انتشار رزومه ای بلند از مقالات و کتاب ها، بدون این که معلوم باشد این حجم نوشته جات کجای دانش را آباد کرده است. هنگام درگذشت هم به جای ارزیابی جوهر فکری و آموزشی استادان و این که متاثر از چه استادانی بوده و چه شاگردان برجسته ای پرورش داده، درگیر نگاه های ایدئولوژیک ارثیه ویرانگر آل احمد و امثال او می شویم و از «خدمت و خیانت» می پرسیم و نه از «خلاقیت ها»، «خود بودگی ها»، «خوانگیختگی ها»، «خودشکوفایی ها» و دیگر «فضیلت های دانشگاهی». بله، درباره برخی روشنفکران عمومی (که جنبه ها و جلوه های سیاسی دارند)، گاه نقد و نظرهایی صورت می گیرد، و به اندیشه های آن ها توجه می شود و بسیار هم سودمند است، اما نه درباره استادان دانشگاه.

حوزه عمومی دانشگاه ما فقیر است؛ فضایی که آزادانه درباره نوشته ها و سهم خلاقانه فکری استادان یا سهم آموزشی واقعی آن ها (شاگردپروری های اصیل) گفت و شنود شود. گاه مجالس نمایشی برای تجلیل برگزار می شود و دیگر هیچ. گفت و گوهای مطبوعاتی و مکتوب نیز فضایی برای روایت کردن تجربه های دانشگاهی و خلاقه استادان نیست. اغلب خاطرات و خطرات است تا شرح کاوش ها و کنکاش های فکری.

این قصه سر دراز دارد و نمی شود یکجا همه چیز را گفت. جامعه ی امروز ایران استادان را وادار به اجرای نمایشی می کند که به قول گافمن «مایه شرمساری است». استادان نیازمند تأمل در تصویر و خودپنداره شان هستند. می شود یادآور شد که روزگاری نچندان دور استادی دانشگاه جامه ای بود بر تن بدیع الزمان فروزانفر، عباس اقبال آشتیانی، سعید نفیسی، محمد معین، علامه سید جعفر شهید، محسن هشترودی، غلامحسین مصاحب، مرتضی مطهری، احمد اشرف، غلامحسین صدیقی، و ده ها چهره دانشگاهی بزرگ دیگر.

استادن نیاز دارند در چارچوب آنچه هستند و واقعا می توانند باشند، خود را بشناسند و بشناسانند. استادان دانشگاه در شکل آرمانی و مطلوب، در خدمت دانش و دانایی و برای طرح پرسش و تربیت انسان های پرسشگر و آزاداندیش است که می توانند هویتی اصیل پیدا کنند.