2023-11-15 17:18:47
«شکنج شرمسارى»
در ميان رنجها و شکنجهای روزگار
هیچیک چون خشم و خروش
و نهیب و پرخاشِ آن داور درون نیست
که به تعبیر شکسپیر
هزار زبان دارد
و با هر زبان هزار ملامت میکند.
و چه بسیار حکایت شده است
که گنهکاری از هیبت شرم
سر به زیر افکنده
و دیگر هرگز سر بر نداشته است
آه از هراس حمله این دادجو
که هیچ گریز و گزیری
از خشم روحفرسا و فریاد رعدآسای او نیست.
زیرا به تعبیر مولانا:
آنکه از غیری بود او را فرار
چون از او ببرید گیرد او قرار
من که خصمم هم منم اندر گریز
تا ابد کار من آمد خيز خيز
و شگفتا از آدمیان
که روشن نیست به کدام گستاخی
در پیش آن دادخواه شیر صولت
خواهند ایستاد
و کدام جوشن پولاد انسان را
بر بیداد آن آتش جوشنده
شکیبا خواهد کرد
آنکس که سرب گداخته فراق
در کام آن مادر شیرینکار میریزد
یا بجای شهد مراحل فرهنگ
زهر هلاهل در کام آن جوان نوخاسته
روان میکند
بیگمان در پیشگاه پر هراس و هیبت آن دادخواه
در امان نخواهد بود
بلکه آن دادجوی نگهبان بناگاه
چون اژدهای دمان بر او خواهد تافت
و مهر و نشان قهر و کین
را بر پیشانی پریشان او نقش خواهد کرد
تا هر کجا رود روادید ورود نيابد
و مطرود عالمیان گردد
و به تعبیر هوگو در بینوایان ترجمه مستعان
"و اين است محو مشئوم يك موجود بشرى".
نوشته حسين الهى قمشهای
۱۴۰۲/۸/۲۴
تصویر اثر موریس اشر
www.drelahighomshei.com
کانال رسمی حسین الهی قمشهای
@drelahighomshei
https://www.instagram.com/p/Czq1RytILjZ/?igshid=YjVjNjZkNmFjNg== .
12.9K viewsedited 14:18