چه شد که به اینجا رسیدیم؟ مسعود نیلی اینکه چرا به اینجا رس | اقتصاد بازار
چه شد که به اینجا رسیدیم؟
مسعود نیلی اینکه چرا به اینجا رسیدیم به دو راهبرد اشتباه برمیگردد؛ راهبردهایی که خطمشی اصلی بوده و مادر صدها سیاست است.
راهبرد اول «خودکفایی» است که یک خطمشی ثابت در نظام سیاستگذاری ما بوده. این راهبرد برآمده از هیچ بررسی کارشناسی اقتصادی نیست و یک ورودی از عرصه سیاست به اقتصاد بوده است. یعنی سیاستگذاران عرصه سیاسی گفتهاند که باید حتماً خودکفا شویم، یعنی بتوانیم هر کالایی را که وارد میکنیم، خودمان تولید کنیم. نتیجه آن تولد سیاست «مهر عدمساخت» در دهه 1360 بود. اگر واردکننده تصمیم میگرفت کالایی را وارد کند باید حتماً سیاستگذار با مهر عدمساخت آن را تایید میکرد؛ یعنی این کالا فعلاً در کشور با هیچ کیفیتی ساخته نمیشود پس میتوان آن را وارد کرد. اگر برای مثال قرار بود دستگاه تلفن وارد شود درحالیکه در داخل هم تلفن تولید میشد، مجوز واردات داده نمیشد.
راهبرد خودکفایی در حوزه کشاورزی و مواد غذایی تبدیل به استراتژی غالب میشود چون ما فکر میکردیم قرار است با دنیا درگیر باشیم و ممکن است آنها بخواهند برای واردات مواد غذایی ما محدودیت ایجاد کنند. پس باید خودمان آنها را تولید کنیم. حدود سال 1367 که ما درگیر تدوین برنامه اول بودیم بسیار پیش میآمد که برای توضیح برنامه به مجلس میرفتیم. در جلسات مجلس اعم از کمیسیونها و دیگر جلسهها، ابتدا از ما میخواستند که تفکرمان را توضیح دهیم. برای مثال میپرسیدند که محور توسعه کشاورزی است یا صنعت؟ من میگفتم ما در برنامهریزی و توسعه چیزی به نام محور نداریم، منظور از محور چیست؟ میگفتند، خوب میدانید یعنی چه؛ یعنی اینکه اساس بر کشاورزی است یا صنعت؟ کشاورزی هم یعنی خودکفایی در گندم و دیگر محصولات اصلی. شما باید اول اینجا اظهار کنید که برنامه شما این است. ما هم گفتیم در برنامه «خودکفایی» ننوشتهایم و نمایندگان میگفتند پس برنامه باید اصلاح شود. در نهایت هم با اصرار وزارت کشاورزی وقت و لابی نمایندگان مجلس و وزارتخانه این بند در مجلس اضافه شد که ما باید تا پایان برنامه اول پنجساله توسعه خودکفا شویم.
این راهبرد در صنعت خودرو هم بهکار گرفته میشود که نتیجهاش ایجاد یک صنعت حمایتی غیررقابتی در کشور است؛ بعد به صنعت لوازم خانگی تسری داده میشود که نتیجه آن هم تولید کالا با هزینه زیاد است که کیفیت و کاربرد کالای مشابه خارجی را ندارد و سیاستگذار از مصرفکننده میخواهد صرفاً با عِرق ایرانی بودن این کالا را انتخاب کند. نتیجه محتوم این وضعیت گسترش قاچاق کالاست که به ایجاد یک نظام ارزی غیررسمی منجر میشود؛ یا اینکه یک بخش اشتغال غیررسمی ایجاد میشود. این آلودگی به قاچاق مدام به سطوح بالاتر میآید و در نهایت به جزئی از کُنش اقتصادی و مدیریتی تبدیل میشود. ضمن اینکه باید اشاره کنم که راهبرد خودکفایی ریشه در تفکرات گذشته جامعه ما دارد و حتی میتوان آن را در برنامه چهارم قبل از انقلاب هم پیدا کرد. یعنی نمیتوانیم بگوییم این راهبرد کار عده معدودی در حوزه سیاستگذاری است؛ چون بسیاری از روشنفکران ما هم همینطور فکر میکنند.
راهبرد دوم این بوده است که باید یک «رفاه معیشتی یارانهای برای مردم با محوریت دولت» فراهم شود؛ یعنی مردم بدانند رفاهشان را از دولت دارند و مالِ خودشان نیست. این رفاه را دولت از طریق نفت فراهم میکند؛ یعنی هم انرژی ارزان در داخل توزیع میکند تا رفاه ایجاد کند و هم اینکه نفت صادر میکند و ارز حاصل از آن را با قیمت پایینتری به بانک مرکزی میفروشد تا کالای ارزانقیمت به کشور وارد شود. یعنی دولت شرایط ایجاد میکند که هزینههایش را افزایش میدهد اما درآمدهایش را پایین نگه میدارد، پس ناگزیر درگیر کسری بودجه میشود، اما نگرانی ندارد و کسری بودجه را از بانک مرکزی تامین میکند. نتیجه این کار هم تورمِ اجتنابناپذیر است. با ایجاد و افزایش تورم، همان مردمی که دولت متعهد شده رفاه معیشتی آنها را فراهم کند، زیر فشار قرار میگیرند. دولت اینجا وارد میشود و تورم را نفی میکند و اسم افزایش قیمت کالاها را گرانی میگذارد و اعلام میکند که میخواهم با گرانی برخورد کنم. وقتی خود نرخ ارز هم در بازار بهواسطه تورم بالا میرود، میگوید من این نرخ را قبول ندارم و نرخ خودم را دارم و نظام ارزی را دونرخی و چندنرخی میکند. که موجب سوءتخصیص منابع و یک ناترازی مالی بزرگ میشود. یعنی هر دو راهبرد خودکفایی و معیشت و رفاه یارانهای برای اقتصاد ما عدم تعادل ایجاد کرد. منبع: تجارت فردا . نشانی "اقتصادبازار" در شبکههای اجتماعی: