مستِ یک دلبر شدم دیوانه گشتم عاقبت گردِ شمعش سوختم پروانه گشتم | کانونشعروادبدانشگاهدامغان
مستِ یک دلبر شدم دیوانه گشتم عاقبت
گردِ شمعش سوختم پروانه گشتم عاقبت
رفتم از دستش بگیرم تا گرفتم پر کشید
آشنا گفتم شوم بیگانه گشتم عاقبت
در خیال آن شبی بودم مرا مهمان کند
غافل ازخود بودم و بی خانه گشتم عاقبت
در پی ات آواره شد دل نامسلمانی نکن
بگذر از من، پیرِ آن فرزانه گشتم عاقبت
نازنین میبندم این دفتر گذشت آن فصل ما
با نسیمی میروم افسانه گشتم عاقبت
#شهریار
@du_sheer |