Get Mystery Box with random crypto!

خلاصه کتاب برنامه ریزی در ایران علی مسعودی(@alimsd77 ) در | اکوپیا

خلاصه کتاب برنامه ریزی در ایران

علی مسعودی(@alimsd77 )

در این کتاب نویسنده سعی می‌کند با استفاده از تجربیات خودش به علت شکست تیم مشاوره ای هاروارد که مسئولیت کمک در طراحی برنامه سوم عمرانی را داشت بپردازد و بگوید چه شد که از ایران رفتند.

ابتدا مشکلات را متوجه ساختار خود برنامه و اساسا تلاش برای برنامه ریزی جامع می‌کند. از نظر او شرایط لازم برای چنین کاری در ایران فراهم نیست. همچنین اذعان می‌کند نتایج این تلاش ها در قیاس با حجم کار فوق و مهم تر از آن در قیاس با توقعات ایجاد شده به هیچ وجه متناسب نیست.
همچنین تمایل سنتی ایرانیان به تعارفات سبب می‌شود که حتی ایرانی آموزش دیده در امور فنی به سمت پذیرش و تبعیت از خوشایندترین راه حل مساله کشانده شود، فارغ از اینکه خوشایند بودن و درست بودن راه همبستگی کافی را با یک دیگر دارند یا نه
همچنین کمبود داده های آماری را مشخصه مناطق توسعه نیافته می شمارد و می‌گوید آنچه طراحی می‌شد یک مدل بود و به هیچ عنوان شکل برنامه به خود نگرفت

بعد از آن به وضعیت افراد درون سازمان برنامه می‌پردازد.
ایرانی هایی که خارج تحصیل کرده : آنها به اندازه کافی نمی‌توانستند مفید واقع شوند زیرا آنها عموما سال های زیادی را خارج از ایران زندگی کرده اند و شناخت کافی و لازم را نسبت به مردم ایران ندارند‌؛ آنها عموما متعلق به یک طبقه‌ی اجتماعی خاص هستند و عمدتا منافع خاص آن طبقه را پیگیری می‌کنند.
به طور مثال آنها می‌گفتند مذهب نقش چندانی در تحولات اجتماعی ایران ندارد در حالی واضح بود این تحلیل غلط است.
ایرانی هایی که در دانشگاه های ایران تحصیل کرده بودند : این گروه چند مشکل عمده داشت
اکثریت آنها به زبان انگلیسی تسلط نداشتند و یا خیلی بد صحبت می‌کردند، این باعث می‌شد نتوانند با مشاوران ارتباط داشته باشند و شناخت خود را از جامعه ایرانی منتقل کنند، همچنین چون جلسات اصلی سازمان برنامه به زبان انگلیسی برگزار می‌شد آنها نمی‌توانستند در آن فعالیت داشته باشند.
این گروه از طبقات پایین جامعه بودند و چون از طبقه قدرتمند ایران نبودند امکان رشد برای آن ها کمتر بود.
مشاوران خارجی: مشاوران به دلیل عدم آشنایی با زبان فارسی نمی‌توانستند با مردم ارتباط داشته باشند، همچنین جامعه ایران یک جامعه روستایی بود که متفاوت از اروپاست.
اگر گروه مشاوران در بین خود جامعه شناس، انسان شناس و کارشناس آموزش روستاییان داشتند بی شک موثرتر واقع می‌شدند.

مشکل بعدی را مربوط به جایگاه سازمان برنامه می‌داند.
سازمان برنامه قدرت زیادی داشت و در واقع بخش زیادی از بودجه دولت در دستش بود به نوعی سازمان، دولتی در دولت بود، و ساختاری مستقل از دولت داشت.
ولی نادیده گرفتن دولت باعث شده بود تیم اجرایی که در وزارت خانه ها قرار داشتند و کار های اجرایی انجام می‌دادند به نظر آن ها بی توجه باشند.

مورد بعدی که بیان می‌شود مربوط به ساختار اداری ایران است.
شرایط در ایران به گونه ای است که هرکس صندلی که در اختیار دارد را حق خود و خانواده خود می‌داند و پس گرفتن آن به سادگی ممکن نبود.
در ایران روابط اداری شکل شبکه روابط شخصی دارد نه شبکه روابط رسمی، در ایران به جای مهارت ها و قابلیت های شخصی دوستی و رفاقت حرف اول را می‌زند.
همه ایرانیان شدیدا معتقدند پیشرفت شغلی چندان و شاید هیچ ارتباطی با عمکرد شخص ندارد. بنابراین نمی‌شد به راحتی نیروهای اداری را به سمت کارایی برد.
فعالیت سازمان برنامه نتوانست به اندازه کافی موثر واقع شود و این ناشی از آن بود که برنامه‌ ریزان برای ایجاد چارچوب مناسب به دولت فشار نیاوردند و از تمام راه ها بهره نبردند.

سازمان برنامه بیش از اندازه به زور نیرو های برون زا یعنی قانون، بخش‌نامه و دستورات شاه متکی بود.
همچنین سازمان سعی کرد برای افزایش تاثیر گذاری دولت را دور بزند بنابراین به سراغ جلب حمایت شاه رفت که موثر واقع نشد و بعد سعی کرد از طریق خارجی ها فشار بیاورد که به علت عدم حساسیت آنها به مقتضیات توسعه بی نتیجه ماند.

همه موارد گفته شد باعث می‌شود تا امکان رشد فراهم نباشد و تا زمان تحقق پیش شرط ها برنامه نوشتن تاثیری بر توسعه کشور نداشته باشد.

@Ecopia_atu